#خانمها_بخوانند
سیاستهای_زنانه
❤️همسرتان را اسير خود كنيد
🙎یه لباس مرتب و خوشگل
🙎یه آرایش ملایم و یه عطر خوشبو
🙎قبل از اومدن همسرتون
🙎یه استقبال گرم و با لبخند و مهربونی
🙎یه نوشیدنی گرم یا خنک بسته به علاقه شوهرتون
🙎موقع اومدنش به خونه معجزه میکنههههههه
👌فقط یک نکته را فراموش نکنید... آراستگی کلامی بر همه چیز اولویت دارد... کلام نازیبا علاوه بر گذاشتن زخم بر دل همسر.. وجهه خود شخص را تخریب میکند... یک زن همیشه مثل یک ملکه ، زیبایی کلام داره😉
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#نکات_تربیتی_خانواده #قسمت17 با استفاده از کانال تنها مسیر "فیلم های مستهجن ۲ " ⭕️ دیدن فیلم های
#نکات_تربیتی_خانواده
#قسمت18
برگرفته از کانال تنها مسیر
"فیلم های مستهجن ۳ "
⚠️🔥💢🔥⚠️
⛔️ یکی از اولین اثرات منفی دیدن فیلم های مستهجن
اینه که "آقا نسبت به خانمش سرد میشه..."
علاوه بر دیدن این فیلم ها
و ارتباط با زنان نامحرم هم
باعث سردی شدید آقا نسبت به خانمش میشه.
⭕️🔶⭕️
چرا اسلام انقدر بر رعایت محرم و نامحرم تاکید میکنه؟
✅ برای اینکه دوست داره تو از همسرت خیییلی لذت ببری.
👏👏👏
اسلام میخواد رابطت با همسرت همیشه پر از لذت باشه.
✅🌺🌷
آقایون به محض اینکه دچار این دو تا بلای خانمانسوز شدن
باید سریع ازینا جدا بشن.
🔹چون اینا آخر نداره.
اگه کنار نذاشت باید فاتحۀ زندگی خانوادگیش رو بخونه..
✅ این همه یه آقا زحمت میکشه و خانواده تشکیل میده، بعد با دیدن چند تا فیلمی که صهیونیستا با برنامه ریزی ریختن توی دست و پای مردم
زندگی که انقدر براش زحمت کشیده رو جهنم میکنه...
🔴🚫🔥🔥🔥
💢 از همون اول کار سعی کن نبینی.
👀
تا چشمت اتفاقی هم افتاد سریع قطعش کن.
🗣 به هوای نفست بگو: تو غلط میکنی میخوای منو بدبخت کنی.
😒
تو میخوای من زندگیم جهنم بشه؟
🔴 میخوای منو از نگاه خدا بندازی؟
خاک بر سرت کنن. 🔥😠
هرکاری کنی نگاه نمیکنم....😒😒😒
هوای نفست رو مجبور کن که کوتاه بیاد!👌
✍ خواهش میکنم همه با دقت این مباحث رو بخونند
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#چالش
#خاطرات_خواستگاری
#ارسالی_اعضا
سلام .ـ.
من خونه مامان بزرگم بودم وکسی خونمون نبود ...یهو مامانم زنگ زد بدو بیا خونه ...رفتم دیدم آقامون اومده با من حرف بزنه ...حالا قیافه من 😂یه تونیک خاکستری ویه شلوار مشکی و روسری سفید😐
بعد گفتم چرا تو حیاط وایسادید مامانم گفت کلید گم شده😂😂خیلی گشتیم تا کلیدو پیدا کردیم ...وقتی که رفتیم با هم صحبت کنیم من خیلی خجالت میکشیدم اصلا نتونستم بشینم ..دو تا کشمش رو فرش افتاده بود من برداشتم همینجور توی دستم نگه داشتم ودر آخر دیگه چیزی از کشمش باقی نمونده بود😂😂😂
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
#همسرداری
مامان بازی زن برای شوهرش❌
به وسیله به عهده گرفتن همه مسئولیت ها
خانومها فکر میکنند اقایون فراموش کار اند.
به همین دلیل مسئولیتهای را خودشان به عهده میگیرند
ونمیگذارند اقایون کار کنند
دقیقا مثل بچه ها و دائما به مرد گوش زد میکند.
چون فکر میکنه او سر به هواست.
✖مثلا زنگ میزنه به شوهرش به او میگوید
دخترمان را لب استخر نکاری ها.
✖یا خانوم رفته مسافرت زنگ میزنه به مرد میگه
9 شب یادت نره اشغال را دم در بزاری ها
✖یا به او میگوید یادت باشه
بری حموم یا یادت باشه فلان کار را بکنی و....
دقیقا مثل بچه ها
خانوم محترم لطفا مامان شوهرت نباش⛔️⛔️⛔️
👤 دکتر شاهین #فرهنگ
👇
💞 @zendegiasheghane_ma
صفحه #هجدهم از قرآن 🌺
جزء #یک🌺
سوره #بقره🌺
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به شهید محمد حسن عطار روشن😍😍
@hefzequrankarim
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت97 #فصل_یازدهم پاهایم رمق راه رفتن نداشت. جلوی در ایستادم و دست
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت99
#فصل_یازدهم
چند روز اول تحمل همه چیز برایم سخت بود؛ اما آرام آرام به این وضعیت هم عادت کردم.
صمد ده روز در آن بیمارستان ماند. هر روز صبح زود خدیجه و معصومه را به همسایه دیوار به دیوارمان می سپردم و می رفتم بیمارستان، تا نزدیک ظهر پیشش می ماندم. ظهر می آمدم خانه، کمی به بچه ها می رسیدم و ناهاری می خوردم و دوباره بعدازظهر بچه ها را می سپردم به یکی دیگر از همسایه ها و می رفتم تا غروب پیشش می ماندم.
یک روز بچه ها خیلی نحسی کردند. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. ساعت یازده ظهر بود و هنوز به بیمارستان نرفته بودم که دیدم در می زنند. در را که باز کردم، یکی از دوستان صمد پشت در بود. با خنده سلام داد و گفت: «خانم ابراهیمی ! رختخواب آقا صمد را بینداز، برایش قیماق درست کن که آوردیمش.»
با خوشحالی توی کوچه سرک کشیدم. صمد خوابیده بود توی ماشین. دو تا از دوست هایش هم این طرف و آن طرفش بودند. سرش روی پای آن یکی بود و پاهایش روی پای این یکی. مرا که دید، لبخندی زد و دستش را برایم تکان داد. با خنده و حرکتِ سر سلام و احوال پرسی کردم و دویدم و رختخوابش را انداختم.
تا ظهر دوست هایش پیشش ماندند و سربه سرش گذاشتند. آن قدر گفتند و خندیدند و لطیفه تعریف کردند تا اذان ظهر شد. آن وقت بود که به فکر رفتن افتادند.
ادامه دارد...✒️
#دختر_شینا
#قسمت100
#فصل_یازدهم
دو تا کیسه نایلونی دادند دستم و دستور و ساعت مصرف داروها را گفتند و رفتند.
آن ها که رفتند، صمد گفت: «بچه ها را بیاور که دلم برایشان لک زده.»
بچه ها را آوردم و نشاندم کنارش. خدیجه و معصومه اولش غریبی کردند؛ اما آن قدر صمد ناز و نوازششان کرد و پی دلشان بالا رفت و برایشان شکلک درآورد که دوباره یادشان افتاد این مرد لاغر و ضعیف و زرد پدرشان است.
از فردای آن روز، دوست و آشنا و فامیل برای عیادت صمد راهی خانه ما شدند. صمد از این وضع ناراحت بود. می گفت راضی نیستم این بندگان خدا از دهات بلند شوند و برای احوال پرسی من بیایند اینجا. به همین خاطر چند روز بعد گفت: «جمع کن برویم قایش. می ترسم توی راه برای کسی اتفاقی بیفتد. آن وقت خودم را نمی بخشم.» ساک بچه ها را بستم و آماده رفتن شدم. صمد نه می توانست بچه ها را بغل بگیرد، نه می توانست ساکشان را دست بگیرد. حتی نمی توانست رانندگی کند. معصومه را بغل کردم و به خدیجه گفتم خودش تاتی تاتی راه بیاید. ساک ها را هم انداختم روی دوشم و به چه سختی خودمان را رساندیم به ترمینال و سوار مینی بوس شدیم. به رزن که رسیدیم، مجبور شدیم پیاده شویم و دوباره سوار ماشین دیگری بشویم. تا به مینی بوس های قایش برسیم، صد بار ساک ها را روی دوشم جا به جا کردم.
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌸سلام به #تو ای گل نرگس!
سلام به تو که در سیم خاردار #گناهانمان اسیری😔
ما را ببخش!💔
که حتی به اندازهی نجات دادن گلی🥀 از میان #سیم_خاردارها تلاش نکرده ایم
چه برسد به تلاش برای رهایی شما از زندان #غیبت😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
#شب_سی_و_ششم
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
شبتون مهدوی
یاعلی مدد
💞 @zendegiasheghane_ma