💕زندگی عاشقانه💕
#جلسات_همسرداری #جلسه2_قسمت9 جلسات سرکار خانم پرتو اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇 👌خیلی اثر داره کل
#جلسات_همسرداری
#جلسه3_قسمت1
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی
👇👇👇👇👇
📣📣 خانومای عزیز ما امروز در مورد ۵ زوجیت برای شما می گیم
👈 اول ببینید زوجیت شما جزء کدامیک از این زوجیت ها هست،
👈بعد که دیدی زوجیتت سومیه یا چهارمیه یا اولیه.
حالا اصلا دیگه محل نده که تا حالا بیست سی سال از زندگیت گذشته، یا یکی دوساله، ببین کدامیک از زوجیتها رو داشتین و تنهایی جلو می بردین. در کنار بقیه زوجیت ها زندگی تو کامل کن
✅ بهترین زوجیتی که ما امروز می خواهیم بهتون می گیم این هست که ۵ زوجیتی که امروز می شنوید باید ۵ تاشو در زندگی زناشویی خودت پیاده کنی.
🔑اگر کسی این ۵ تا زوجیت را در زندگیش پیاده کنه تمام ابعاد زندگیش که دارای نقصه درمان می شه.
❌ اما اگر یکی از زوجیت ها رو بهش بچسبه، بخواد شروع کنه و روش کار کنه به مقصد نمی رسه.
1⃣ اولین زوجیت، زوجیت_غریزی
👫در زوجیت غریزی، زن و شوهر برای اطفای شهواتشون با هم ازدواج می کنند.
❌مثلا من الان برای یه دختر مجرد می خوام خواستگار بفرستم می گه خانوم یکی باشه منو ببره خارج برای ادامه تحصیل مقطع دکترا. این هدف ازدواجش اطفای شهوت خودشه، اطفای اون چیزی که دوست داره.
❌ یا مثلا آقا تو خواستگاری می نشینه کنار خانوم، می گه خانوم من به شرطی با این ازدواج موافقم که شما قول بدین ما بچه دار نشیم.
👈یعنی از همون اول می گه من برای راحتی خودم، می خوام که از بچه دست بکشم. به این زوجیت می گن زوجیت غریزی.
❌یا مثلا یه نفر می گه من می خوام ازدواج کنم با شخصی که از نظر مالی، حتما خونه داشته باشه حتما ویلا داشته باشه حتما ماشین فلان داشته باشه. اینا همه زوجیت غریزی
🔔 توی زوجیت غریزی که الان متاسفانه عموم مردم کشور دارند با زوجیت غریزی، ازدواجشونو جلو می برند شرطش به این شکل شده که؛
🔒منِ زن می گم که حق #طلاق رو به من بده. برای اطفای شهوت خودم.
بعد تو فکر کن، حق طلاق دستته، خیانت می بینی بخوای نری باید بشینی تو سری خوری کنی حرفی نمی تونی بزنی، شوهرتم می گه تو حق طلاق دستته می خوای بری برو، خودت نشستی. دیگه آدم نمی تونه هیچ دفاعی کنه.
🔑حق طلاق در اسلام گفتند با مرد هستش چون زیباییش هم اینه که زن می گه من طلاق می خوام مرد می گه من طلاقت نمی دم.
😱 الان برعکس شده، چون حق طلاق دست خانومه مرده می گه منو طلاق نده. خانومه می گه طلاقت می دم، مرد می گه منو طلاق نده.
👫بعد خیلی جالبه توی زوجیت غریزی، باز زن و شوهر توقع رسیدن به اون چهار تا زوجیت دیگه رو دارن یعنی هدف زندگيشون با زوجیت غریزی می ره جلو، باز هدفشون این هست که آرامش و نشاط هم توی زندگیشون بیاد که هرگز این اتفاق نمی افته.
2⃣ دومین زوجیت، زوجیت_سکونت؛
👈زوجیت سکونت معناش اینه که آرامش درونی داشته باشند زن و شوهر.💑
👴مثلا پیرمردها وقتی که خانومشون فوت می کنه می یان به عروس به دختر، اونایی که تهرونی هستند اشاره می کنند که برای من یکیو پیدا کن که دوباره منو به زندگی امیدوار کنه.
اونایی هم که اصفهانی باشند می گن برای ما رزق شب تهیه کنید. به عروس به دختراشون می گن یه نفر باشه دوباره با من ازدواج کنه مونسم باشه. همدمم باشه.
💑 در زوجیت سکونت افراد هدفشون آرامش درونیه ست. یعنی دوست دارند دنبال یه همدمی باشند که هم محبت کنند هم مورد محبت واقع بشن.
@zendegiasheghane_ma
#جلسات_همسرداری
#جلسه3_قسمت2
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی
👇👇👇👇👇
3⃣ سومین زوجیت، زوجیت_فرزند. 👶
❌که الان خیلیا همین جا می مونند و جلوتر نمی یان چون، زیر بار بچه دار شدن نمی رن. می گن الان با وجود شرایط اجتماعی من اگر بچه دار بشم همسرم رو از دست می دم. محبتشو از دست می دم، رابطه زناشوییم رو از دست می دم. هیکلم رو از دست می دم، کارم رو از دست می دم. تا همین جا بعضیا توقف می کنند.
👈 تو زوجیت فرزند، فرزنددار شدن، توانش و تربیتش خیلی موضوعیت داره،
❌ خیلیا بچه دار می شن ولی بعد از اینکه بچه باید تربیت بشه؛ هفت سال اول، هفت سال دوم، هفت سال سوم محل نمی دن. اینا باز توی اون دو تا زوجیت اولیه باقی می مونند.
4⃣ چهارمین زوجیت، که تازه از اینجا زوجیت قرآنی شروع می شه 👈
زوجیت_سکینه ست.
🔔 زوجیت سکینه در سوره فتح آیه ۴، به این شکل اومده، می گه ⬅️ زوجیتی که محوریتش دینه.
👈 حالا می خوای ببینی این زوجیت را داری یانه❓❓ ببین خودتو شوهرت، الفت گیری با آدمها رو چقدر بلدی❓ اگر برای شما در هر محیط نا آشنایی که قرار می گیرید. مثل سفر و مهمانی، هرجایی، الفت گیری با آدمها براتون سهله شما زوجیت سکینه رو دارید.
👌در زوجیت سکینه، توانایی جذب دیگران توسط زن و شوهر خیلی بالاست. یعنی چه زنه می تونه با فامیل هم خویشاوند هم همکار ارتباط مثمر ثمری ارایه بده هم آقا. (با ترازو تقوا)
💐 در سوره فتح آیه ۴ می فرمایند او کسی است که آرامش را در دلهای مومن نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید.
✅ در واقع زوجیت سکینه، زوجیت امام خمینی( ره) و خانومشونه. وقتی ازدواج کردند گفتند خانوم نه حرف شما نه حرف من، حرف خدا.
🔴یعنی در زوجیت سکینه 👈خدا، حکم نَفَس داره
🔴 الابذکرالله تطمئن القلوب توش موج بزنه.
🔴در زوجیت سکینه، اطمینان قلبی به خدا صد در صده.
✔️مثلا آقا ناآروم می یاد خونه، از رزق و از مسایل مالی شکایت می کنه. خانومه آینه رو می گیره به سمت خدا، می گه تو مومنی خدا هم رازق، تو رو درمونده نمی زاره.
🔑یعنی تمام مبنای رفتاری، اخلاقی، انسانی شون، بحث تقوا، توش رعایت می شه.
5⃣ و آخرین زوجیت، زوجیت_اجتماعی است.
⭐️که این زن و شوهر جریان ساز می شن تشکل می سازند. انقلاب می کنند، خانواده_عاشورایی تشکیل می دن، زنش می شه خانم زینب کبری و رباب ( سلام الله علیهما)، مردش می شه علی اکبر، عباس( علیه السلام ) یعنی همچین خانواده ای در می یاد.
👌👌ما مبنامون بر این است که از خونه ی ما حسین بن علی( علیه السلام) بیرون بیاد. یعنی یه همچین بنایی بزاریم برای تربیت اعضای خانواده.
✔️کمااینکه الانم هستید. شما همین الان که چادر سر می کنید از خونه می رید جایی یا می یاین اینجا. دیگه خانوم سلیمانی و خانم فتاحی خانم کاظمی نیستید. زینبید، حضرت رسولید.( صلوات الله علیه و آله)
@zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
📚تـمـــام زنـــدگـــے مـــن(48 قـسـمـت)
داستان واقعی
✍بـه قـلـم شـهــید ســـیـــدطــاهــا ایــمــانـــــے
@zendegiasheghane_ma
👇👇👇👇
💕زندگی عاشقانه💕
#تمام_زندگی_من #قسمت36 ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے و شـشــم (کـمـکـم کـن)
#تمام_زندگی_من
#قسمت37
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت ســـے وهـفـتــم
(نــور خــورشـیــد)
سه روز توی بازداشت بودم ... بدون اینکه اجازه تماس با بیرون یا حرف زدن با کسی رو داشته باشم ... مرتب افرادی برای بازجویی سراغ من می اومدن ... واقعا لحظات سختی بود ...
روز چهارم دوباره رئیس حفاظت شرکت برگشت ... وسایلم رو توی یه پاکت بهم تحویل داد ...
- شما آزادید خانم کوتزینگه ... ولی واقعا شانس آوردید ... حتی هر اختلال قبلی ای می تونست به پای شما حساب بشه ...
- و اگر اون محاسبات و برنامه ها وارد سیستم می شد ممکن بود عواقب جبران ناپذیری داشته باشه ...
وسایلم رو برداشتم و اومدم بیرون ... زیاد دور نشده بودم که حس کردم پاهام دیگه حرکت نمی کنه ... باورم نمی شد دوباره داشتم نور خورشید رو می دیدم ... این سه روز به اندازه سه قرن، وحشت و ترس رو تحمل کرده بودم ... تازه می فهمیدم وقتی می گفتن ... در جهنم هر ثانیه اش به اندازه یه قرن عذاب آوره ...
همون جا کنار خیابون نشستم ... پاهام حرکت نمی کرد ... نمی دونم چه مدت گذشت ... هنوز تمام بدنم می لرزید ...
برگشتم خونه ... مادرم تا در رو باز کرد خودم رو پرت کردم توی بغلش ... اشک امانم نمی داد ... اون هم من رو بغل کرده بود و دلداری می داد ...
شب نشده بود که دوباره سر و کله همون مرد پیدا شد ... اومد داخل و روی مبل نشست ... پدرم با عصبانیت بهش نگاه می کرد ...
- این بار دیگه از جون دخترم چی می خواید؟ ...
هنوز نمی تونست درست بایسته ... حتی به کمک عصا پاهاش می لرزید ... همون طور که ایستاده بود و سعی داشت محکم جلوه کنه، بلند گفت ...
- از خونه من برید بیرون آقا ...
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma
#تمام_زندگی_من
#قسمت38
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت ســـے و هــشــتــم
(پــیـشـنـهــاد)
مادرم با ترس داشت به این صحنه نگاه می کرد ...
- آقای کوتزینگه ... چیزی نیست که شما به خاطرش نگران باشید ... بهتره برید و ما رو تنها بگذارید ...
- تا شما اینجا هستید چطور می تونم آروم باشم؟ ... دختر من از آب پاک تر و زلال تره ... هر حرفی دارید جلوی من بزنید...
خنده اش گرفت ...
- شما پدر فوق العاده ای دارید خانم کوتزینگه ...
و به مبل تکیه داد ...
- من پرونده شما رو کامل بررسی کردم ... از نظر من، گذشته و اینکه چرا به شما اجازه کار داده نمی شد مال گذشته است ... شما انسان درستی هستید ... و یک نابغه اید ... محاسباتی رو که شما توی چند ساعت تصحیح کردید... بررسیش برای اون گروه، سه روز طول کشید ...
کمی خودش رو جلو کشید ... این چیزی بود که من به مافوق هام گفتم ...
- ارزش شما خیلی بیشتر از اینه که به خاطر اون مسائل ... کشور از وجود شخصی مثل شما محروم بشه ...
خنده ام گرفت ...
- یه پیشنهاد دو طرفه است؟ ... یا باید باشم یا کلا ...؟ ... دارید چنین حرفی رو به من می زنید؟ ...
- شما حقیقتا زیرک هستید ... از این زندگی خسته نشدید؟...
- اگر منظورتون شستن توالت هاست ... نه ... من کشورم و مردمش رو دوست دارم ... اما پیش از اون که یه لهستانی باشم یه مسلمانم ...
و توی قلبم گفتم ...
" قبل از اینکه رئیس جمهور لهستان، رهبر من باشه ... رهبر من جای دیگه است ... "
در اون لحظات ... تازه علت ترس اون مردها رو از دژهای اسلام و ایران درک می کردم ... یک لهستانی در سرزمین خودش ... اما تبدیل به مرز و دیوارهای اون دژ شده بود ...
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma
#تمام_زندگی_من
#قسمت39
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت ســـے و نـهــم
(نـجــات یـوسـف)
سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... می تونستم صدای ضربان قلب مادرم رو بشنوم ..
- آیا این دو با هم منافات داره؟ ...
- دولتی که بیشترین آزادی و ارتباط رو دو قرن گذشته با یهودی ها داشته ... و محدودیت زیادی رو برای مسلمان ها... جایی برای یه مسلمان توی سیستم اون هست؟ ...
- پیشنهاد من، بیش از اون که سیاسی باشه؛ کاری بود ...
محکم توی چشم هاش نگاه کردم ...
- یعنی من اشتباه می کنم؟ ...
لبخند کوتاهی زد ...
- برعکس خانم کوتزینگه ... اشتباه نمی کنید ... اما من یه وطن پرست کاتولیکم ... و فقط لهستان، عظمتش، پیشرفت و مردمش برام مهمن ... و اگر این پیشنهاد رو نپذیرید؛ شما رو سرزنش نمی کنم ...
از جاش بلند شد ... رفت سمت پدرم و باهاش دست داد ...
- از دیدار شما خیلی خوشحال شدم قربان ... شما دختر فوق العاده ای رو تربیت کردید ...
مادرم تا در خروجی بدرقه اش کرد ... از جا بلند شدم و دنبالش رفتم توی حیاط ...
- من به کار کردن توی رشته خودم علاقه دارم ... اما مثل یه آدم عادی ... نه جایی که هر لحظه، در معرض تهمت و سوء ظن باشم ... و نتونم شب با آرامش بخوابم ... و هر روز با خودم بگم، می تونه آخرین روز من باشه ...
چند روز بعد، داشتم روی پیشنهادهای کاری فکر می کردم... بعضی هاش واقعا جالب بود ... ولی از طرفی دلهره زیادی هم داشتم ...
زنگ زدم قم ... ازشون خواستم برام استخاره کنن ... بین اونها، گزینه ای خوب بود که از همه کمتر بهش توجه داشتم...
آیات نجات حضرت یوسف از زندان بود ...
" گفت: از امروز به بعد تو در نزد ما مقام و منزلت ارجمندی داری و تو فردی امین و درستکار میباشی ... "
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma
#تمام_زندگی_من
#قسمت40
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت چـهـلــم
(مـن واقـعــا پـشـیـمــانـم)
با تلاش و سخت کوشی کارم رو شروع کردم ... مورد توجه و احترام همه قرار گرفته بودم ... با تمام وجود زحمت می کشیدم ...
حال پدرم هم بهتر می شد ... دیگه بدون عصا و کمک حرکت می کرد و راه می رفت ...
همه چیز خوب بود تا اینکه از طریق سفارت اعلام کردن ... متین می خواد آرتا رو ازم بگیره ... دوباره ازدواج کرده بود ... تمام این مدت از ترس اینکه روی بچه دست بزاره هیچی نگفته بودم ...
تازه داشت زندگیم سر و سامان می گرفت ... اما حالا ... اشک چشمم بند نمی اومد ...
هر شب، تا صبح بالای سرش می نشستم و بهش نگاه می کردم ... صبح ها با چشم پف کرده و سرخ می رفتم سر کار...
سرپرست تیم، چند مرتبه اومد سراغم ... تعجب کرده بود چرا اون آدم پرانرژی اینقدر گرفته و افسرده شده ...
اون روز حالم خیلی خراب بود ... رفتم مرخصی بگیرم ... علت درخواستم رو پرسید ...
منم خلاصه ای از دردی رو که تحمل می کردم براش گفتم... نمی دونم، شاید منتظر بودم با کسی حرف بزنم ...
ازم پرسید پشیمون نیستی؟ ...
عمیق، توی فکر فرو رفتم ... تمام زندگی، از مقابل چشمم عبور کرد ... اسلام آوردنم ... ازدواجم ... فرارم ... وعده های رنگارنگ اون غریبه ها ... کارگری کردنم و ... نمی دونم چقدر طول کشید تا جوابش رو دادم ...
- چرا پشیمونم ... اما نه به خاطر اسلام ... نه به خاطر رد کردن تمام چیزها و وعده هایی که بهم داده شد ... من انتخاب اشتباه و عجولانه ای کردم ... فراموش کردم انسان ها می تونن خوب یا بد باشن ... من اشتباه کردم و انسان بی هویتی رو انتخاب کردم که مسلمان نبود ... انسان ضعیف، بی ارزش و بی هویتی که برای کسب عزت و افتخار اینجا اومده بود ... اونقدر مظاهر و جلوه دنیا چشمش رو پر کرده بود که ارزش های زندگیش رو نمی دید ... کسی که حتی به مردم خودش با دید تحقیر نگاه می کرد ... به اون که فکر می کنم از انتخابم پشیمون میشم ... به پسرم که فکر می کنم شاکر خدا هستم ...
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma
سلام ای انتظــار انتظـــارم / سلام ای رهبر و ای یادگارم
سلامم بر تو ای فرزند زهرا / سلامم بر تو ای نـــاجی دنیا . . .
ولادت حضرت حق مهدی صاحب الزمان بر شما مبارک
@zendegiasheghane_ma