eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.1هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت20 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 #تنها_میان_داعش #قسمت_بیستم 💠 نمی‌توانستم رفتنش را ببینم که زیر آ
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت می‌درخشید و همین ماه درخشان صورتش، بی‌تاب‌ترم می‌کرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش می‌برد و نمی‌دانستم با این دل چگونه او را راهی تلعفر کنم که دوباره گریه‌ام گرفت. نماز مغرب و عشاء را به‌سرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشک‌هایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت. 💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد. ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است. 💠 شاید اگر می‌ماند برایش می‌گفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریه‌ای که دست از سر چشمانم برنمی‌داشت، به سختی خواندم. 💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه‌های مظلومانه زن‌عمو و دخترعموها می‌لرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچه‌ات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!» کشتن مردان و به بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم... ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ازجهنم_تابهشت #قسمت20 ساعت 11صبح با صدای گوشی از خواب بیدار شدم. یاسمین بود. حوصله نداشتم رد دادم
با یه لبخند زورکی رو بهش گفتم خوشبختم و بعدش خیلی سریع با همه سلام و احوالپرسی کردم و رفتم تو اتاق. اصلا حوصله نداشتم. بعد از چند دقیقه عمو اومد تو اتاق و دست به سینه دم در وایساد و به منی که رو تخت نشسته بودم خیره شد. _ چیزی شده؟ عمو_ چرا اومدی اینجا؟ چرا انقدر سرد برخورد کردی با طناز؟ عمو جون عزیزم گفتم که نمیتونم بمونم میرم ولی قول میدم تورو هم ببرم پیش خودم چند وقت دیگه..... _عمو سرم درد میکنه. هدیه ای که گرفته بودم یه عطر و دفتر خاطرات بود از تو کیفم در اوردم و دادم بهش. _ قابلی نداره. یادگاری. اگه اجازه بدید من برم دیگه حالم خوب نیس. واقعا حالم از صحنه هایی که دیده بودم و بوی دود و اون آهنگ سرسام اور بد شده بود. تو خیلی از مهمونیاشون شرکت کرده بودم ولی این یکی زیاده زیاده روی شده بود. عمو_ دیگه..... _ عمو خواهش میکنم. حالم خوب نیست. عمو _ باشه برو. ولی فردا ساعت 9 پرواز دارم حداقل بیا فرودگاه. بغض کردم ولی حرفی نزدم. وسایلامو برداشتم و رفتم بیرون. یکم بیرون وایسادم هوای آزاد حالمو بهتر کرد . . . .ساعت تقریبا 10 بود که رسیدم خونه.امیرعلی نگران تو حیاط نشسته بود رو تاب. تا درو باز کردم بلند شد. ..... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
و 22 استاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم #قسمت20 🔸🔸🔸🔹✴ استاد پناهیان: مقام معظم رهبری خدا خیرشون بده کلمه ی بس
استاد استاد پناهیان: دیدید بعضیا میگن خدایا مشکل منو حل کن تا برات نماز بخونم!!! 🔸➖❗➖🔹 اینا اگه برن سربازی به فرمانده میگن تو خودت بیا موهای ما رو ژل بزن تا منم بعد فردا بجنگم!!!! 💢💢 اینا اسمشون فرزند مادره شما بهشون چی میگید ؟؟ بچه ننه! آها بله! 😏 اونجوری سرباز، ابهت و عظمت فرمانده تو دلش نمی شینه . اثرش چیه؟ اثرش اینه که پس فردا تو لحظات حساس و خطرناک پا نمی کوبه و اطاعت نمیکنه... 🔴⛔🔴 فرمانده بهش میگه برو جلو میگه صبرکن ببینم! عه عه چرا برم جلو ..چی؟؟! قدیما می گفتن ارتش چرا نداره... نمیخوام بگم ارتش ها این کار رو درست می کنن یا نه. اما در نیروی نظامی امر فرمانده حساسه... و ساختار باید استحکام داشته باشه. برا همین آداب ویژه ای دارن که این آداب ردخور نداره آدم باید محکم بشه... 🔰🔆🔰🔆 💢یه پیشنهاد! نمازت رو با ترس از خدا بخون. برای خدایی بخون که تمام مقدرات تو و همه ی زندگیت دستشه 😞 خودت رو یه بنده ی ضعیف و ناچیز و حقیر در خونه ی خدا بدون. برای بندگی خوب اول باید خوف از خدا تو دلت بیفته. چند روزی تمرین کن. میتونی آیات قرآن مخصوصا آیات عذاب رو بخونی... 🔸➖🔴👆 آروم آروم خوف از خداوند متعال تو دلت میفته و صدات نازک میشه مقابل خدا بعد آروم آروم مشکلاتت حل میشه... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#دمشق_شهرعشق #قسمت20 لب‌هایش از ترس سفید شده و به‌سختی تکان می‌خورد :«ولید از #ترکیه با من تماس می
💠 مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفس‌هایش به تندی می‌زد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را می‌پائید مبادا کسی سر برسد. زن پیراهنی سورمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با شروع کرد :«من سمیه هستم، زن‌داداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه‌مون.» سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!» 💠 من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او می‌دید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم. از درد و حالت تهوع لحظه‌ای نمی‌توانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر پیراهن سورمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم. 💠 از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه‌اش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین می‌کشیدم و تازه می‌دیدم گوشه و کنار مسجد انبار شده است... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ناحله #قسمت20 #پارت_دوم +هیچی تقریبا در حد یه همکلاسی .با اینکه چند ساله باهمیم زیادم صمیمی نیستی
یه پاسدارِ ساده ی جانباز... تو یکی از جنگا یه پاشو از دست داده بود‌ شاید جسمش معلول بود اما روح بزرگش وصف نشدنی و خیلی خیلی کامل بود عاشق بابام بودم . و فقط خدا میدونست بعدِ خودش تنها دارییم پدرم بود. در ماشین و بستمو رفتم سمت درختای جاده . تو حال و هوای خودم بودم که صدای ریحانه سکوت و شکست . +حالت خوبه ؟ _اوهوم. چطور ؟ +گفتم شاید از حرفام ناراحت شده باشی . _ن بابا . یه نفس عمیق کشیدم و _ریحانه! قصدِ ازدواج نداری ؟ با حرف من جا خورد . انتظار شنیدنشو ازم نداش با چشای گرد نگام کرد +وا چیشد زدی تو فاز ازدواج من ؟ تو برو یه فکری به حال سر کچل‌ خودت بکن بعد ب من بگو! محمد خدایی از سنت داره میگذره چرا زن نمیگیری ؟ _اوهوع. بحثو عوض نکن جواب منو بده . خجالت کشید و سرشو انداخ پایین و خیلی آروم‌گف ‌ +حالا که دارم درس میخونم داداش چه عجله ایه ... _اگه طرف خوب باشه چی ؟ چیزی نگف . منم به همین بسنده کردم و ادامه ندادم . سرشو اورد بالا و زل زد تو چشام +نگفتی !! چرا برام زن داداش نمیاری ؟؟ ها!!!؟؟ خو من زن داداش میخام . افق دیدمو تغییر ندادم . تو همون حالت گفتم . _زن دادا مگه پُفکه که من برات بیارم ؟؟ نا سلامتی تو خواهری ... مادر که نداریم برامون آستین بالا بزنه . توهم ک خاهری انگار ن انگار.... خودتم که شاهد بودی دوجا رفتیم ما رو با تیپّا پرتمون کردن بیرون! دگ واقعا باید چه کنیم خواهر ؟ +اولا که دو جا نبود و سه جا بود دوما اینکه با تیپا پرتت کردن یا خودت ردشون کردی ؟ چرا حرفِ الکی میزنی؟ ای داد! ولی قبول کن دگ مغرور جان ! خودت دیانتِ هیچ کیو قبول نداری . چ بگردم چ نگردم بازم رد میکنی . دیگه بدم اومده بود از این بحث ‌ فوری حرف و عوض کردم و گفتم : _بشین بریم شب میشه خطرناکه* 🧡 💚 ❌ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
کلید انداختم و درو وا کردم . رو موهای بابا رو بوسیدم و دستش و گرفتم . ریحانه هم پشتم با ساکا و وسایل در و بست و وارد شد . چراغ و روشن کردم . بابا رو نشوندم رو تخت . از کمدم چندتا پتو در اوردم انداختم کف زمین . _ریحانه بیا . قرصای بابا رو اوردمو گذاشتم دهنش ‌ ریحانه هم با یه لیوان اب اومد. بعد اینکه قرصشو خورد درازش کردم رو تختو روش پتو کشیدم . ریحانه هم همون وسطِ هال پتو پهن کرده بودو از خستگی خوابش برد! چراغای اتاقو خاموش کردم و رفتم حموم .‌ تا اذان صبح برنامه ها و کارایِ هیئت و سپاهو انجام دادم . ریحانه و بابا رو واسه نماز بیدار کردم . بعد نماز دراز کشیدم جای ریحانه و نفهمیدم ‌چیشد ک اصلا خوابم برد. _ با لگد ریحانه به پهلوم بیدار شدم . +اه پاشو دیگه چهارساعت دارم بیدارت میکنم‌! چایی یخ کرد . _اهههه ریحانه پهلوم شکست.چه وضعشه خواهرررر. چرا مرد عنکبوتی شدی !! ناسلامتی بزرگ شدی . شوهرت فراری میشه از خونه با این کاراتااا . +چیه مشکوک میزنی شوهر شوهر میکنی !!! تو به اون بیچاره چیکار داری عه!!!! از کَل کَلامون بابا خندش گرفته بود . با خنده گف : +بسه دیگه بیاید صبحانه بخورید دیر میشه نوبت داریم! با این حرفش به ساعت نگاه کردم . هشت و نیم بود . _ای به چشم‌ پدر دلربا ! رفتم‌تو اشپزخونه و دست و صورتمو شستم .‌ که دوباره با غرغرای ریحانه مواجه شدم . بیخیال نشستم سر سفره ! لیوان چاییمو برداشتمو تلخ خوردمش. پریدم تو اتاق و لباسم وعوض کردم بعد دوش گرفتن با عطر خنکم با کنایه ب ریحانه که آماده دست ب سینه نگام میکرد گفتم _اه اه اه همیشه همینییی تو دختررر تو کِی میخوای درست شیی ؟ آرزو ب دلم موند ی روز زود اماده شی ! همش وقتِ همه رو میگیری. از اینکه داشتم‌با ویژگیای خودم اذیتش میکردم خندم گرفت ریحانه دنبال یه چیزی میگشت ک پرت کنه طرفم قبل اینکه بالشت رو سرم فرود بیاد جاخالی دادم و ازخونه خارج شدم در ماشینو واسه بابا باز کردم و خودمم نشستم داشتم ب موهام حالت میدادم‌ک ریحانه هم بهمون اضافه شد بعد نیم ساعت انتظار خانم منشی افتخار داد و با صدایی ک بیشتر شبیه صدای کلاغ بود گفت: +آقای دهقان فرد بفرمایید نوبت شماست. مطب این دکتر همیشه شلوغ بود و خیلی سخت میشد نوبت گرفت. با پدر و ریحانه رفتیم تواتاق دکتر . با صدای در دکتر خوش اخلاق پدر بهمون لبخند زد و راهنماییمون کرد تا بشینیم . همه آزمایشا و نوارِ قلب و جوابِ اِکو رو اَزمون گرفت و با دقت نگاشون میکرد. شروع کرد ب پرسیدن سوالاتی از پدرم خلاصه بعد چند دیقه گفت : +همونطور که قبلا هم گفتم شما باید دوباره جراحی بشید موردتون خیلی خطرناکه.... واسه دوماهه دیگه بهتون نوبت میدم. حتما بیاید تاکید میکنم حتما!!! تو این زمانم خیلی مراقب باشین.... __ داشتیم برمیگشتیم خونه پدر حرفی نمیزد و ریحانه ناراحت ب بیرون نگاه میکرد ترجیح دادم منم چیزی نگم به جاده خیره شدم و دنده رو عوض کردم! * 🧡 💚 ❌ ادامــه.دارد.... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت20 #تحول_اساسی از مدتها قبل شاهد بودم که کتاب خصائص الحسینیه را در دست دارد
سال اول طلبگی هادی بود. یک روز به او گفتم: می دانی شهریه ای که یک طلبه می گیرد، از سهم امام زمان(عج) است. باتعجب نگاهم کرد و گفت: خُب شنیدم، منظورت چیه؟! گفتم: بزرگان دین می گویند اگر طلبه ای درس نخواند، گرفتن پول امام زمان(عج) برای او اشکال پیدا می کند. کمی فکر کرد. بعد از آن دیگر از حوزه علمیه شهریه نگرفت! با موتور کار می کرد و هزینه های خودش را تأمین می کرد، اما دیگر به سراغ سهم امام زمان(عج) نرفت. هادی طلبه ای سخت کوش بود. در کنار طلبگی فعالیت های مختلف انجام می داد. اما از مهمترین ویژگی های او دقت در حلال و حرام بود. او بسیار احتیاط می کرد. چرا که بزرگان، راه رسیدن به کمال را دقت در حرام و حلال می دانند. او به نوعی راه نفوذ شیطان را بسته بود. همیشه دقت می کرد که کارهایش مشکل شرعی نداشته باشد. به بیت المال بسیار حساس بود، حتی قبل از اینکه ساکن نجف شود. یادم هست گاهی در پایگاه بسیج درس می خواند، هنگامی که در آخر شب، کار بسیج تمام می شد از دفتر پایگاه بسیج بیرون می آمد! در راهرو، که بیرون از پایگاه بود مشغول مطالعه می شد. شرایط خانه به گونه ای نبود که بتواند در آنجا درس بخواند. برای همین این کار را می کرد. داخل راهرو لامپ هایی داریم که شب نیز روشن است. هادی آنجا در سرما می نشست و درس می خواند! یکبار به هادی گفتم: چرا اینجا درس می خوانی؟ تو حق گردن این پایگاه داری، تمام در و دیوار اینجا را خود تو بدون گرفتن مُزد گچکاری کردی. تمام تزئینات اینجا کار شماست. خُب بمون توی پایگاه و درس بخوان. تو که کار خلافی انجام نمی دی. هادی گفت: من این درس رو برای خودم می خوانم. درست نیست نوری که هزینه اش از بیت المال پرداخت می شه را استفاده کنم. از طرفی چون می دانم این لامپ ها تا صبح روش است اینجا می مانم. اما بیشترین احتیاط او در مورد غذا بود. هر غذایی را نمی خورد. البته دستور دین نیز همین است. برخی از بزرگان، به غذایی که تهیه می شد دقت می کردند. در قرآن نیز با این عبارت به این موضوع تأکید شده: پس انسان باید به غذای خودش(و اینکه از چه راهی به دست آمده) بنگرد.1- سوره عبس 24 در تهران وقتی غذایی تهیه می کردیم می گفت: از کجا آمده؟ چه کسی پخته؟ وقتی می گفتیم پخت مادر است خوشحال می شد، اما غذاهای دیگر را خیلی تمایل به خوردنش نداشت. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت20 چشمم به پاهاشون بود....😧😥 از یه چیزی مطمئن بودم،تا #جون دارم #نمیذارم دستشون
امین که کارد میزدی خونش درنمیومد با سر گفت: آره.😡 تازه حانیه رو دیدم... رنگش مثل گچ شده بود و داشت از ترس سکته میکرد.😰😯 من از حرفهایی که شنیده بودم درد یادم رفت،فقط تا دست چپم تکون میخورد به شدت درد میگرفت.حانیه گفت: _اینجاست. با کاغذی که دستش بود اومد سمت ما و گفت: _نوشته... داشت آدرس رو میگفت که امین با نعره گفت: _نامرد..آشغال😡🗣 من گیج شده بودم اما از درد داشتم میمردم.😥😣رو به حانیه گفتم: _زنگ بزن پلیس،بگو آمبولانسم بیاد. امین به من گفت: _شما حالتون خوبه؟!!! کنار مرده با صورت افتادم زمین. صدای گریه ی مامان رو میشنیدم. چشمهام سنگین بود و نمیتونستم بازشون کنم.چند دقیقه همونجوری فقط گوش میدادم.😣 مامانم داشت گریه میکرد و مریم سعی میکرد آرومش کنه.چشمهامو به سختی باز کردم.تو بیمارستان🏥 بودم. شکمم درد میکرد.دستم هم درد میکرد. تازه داشت همه چیز یادم میومد. خیابان،💭دو تا مرد،💭استادشمس،💭امین.💭 مامان متوجه من شد... اومد نزدیکم و قربون صدقه م میرفت.با صدایی که از ته چاه در میومد و با هر حرفش دردم بیشتر میشد.. 🤕😒 بهش گفتم: _من خوبم.گریه نکن. مریم باخوشحالی پیشونی مو بوسید و گفت:😊 _از دست تو آخرش من سکته میکنم. لبخند بی جونی زدم.. مریم همونجوری که اشک میریخت😢 رفت بیرون. به دست گچ گرفته م نگاه کردم و تو دلم گفتم ✨خدایا شکرت.بخیر گذشت✨، مثل همیشه. چند ثانیه بعد بابا و محمد اومدن تو اتاق. چهره ی بابا چقدر خسته و ناراحت و شکسته بود.انگار ماهها بیهوش بودم. محمد هم با چشمهای نگران و ناراحت به من نگاه میکرد. نمیتونستم جواب محبت هاشون رو بدم.باهمه ی توانم لبخند زدم و سعی کردم بلند بگم: _خوبم،نگرانم نباشین. ولی صدام به سختی در میومد.پرستار اومد تو اتاق و به همه گفت: _دورشو خلوت کنید.باید استراحت کنه. توی سرمم دارویی تزریق کرد💉 و رفت. به محمد اشاره کردم که بیاد نزدیکتر. گوششو👂 آورد نزدیک دهانم تابتونه بشنوه چی میگم. بهش گفتم: _چیشد؟ اون مردها؟استادشمس؟😨😟 محمد گفت: _اون مردها بازداشت شدن.پلیس شمس رو دستگیر کرده.تا آخرین اطلاعی که دارم انکار میکرد.😐 با اضطراب گفتم: _اون مردی که خورد زمین مرده؟😨 لبخندی زد و گفت:😊 _نخیر.زورت اونقدر زیاد نبود که بمیره. زیرلب گفتم: _خداروشکر.☺️ دارویی که پرستار به سرمم تزریق کرد ظاهرا خواب آور بود.چشمهام سنگین شده بود.😴 وقتی چشمهامو باز کردم حانیه و ریحانه بالا سرم بودن... تا متوجه من شدن اومدن جلو و سلام کردن.حانیه گفت: _دختر تو چه جونی داری؟منکه اون موقع دیدمت داشتم سکته میکردم.ولی تو جوری داد میزدی انگار رفتی تمرین آواز.😁 ریحانه گفت: _خداروشکر به خیر گذشت.😊 حالم بهتر بود.میتونستم صحبت کنم.گفتم: _چه خبر؟شمس اعتراف کرد؟😥 حانیه گفت:... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد 👇👇👇 ✅ خب متوجه شدیم که اول رو درست کنیم!!! خواستی بری هیئت ،بگو من چه جوری باید برم هیئت؟! وضو باید بگیرم؟! چجوری بگیرم ها شروع شد باریکلا... چی گفتی؟! دوباره بپرس! هیچی!!میخواستم ببینم آداب هیئت رفتن چجوریه؟! 🔹آداااب چقدر آدم باشعوری شدی تو!!😊 یه بار دیگه سوال کن؟! میخواستم ببینم وضو باید بگیرم؟ آره وضو بگیر.. چه آدم فهمیده ایی شدی. روایت براتون بخونم..از قول عیسی ابن مریم می فرماید: 💟زیاد چیز یاد گرفتن به نفع تو نیست ، زیاد یاد گرفتن چیزی به تو اضافه نمیکنه جز ، 🔺میخوای نادان بشی؟وقتی بهش نکنی. 🔹میفرماید زیاد چیز یاد گرفتن چیزی به آدم اضافه نمیکنه جز تکبر!!!😳 👈وقتی که بهش نکنی. 🔺امیر المومنین علی علیه سلام می فرمایند 👌شما عمل کردن به اون چیزی که میدانید رو بیشتر بهش احتیاج دارید،تا ندانستن اون چیزهایی که نمیدونید!!!! امام صادق علیه السلام هم دارند که : "یک ذره علم نیاز داره، ولی به خیلی زیااااد" ادامه دارد... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت20 ـــ الو یکی اینجا چاقو خورده ـ ــــ اروم باشید لطفا، تا بتونید به سوالاتم جوا
در سالن بیمارستان گوشه ای نشسته بود نیم ساعتی می شد که به بیمارستان آمده بودند و شهاب را به اتاق عمل برده بودند با صدای گریه ی زنی سرش را بلند کرد با دیدن مریم همراه یه زن و مردی که حتما مادر و پدر مریم بودند حدس زد که خانواده ی شهاب راخبر کردند با اشاره دست پرستار به طرف اتاق عمل، مریم همراه پدرومادرش به سمت اتاق امدند مریم با دیدن مهیا آن هم با دست و لباسای خونی شوک زده به سمت او آمد ـــ ت تو اینجا چیکار میکنی مهیا ناخواسته چشمه ی اشکش جوشید و اشک هایش بر روی گونه هایش ریخت ـــ همش تقصیر من بود مادر و پدر شهاب به سمت دخترشان امد ـــ همش تقصیر من بود مریم دست های مهیا رو گرفت ـــ تو میدونی شهاب چش شده ?? حرف بزن جواب مریم جز گریه های مهیا نبود مادر شهاب به سمتش امد ـــ دخترم توروخدا بگو چی شده شهابم حالش چطوره پدر شهاب جلو امد ــ حاج خانم بزار دختره بشینه برامون توضیح بده حالش خوب نیست مهیا روی صندلی نشست مریم هم کنارش جای گرفت مهیا با گریه همه چیزرا تعریف کرد نفس عمیقی کشید و روبه مریم که اشک هایش گونه هایش را خیس کرده بود گفت ـــ باور کن من نمی خواستم اینطور بشه اون موقع ترسیده بودم فقط می خواستم یکی کمک کنه مریم دستانش را فشار داد * از.لاڪ.جیـغ.تـا.خــدا * * ادامه.دارد... * 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
ارتباط موفق_21.mp3
11.3M
⚡️آنان که اهل تحمیلِ میل خود، به دیگرانند، و اگر میل‌شان برآورده نشود؛ با پرخاش، یا زورنجی، یا قهرکردن، روحِ دیگران را می‌آزارند؛ ✘بشدت دافعه در دیگران ایجاد می‌کنند! 🔚 انقباض درون این دسته از افراد، حتی اگر نمودِ خارجی نداشته باشد، ارتباطات‌شان را به فاصله و جدایی، محکوم می‌کند. 🎤 ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#خانواده_خوب #قسمت20 🎊بسم الله الرحمن الرحیم 🎊 🎀الحمدلله رب العالمین 🎀 سلام وعرض ادب واحترام💌
💥با خانواده‌هایی وصلت کنید که از تعادل روحی برخوردارند ☄کلیدی‌ترین عوامل تعادل روحی: محبت پدر به مادر، احترام مادر به پدر👌 🔸با خانواده‌هایی وصلت کنید که از تعادل روحی و روانی برخوردار هستند. البته تعادل روانی به فاکتورهای زیادی ربط پیدا می‌کند🌷 💥 ولی دو تا از کلیدی‌ترین عوامل تعادل روحی بچه‌ها همین است:🔰 💌 اینکه آیا پدر جلوی بچه‌ها به مادر محبت می‌کند و به او رحم می‌کند؟! آیا مادر جلوی بچه‌ها از پدر اطاعت می‌کند و به او احترام می‌گذارد؟!⁉️ ⚜ این است که تعادل را در خانه برقرار خواهد کرد. 👌✔️ ☄دختر چنین خانواده‌ای شوهردار و مادر خوبی خواهد شد و رعایت حجاب برایش راحت خواهد بود.👌👏 💥 و پسر این خانه هم زن‌داری بلد است چون پدرش به مادرش محبت کرده است.👌👏 🌷جالب است که در روایات ما نسبت به محبت کردن پدر به دخترش خیلی تأکید شده است.👌 ⚡️ (مَنْ کَانَ لَهُ أُنْثًى‏ فَلَمْ‏ یُبْدِهَا وَ لَمْ‏ یُهِنْهَا وَ لَمْ یُؤْثِرْ وُلْدَهُ عَلَیْهَا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّة؛⚡️ 📚 مستدرک‌الوسایل/15/ص118) 💫 و (مَنِ ابْتُلِیَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ هَذِهِ الْبَنَاتِ فَأَحْسَنَ إِلَیْهِنَّ کُنَّ لَهُ سِتْراً مِنَ النَّار؛ همان)💫 امام صادق(ع) می‌فرماید: ✍ 🧕دختر حسنه است و🌷 👨‍💼پسر نعمت است،🌷 ☄ برای حسنه اجر و پاداش می‌دهند 💥ولی از بابت نعمت، حسابرسی می‌کنند؛ ⭐️الْبَنَاتُ حَسَنَاتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ فَالْحَسَنَاتُ یُثَابُ عَلَیْهَا وَ النِّعْمَةُ یُسْأَلُ عَنْهَا»⭐️ 📗(من‌لایحضره‌الفقیه/3/481) اصلاً طبق روایات دختردار بودن امر خیلی عجیبی است.👌 ✍ رسول خدا(ص) فرمود: اگر کسی سه دختر بزرگ کند، بهشت بر او واجب می‌شود.💯 شخصی از حضرت پرسید: دو دختر چطور🤔 ✍حضرت فرمود: آن نیز همین‌طور. پرسیدند: یک دختر چطور؟ فرمود: آن نیز😍 💫 همین‌طور؛ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ عَالَ ثَلَاثَ بَنَاتٍ أَوْ ثَلَاثَ أَخَوَاتٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ اثْنَتَیْنِ فَقَالَ وَ اثْنَتَیْنِ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ وَاحِدَةً فَقَالَ وَ وَاحِدَةً»💫 📗کافی/ ج6/ص6 🔅شما تصور کنید چقدر زیبا و باشکوه است که یک پدر، به دخترش محبت می‌کند و این دختر را مثل دستۀ گل تربیت می‌کند 👌👏 💥و بعد این دختر ازدواج می‌کند و به تعبیری در خدمت یک خانوادۀ دیگر قرار می‌گیرد. ببینید این رفتار چقدر لطیف است .😊 🎊 شاید اولین انتظار یک پدر از دامادش این باشد که به دخترش رحم کند و نسبت به او مهربان باشد .💌 ☄ خُب آقای داماد باید این رفتار را در خانه از پدر خودش یاد گرفته باشد؛💯 یعنی از محبت کردن و مهربانی پدر به مادر خانه یاد گرفته باشد.👏👌 💢البته بعضی‌ها هستند که هرچه به آنها محبت شود، قدر این محبت‌ها را نمی‌دانند.♨️ ⚡️می‌دانید که امیرالمؤمنین(ع) چقدر به بچه‌های یتیم کوفه محبت می‌کرد و به آنها غذا می‌داد.👌 🔅 اما این مردم بعد از عاشورا چطور محبت‌های علی(ع) را جبران کردند؟! ⁉️ 🔸وقتی کاروان اسرای کربلا را تا نزدیکی‌های کوفه آوردند قبل از ورود به شهر توقف کردند و شروع کردند به غذا پختن. 🔸 بوی غذای گرم به بچه‌های امام حسین(ع) می‌رسید ولی به این بچه‌ها که دو روز غذا نخورده بودند، یک لقمه غذا هم ندادند. آن نامردها می‌خواستند این بچه‌ها که نوه‌های علی(ع) بودند از گرسنگی به خودشان بپیچندتا وقتی وارد کوفه شدند دست دراز کنند و از مردم غذا بخواهند...😢 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌹 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
021.mp3
1.65M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد زن و شوهر در خانواده "بخش بیست و یکم" 🌹 روش درست توجه بخشی به اطرافیان 💥 دکتر حمید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
خانواده آسمانی ۲۱.mp3
11.41M
✦ خداوند در قرآن کریم " نیاز بشر به وجود اهل بیت علیهم‌السلام" را در یک فرمول ساده بیان کرده است؛↓ ☜ برای راه یافتن به باطن کتابی معصوم، نیاز به رهبری معصوم است تا آن را به انسان تعلیم دهد. 🎤 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#عبور_ازلذتهای_پست #قسمت20 💗محبت امیرالمومنین علیه السلام افراط نداره... ➖چقدر میتونی دوستش داشته
سلام و درود برشما دوستان عزیزو همیشه همراهمون 😊✋ انشاءالله که احوال جسمی و معنوی همه عالی باشه 💯 قدر زندگی روبایدبدونیم👌💯 برخی از ما هرگز زندگی نمی کنیم، بلکه همیشه در انتظار زندگی هستیم. ما بجای اینکه همین امروز خوشحال باشیم، به امید یک آینده خوب و خوش نشسته ایم و به همین خاطر امروزمون رو از دست میدهیم. ما وقت بیشتر می خواهیم، پول بیشتر می خواهیم، شغل بهتر می خواهیم، بازنشستگی می خواهیم، مسافرت و تعطیلات می خواهیم و......آرزوها.... بسیااااراست☺️ اگر امروز می تونی غذا بخوری، از نور خورشید تابان لذت ببری و باخانواده و دوستانت بگی و بخندی پس خدا را شکر کن، و از امروزت لذت ببر. 🌸 به خاطرات بد گذشته نگاه نکن. و نگران آینده نباش. در لحظه زندگی کن وبرای آینده ازهمین الان تلاش کن ❤️ 🌺 آیت الله بهجت می فرمودن : اولیای الهی قبل از هر نماز، سه بار این جمله رو میگفتن↓ ✨صلی الله علیک یا اباعبدلله✨ ➖مخصوصاً مراسم های روضه اهل بیت علیهم السلام، مهمترین منبع برای تزکیه و پاکی انسان ها هست....💕🕊 🔹سعی کنید حداقل ماهی یکبار هم که شده مراسم روضه اهل بیت علیهم السلام برید✔️👌 🌷خدایا قلب و روحِ آلوده به هوای نفس ما رو با محبت به اهل بیت علیهم السلام تزکیه و پاک بفرما! الهی آمیـــــن ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#خانواده_خوب #قسمت20 🎊بسم الله الرحمن الرحیم 🎊 🎀الحمدلله رب العالمین 🎀 سلام وعرض ادب واحترام💌
سلام وعرض ادب واحترام💌 📌جلسه_بیست ویکم "" 📝موضوع: 💝 💕_____💕_____💕 💥با خانواده‌هایی وصلت کنید که از تعادل روحی برخوردارند ☄کلیدی‌ترین عوامل تعادل روحی: محبت پدر به مادر، احترام مادر به پدر👌 🔸با خانواده‌هایی وصلت کنید که از تعادل روحی و روانی برخوردار هستند. البته تعادل روانی به فاکتورهای زیادی ربط پیدا می‌کند🌷 💥 ولی دو تا از کلیدی‌ترین عوامل تعادل روحی بچه‌ها همین است:🔰 💌 اینکه آیا پدر جلوی بچه‌ها به مادر محبت می‌کند و به او رحم می‌کند؟! آیا مادر جلوی بچه‌ها از پدر اطاعت می‌کند و به او احترام می‌گذارد؟!⁉️ ⚜ این است که تعادل را در خانه برقرار خواهد کرد. 👌✔️ ☄دختر چنین خانواده‌ای شوهردار و مادر خوبی خواهد شد و رعایت حجاب برایش راحت خواهد بود.👌👏 💥 و پسر این خانه هم زن‌داری بلد است چون پدرش به مادرش محبت کرده است.👌👏 🌷جالب است که در روایات ما نسبت به محبت کردن پدر به دخترش خیلی تأکید شده است.👌 ⚡️ (مَنْ کَانَ لَهُ أُنْثًى‏ فَلَمْ‏ یُبْدِهَا وَ لَمْ‏ یُهِنْهَا وَ لَمْ یُؤْثِرْ وُلْدَهُ عَلَیْهَا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّة؛⚡️ 📚 مستدرک‌الوسایل/15/ص118) 💫 و (مَنِ ابْتُلِیَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ هَذِهِ الْبَنَاتِ فَأَحْسَنَ إِلَیْهِنَّ کُنَّ لَهُ سِتْراً مِنَ النَّار؛ همان)💫 امام صادق(ع) می‌فرماید: ✍ 🧕دختر حسنه است و🌷 👨‍💼پسر نعمت است،🌷 ☄ برای حسنه اجر و پاداش می‌دهند 💥ولی از بابت نعمت، حسابرسی می‌کنند؛ ⭐️الْبَنَاتُ حَسَنَاتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ فَالْحَسَنَاتُ یُثَابُ عَلَیْهَا وَ النِّعْمَةُ یُسْأَلُ عَنْهَا»⭐️ 📗(من‌لایحضره‌الفقیه/3/481) اصلاً طبق روایات دختردار بودن امر خیلی عجیبی است.👌 ✍ رسول خدا(ص) فرمود: اگر کسی سه دختر بزرگ کند، بهشت بر او واجب می‌شود.💯 شخصی از حضرت پرسید: دو دختر چطور🤔 ✍حضرت فرمود: آن نیز همین‌طور. پرسیدند: یک دختر چطور؟ فرمود: آن نیز😍 💫 همین‌طور؛ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ عَالَ ثَلَاثَ بَنَاتٍ أَوْ ثَلَاثَ أَخَوَاتٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ اثْنَتَیْنِ فَقَالَ وَ اثْنَتَیْنِ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ وَاحِدَةً فَقَالَ وَ وَاحِدَةً»💫 📗کافی/ ج6/ص6 🔅شما تصور کنید چقدر زیبا و باشکوه است که یک پدر، به دخترش محبت می‌کند و این دختر را مثل دستۀ گل تربیت می‌کند 👌👏 💥و بعد این دختر ازدواج می‌کند و به تعبیری در خدمت یک خانوادۀ دیگر قرار می‌گیرد. ببینید این رفتار چقدر لطیف است .😊 🎊 شاید اولین انتظار یک پدر از دامادش این باشد که به دخترش رحم کند و نسبت به او مهربان باشد .💌 ☄ خُب آقای داماد باید این رفتار را در خانه از پدر خودش یاد گرفته باشد؛💯 یعنی از محبت کردن و مهربانی پدر به مادر خانه یاد گرفته باشد.👏👌 💢البته بعضی‌ها هستند که هرچه به آنها محبت شود، قدر این محبت‌ها را نمی‌دانند.♨️ ⚡️می‌دانید که امیرالمؤمنین(ع) چقدر به بچه‌های یتیم کوفه محبت می‌کرد و به آنها غذا می‌داد.👌 🔅 اما این مردم بعد از عاشورا چطور محبت‌های علی(ع) را جبران کردند؟! ⁉️ 🔸وقتی کاروان اسرای کربلا را تا نزدیکی‌های کوفه آوردند قبل از ورود به شهر توقف کردند و شروع کردند به غذا پختن. 🔸 بوی غذای گرم به بچه‌های امام حسین(ع) می‌رسید ولی به این بچه‌ها که دو روز غذا نخورده بودند، یک لقمه غذا هم ندادند. آن نامردها می‌خواستند این بچه‌ها که نوه‌های علی(ع) بودند از گرسنگی به خودشان بپیچندتا وقتی وارد کوفه شدند دست دراز کنند و از مردم غذا بخواهند...😢 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌹
💕زندگی عاشقانه💕
#تربیت_فرزند #قسمت20 🍒 #تربیت_فرزند 🔍 جلسه بیستم ✍ آداب #تولد‌‌_نوزاد 🍃____🌹_____🍃 ✨بسم الله الرح
🍒 🔍 🍃____🌹_____🍃 🎊بسم الله الرحمن الرحیم🎊 ✍تمرین ادب؛ اولین مرحلۀ فراگیری مهارت مبارزه با نفس در کودکان 💥«مبارزه با نفس» به معنای پاسخ منفی به برخی دل‌بخواهی‌ها و خواسته‌های نابجای نفس است💯 🔸 که ما آن را تنها راه اصلاح نفس یا «تنها مسیر» برای رسیدن به زندگی و بندگی بهتر می‌دانیم.👌 ☄ اولین مراحل مبارزه با نفس در کودکان با «فراگیری و» آغاز می‌شود.😍 💎ادب را باید اولین برنامۀ مبارزه با نفس دانست که در صورت پایبندی به آن، موجب اصلاح انسان می‌شود. 👏👏 ✍امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید:⭐️ 💥 «ادب خوب، عامل تزکیۀ اخلاق است✔️ ⚡️سبَبُ تزکیةِ الأخلاقِ حُسنُ الأدبِ»⚡️ 📚غررالحکم/5520 💥ادب نیز مانند مبارزه با نفس و تقوا، از جنس اجتناب و خویشتنداری است💯  ✍امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید✨ ☀️ «خویشتندارى(ایستادن در برابر خواهش نفس) در بیم و امید، از ؛👏 💫ضَبْطُ النّفْسِ عندَ الرَّغَبِ و الرَّهَبِ مِن أفضلِ الأدبِ»💫 📒غررالحکم/5932 🎉اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🎉 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#اخلاق_در_خانواده #قسمت20 بسم الله الرحمن الرحیم 💐 #اخلاق_در_خانواده #کلام_بیستم 🍀#سلام_کردن
بسم الله الرحمن الرحیم 💐 👈 در قسمت‌های قبلی راههای ساده ایجاد ارتباط شایسته بین همسران رو خدمت شما گفتیم👌 نیکو و دو شیوه ایجاد محبت و صمیمیت در بین اعضای خانواده خصوصا همسران هست ✅ 🔸یکی از توصیه هایی که اساتید روانشناسی دارند حفظ اقتدار مرد هست که همون طور که زن به محبت نیاز داره مرد هم به حفظ اقتدار نیازمند هست.✔️ ↩️گاهی کارهای بسیار ساده که اصلا به چشم نمی‌خوره باعث میشه مردحس اقتدار داشته باشه 👌استاد پناهیان در این مورد توصیه میکنند که حتما خانم جلو همسرش بلند بشه و به استقبال و بدرقه او بره😊 🔸زن گاهی که کار لازمی نداره ، هنگام بیرون رفتن شوهر از خانه او را بدرقه کنه و یا هنگام ورود به خانه به استقبال او بره و بعد از سلام و احوالپرسی اگر آقا چیزی برای منزل خریده ازش بگیره و با محبت تشکر کنه💞 🍀جالبه که بدونید این سفارش رو اسلام عزیز و پیامبر مهربانی ها به ما کردند 😍 ✨تعجب نکنید اسلام نکات کوچکتر رو هم گفته که اگر نمی‌گفت دین ناقصی بود .✔️ فقط باید مسلمانان دنبال این مطالب برن و سوال کنند و مطالعه کنند 👉 با عمل خود غیر مسلمانان رو تشویق کنند✅ ♻️خانمهای محترم باید بدونند که به استقبال و بدرقه شوهر رفتن برای هیچ کس سودی نداره مگر خودتون 🍃 ☘پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم این دستور رو دادند و شمایی که به این دستور عمل میکنید رو عامل الهی میدانند .✅ ❤️علاوه بر اینکه این عمل ، محبت و صمیمیت بین شما وهمسرتون رو زیادتر می‌کنه 👌 شوهر اگر چه نادان و یا بداخلاق هم باشه ولی انسان هست و انسان بنده احسان هست ، شاید بار اول نه ، ولی دفعات بعد حتما جبران می‌کنه محبت می‌کنه و خوش زبانی می‌کنه ☺️ گاهی اتفاق می‌افته که چند قدم بدرقه کردن باعث مسلمان شدن کسی میشه .✅ اما دلایل روایی ✅ 🌀مردی خدمت رسول خدا رسید و گفت همسری دارم که هر گاه وارد خانه میشوم به استقبالم می آید و هر گاه خارج میشوم بدرقه ام میکند 🍃 🌿و زمانی که اندوهگین هستم میگوید: اگر برای روزی (مخارج) غصه میخوری بدانکه خداوند بعهده گرفته و اگر برای آخرت غصه میخوری خدا اندوهت را زیاد کند ( بیشتر به فکر آخرت باشی ) 👌 🌷پیامبر اکرم ص فرمودند: خداوند در روی زمین عاملان و کارگزارانی دارد و این زن یکی از عاملان خداست و او نصف پاداش شهید را دارد ✅ وسایل الشیعه ج/۱۴ ص۱۷ 🌸امیرالمومنین علیه السلام در مسیری می‌رفتند که با مرد نصرانی همسفر شدند . مرد نصرانی گفت به کدام طرف میروی؟ علی علیه السلام فرمودند : به کوفه میروم ⚡️سر دوراهی که مسیرشون جدا میشد علی علیه السلام همراه او رفتند وقتی که علت را پرسید و گفت مگر شما قصد رفتن به کوفه را نداشتید این راه که به کوفه نمی‌رود ؟ ✨امام فرمود : میدانم ، از کمال همراهی و رفاقت این است که وقتی انسان از همراهش جدا میشود اندکی پشت سر او برود .🍃 🍀پیامبر ما چنین دستوری داده است . مرد نصرانی گفت : به خاطر همین کردار شریف او بود که مردم پیروش گشتند . 🍀 من تو را گواه می‌گیرم که دین تو را پذیرفتم . 💖سپس با امیرالمومنین وارد کوفه شد و وقتی ایشان را شناخت مسلمان شد . کافی جلد ۲/ص۶۷۰✨ امیدوارم با عمل به دستورات دین زندگی آرام و سراسر لذتی داشته باشید👌✅😊 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🌹
4_5776059838580657076.mp3
11.38M
بعضی آدمها، از نظر قرآن خاصّند! از بقیه بهتر از بقیه تیزتر از بقیه جلوتر و ....از بقیه برای خدا عزیزتر ❗️ این دسته از آدمهای خاص، فقـــط یک ویژگیِ خاص دارند، که از دیگران متمایزشان کرده است💥 @Ostad_Shojae ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
021.mp3
1.65M
💞 رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده 🌹 روش درست توجه بخشی به اطرافیان 🎙دکتر حمید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
2-21.mp3
1.57M
دکتر ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
دنیا باشگاه است! وزنه‌های بزرگتر را برای باطن‌های قدرتمندتر پیش می‌آورند، زیرا نیاز به تمرین‌های بزرگتر دارند برای قدرت گرفتن و قد کشیدن روح. 🎞 رسانه رسمی استاد محمد شجاعی @ostad_shojae | montazer.ir
025.mp3
18.7M
🟣خانواده موفق 💠قسمت بیست ویکم دکتر ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
کارگاه خویشتن داری_21.mp3
14.01M
✍️ آبرومندیِ ما در قیامت، در گروِ آبروداری ما نسبت به اهلِ دنیاست. مادامی که در دنیا آسیبی از جانب ما به آبروی دیگران برسد، یعنی ستّار نبوده‌ایم و هرکه درین دنیا ستّار نباشد رسوا و روسیاه قیامت خواهد بود. ✪ خویشتن‌دار باشیم در حفظ آبروی این و آن. @ostad_shojae