#هردوبخوانیم 🧔🏻 🧕🏼
#سیاستهای_همسرداری 🎀
🔵 وقت دعوا حلوا خیرات نمیکنن، درسته...
ولی قرارم نیست به هم چاقو بزنیم!
درسته دعوائه ولی حرفی که زده بشه وقتی آروم بشیم از #ذهن طرف مقابل پاک نمیشه...
🔴 حواسمونو جمع کنیم که #حرفی رو توی دعوا نزنیم که نتونیم جمعش کنیم، که از پسِ پاک کردنش برنیایم!
که مجبور بشیم چندین بار #عذرخواهی کنیم!
🔵 تو دعوا یکی باید #سکوت کنه، باید بزنه به شوخی و خنده... باید جو رو آروم کنه...
چی میشه بگه: حق با توئه!
اون یه نفر شما باشید.
#آرامش رو به زندگیتون دعوت کنید...
💞 @zendegiasheghane_ma
#صوتی
#همسرداری
استاد #تراشیون
💥 عامل ایجاد آرامش در زندگی مشترک
✍ لطفا تمام فایلهای صوتی کانال رو با دقت گوش بدید قول میدم 90 درصد مشکلاتتون حل میشه
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#صوتی #همسرداری استاد #تراشیون 💥 عامل ایجاد آرامش در زندگی مشترک ✍ لطفا تمام فایلهای صوتی کانال
14-14-tarashiun_tavajohe_be_yekdigar_312110.mp3
3.48M
#صوتی
#همسرداری
استاد #تراشیون
💥 عامل ایجاد آرامش در زندگی مشترک
✍ لطفا تمام فایلهای صوتی کانال رو با دقت گوش بدید قول میدم 90 درصد مشکلاتتون حل میشه
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
#سیاستهای_زنانه
حتما حداقل روزی یکبار همسرتان را ببوسید❗️
هنگام ترک منزل با بوسه خداحافظی به او روحیه بدهید و یا هنگامی که به خانه باز می گردد همراه با بوسه از او استقبال کنید.
💞 @zendegiasheghane_ma
#خانمها_بخوانند
لطفا با دقت بخوانید👌👌👇
#نکته_مهم
گاهی از چشم یه زن دیگه همسرتونو نگاه کنید ، میبینید چقدر جذابیت داره که به مرور براتون عادی شده
گاهی تصور کنید زن دوم مرد هستید ! و هر لحظه ممکنه بره سراغ اولی ! کارهایی رو کنید که بیشتر پایبند شما شه
گاهی تصور کنید توی دوران نامزدیتون هستید ! تعارف کنید و احترام شوهرتونو بیشتر حفظ کنید
💞 @zendegiasheghane_ma
🌸🍃امام میدانست؛
که شما می شوی ناخدای باخدای
کشتی انقلاب
والا با دلی آرام و قلبی مطمئن
نمی رفت .....
سالروز رحلت #امام_خمینی تسلیت باد
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت157 #فصل_پانزدهم گفت: «به خاطر این ترکش ناقابل بروم دکتر؟! تا به
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
قسمت159
#فصل_پانزدهم
بچه ها توی اتاق آمده بودند و با سر و صدا بازی می کردند. مهدی از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. انگار گرسنه بود. به صمد نگاه کردم. به همین زودی خوابش برده بود؛ راحت و آسوده. انگار صد سال است نخوابیده.
مجروحیت صمد طوری بود که تا ده روز نتوانست از خانه بیرون برود. بعد از آن هم تا مدتی با عصا از این طرف به آن طرف می رفت. عصرها دوست هایش می آمدند سراغش و برای سرکشی به خانواده شهدا به دیدن آن ها می رفتند. گاهی هم به مساجد و مدارس می رفت و برای مردم و دانش آموزان سخنرانی می کرد. وضعیت جبهه ها را برای آن ها بازگو می کرد و آن ها را تشویق می کرد به جبهه بروند. اول از همه از خانواده خودش شروع کرده بود. چند ماهی می شد برادرش، ستار، را به منطقه برده بود. همیشه و همه جا کنار هم بودند. آقا ستار مدتی بود ازدواج کرده بود. اما با این حال دست از جبهه برنمی داشت.
نزدیک بیست روزی از مجروحیت صمد می گذشت. یک روز صبح دیدم یونیفرمش را پوشید. ساکش را برداشت. گفتم: «کجا؟!»
گفت: «منطقه.»
از تعجب دهانم باز مانده بود. باورم نمی شد. دکتر حداقل برایش سه ماه استراحت نوشته بود.
گفتم: «با این اوضاع و احوال؟!»
خندید و گفت: «مگر چطوری ام؟! شَل شدم یا چلاق. امروز حالم از همیشه بهتر است.»
گفتم: «تو که حالت خوب نشده.»
لنگان لنگان رفت بالای سر بچه ها نشست. هر سه شان خواب بودند.
#قسمت160
خم شد و پیشانی شان را بوسید. بلند شد. عصایش را از کنار دیوار برداشت و گفت: «قدم جان! کاری نداری؟!»
زودتر از او دویدم جلوی در، دست هایم را باز کردم و روی چهارچوب در گذاشتم و گفتم: «نمی گذارم بروی.»
جلو آمد. سینه به سینه ام ایستاد و گفت: «این کارها چیه خجالت بکش.»
گفتم: «خجالت نمی کشم. محال است بگذارم بروی.»
ابروهایش در هم گره خورد: « چرا این طور می کنی؟! به گمانم شیطان توی جلدت رفته. تو که این طور نبودی.»
گریه ام گرفت، گفتم: «تا امروز هر چه کشیدم به خاطر تو بود؛ این همه سختی، زندگی توی این شهر بدون کمک و یار و همراه، با سه تا بچه قد و نیم قد. همه را به خاطر تو تحمل کردم. چون تو این طور می خواستی. چون تو این طوری راحت بودی. هر وقت رفتی، هر وقت آمدی، چیزی نگفتم. اما امروز جلویت می ایستم، نمی گذارم بروی. همیشه از حق خودم و بچه هایم گذشتم؛ اما این بار پای سلامتی خودت در میان است. نمی گذارم. از حق تو نمی گذرم. از حق بچه هایم نمی گذرم. بچه هایم بابا می خواهند. نمی گذارم سلامتی ات را به خطر بیندازی. اگر پایت عفونت کند، چه کار کنیم.»
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
💫🍃🕊🌼🌼🌼🕊🍃💫
#مولا_جانم ❤
سه شنبه شب ✨
به دامان نسیم جمکرانت 🕌
سرم را می گذارم عاشقانه 💚
دعایی می کنم با شور و احساس
که برگردی 😔
که برگردی گل زهرا به خانه 😔🤲
#یا_مهدی_اردکنی 🤲
🌼🕊 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج 🕊🌼
#شبتون_مهدوی 🌙
#التماس_دعای_فرج 🤲💚
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
💞 @zendegiasheghane_ma