هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان #دل_آرام
معجزاتی از امام زمان (عج)
نویسنده : زهرا قزلباشی
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹 رمان #دل_آرام این داستان : رفیق #قسمت3 امروز یه گل تازه تو باغچه پیدا کردم، یه گل قرمز.
رمان #دل_آرام
این داستان: رفیق من
#قسمت4
بزرگ ترین گل قرمز رو چیدم و بهش دادم. با همون دستِ گلی و بهش گفتم: برای تو نشونش کرده بودم.
داش حسین به طرفم برگشت و نشست. دستم رو گرفت و محکم فشرد. دست خودش همِ گلی شد. عکس گل قرمزه افتاده بود وسط سیاهی چشماش. زل زده بود به گل.
گفت: دیگه تنها نیا اینجا. یکدفعه دیدی دست و بالت زخمی شد.
خندهام گرفت: دستو بالم! مگه من گنجشکم؟
گفت: آره تو مثّ یه گنجشک میمونی. نباید خودت رو تو خطر بیندازی. اگه حواست نباشه، اونوقت یه خاری بره تو دست و پات...
یه دفعه یاد گنجشکه دیروزی افتادم. دلم هرّی ریخت پایین.
پرسیدم: داداش امام زمان منو خوب میکنه؟
- آره، حتماً. آخه من پسر بدی ام.
- خدا نکنه.
- دیروز میخواستم با تیرکمون یه گنجشک بزنم ولی یکهو پام درد گرفت و یاد خودم که افتادم پشیمون شدم.
داش حسین دستش رو کشید روی سرم.
گفتم: من پسر بدی ام، امام زمان منو خوب نمی کنه.
می ترسیدم اما باید یه رازی رو بهش میگفتم: اگه یه رازی بهت بگم که صد ساله تو دلمه، باهام دعوا نمی کنی؟
خندید: نه!
- قول میدی که به هیچ کس نگی؟
- باشه قول میدم.
اون خروس بزرگه رو من انداختم تو چاه و خفه شد.
نیگاش کردم. داشت برگای درختارو نیگاه میکرد. چشماش سبز شده بود.
گفتم: اوّل پاهاشو بستم، بعد گذاشتمش تو سطل و از چاه پایین کشیدم. امّا وسط راه، سطل از دستم ول شد...
داش حسین بلند بلند خندید. اون قدر خندید که منم به خنده افتادم. دستش رو دور گردنم حلقه کرد و گفت:
خودم میدونستم.
باد سردی شروع شد. شونه هام لرزید. داداش بغلم کرد و برد توی اتاق. تشکم رو هم از ایوان برداشت و آورد تو اتاق. تیرکمون رو ندید چون زیر تشک بود. بهش گفتم: داش حسین اونو بیارش، دستمو به سمت تیرکمون سیاه دراز کردم. خندید و گفت: همین رو بیارم؟
گفتم: آره.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
#تلنگر
✨🍃
🍃
هرگاه مایل به گنـ🔥ـاه بودے این سه نڪته رافراموش مڪن
⇦الله می بینــ👀ـد
⇦ملائــڪ می نویسد📝
⇦درهــرحال مرگ می آید🚶
#حواسمون_به_اعمالمون_هست؟؟؟؟🤔
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سلام به خالق هستی💓
سلام به صبح یکشنبه
دوستان عزیزم صبحتان بخیر
عاشقانه هاتون مداوم
تنهاییتون کوتاه
جاده زندگیتون هموار
توام باسلامتی وبرکت پایدار🌹
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
#برای_یک_بانو
احترام به غرور شوهر
اگر شوهرتون میگه: "فلان چیز رو بخریم" باهاش مخالفت نکنید.
درسته شما قصدتون دلسوزیه و دوست ندارید شوهرتون توی زحمت بیفته اما این باعث میشه حس تأمین مرد که یکی از مهمترین حسهای یک آقاست از بین بره.
زیاد نگران شوهرتون نباشید. او از اینکه واستون خرج کنه خوشحال میشه.
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
#بانو_جان
بانو جان هميشه موقر باش
هرچقدر هم که با شوهرتون صمیمی و راحت باشید، ولی سعی کنید یه سری احترام ها را همیشه حفظ کنید.
_ صمیمیت جای خود
_ احترام هم جای خود
👈🏻 مثلا اگر طوری نشستید که پشتتون به شوهرتون بود یه عذرخواهی بکنید.
👈🏻 یا چیزی را که به دستش میخواید بدید از کلمه ی "بفرمایید" استفاده کنید.
👈🏻 یا وقتی صداتون کرد از کلمه ی جانم و... استفاده کنید.
💞 @zendegiasheghane_ma