eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.9هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.5هزار ویدیو
82 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕🏻 خانم 👓📋 دل نوشته های یک مشاور این روزها با خانوم هایی مشاوره داشتم که از زندگی شون شکایت داشتند، از همسرشون گله مند بودند که عشق و محبت بلد نیستند! "شوهرم خیلی خوبه خانوم، اما جمله دوستت دارم رو انگار بلد نیست! " بانو! به عدد همه انسان‌ها، راه براي عاشقي کردن وجود داره! نبايد توقع داشته باشيد، همه‌‌ٔ آدم‌ها يه مدل عاشقي کنند، يه مدل دوست بدارند و محبت کنند. بهتره تمام تفاوت‌هاي همسرتون رو بپذيريد و انتظار نداشته باشيد مطابق تصورات رمانتيک شما پيش ‌بروند. بیشتر مردها کمتر زبان ابراز دارند و عشق‌شون رو با حمايت کردن‌ و تکيه‌گاه بودن، نشون ميدن. گاهی زن‌ها هم محبت‌شون رو با آشپزي کردن و خونه‌داري نشون ميدن. بانو! نگاهت رو نسبت به رفتارهاي عاشقانه تغيير بده! عشق، کتاب رمان، فیلم و سریال های ماهواره ای نیست! عشق یعنی،، خانووووم خودتم بیا سر سفره! ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم #قسمت12 استاد #پناهیان ✌🔸🚩🌺🚩 استادپناهیان: یه جوانی بهم میگفت: حاج آقا
استاد اگه میخوای یه عبادت درست و حسابی داشته باشی اول باید از خداوند متعال حساب ببری.... ✅🔹🔸🌍🔸 استاد پناهیان: قدم اول برای اینکه خوب نماز بخونیم اینه که باید نگاهمون رو به نماز درست کنیم.. 👀 ببین خدا میخواد با نماز حالتو بگیره. "تو هم حالتو بده به خدا" 💠 بگو خدایا حالمو بگیر قبولت دارم 💠 میخواد بزنه بذار بزنه 🚩تازه مگه چقدر سختی داره نماز ..؟ ❗چقدر سختی داره به موقع بلند شدن و نماز خوندن؟! مگه چقدر سختی داره از نماز دزدی نکردن... "به اندازه کافی وقت بذار.." آقا عجله دارم! وایسا ! کجا میخوای بری..؟ 🔹 بترس از خدا 🔸یکی به من گفت: حاج آقا شما قبلا از عشق به خدا و اینجور چیزا حرف میزدید حالا دیگه افتادید رو اینکه بترس از خدا و پا بکوب و... گفت روال رو عوض کردید !!! 💢گفتم : آخه هرچی از عشق خدا صحبت کردیم مردم فقط لذت بردن اما رفتارشون تغییر پیدا نکرد. ❗💠❗ 😯 بابا "خدایی که ازش حساب نبری رو نمیتونی عبادتش کنی...." نمیتونی عبادتش کنی.... متاسفانه بعضیا هستن که خدا پیششون بزرگ نیست... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد یه گوشه از آداب نماز 👌✅🚩 استاد پناهیان: در نماز زمانی که ایستاده اید نگاهتون باید به کجا باشه؟ ↙ " به محل سجده یعنی مهر." زمانی که میروید به رکوع باید نگاهتون کجا باشه ؟ اگه موقع رکوع چشمت به مهر باشه پلکت میاد بالا اونوقت بی ادبیه ها... ⏬ آدم اینقدر پیش خدا چشمشو نمیاره بالا☺ یعنی همون: پاتو جفت کن توی سربازی! 💢✌💢 تو رکوع باید نگاهتو بدوزی به پایین پاها ... ای رکوعت شاخه ی پر باردل/ ای تواضع از نگاه تو خجل/ بر دو کتفم داغ قربانی بزن/ یا به سر تاج سلیمانی بزن... 🔹🔸👑 نماز رعایت ادبه . وقتی تشهد می خونید نگاهتون باید کجا باشه ؟ اگه به مهر باشه چشمت دوباره زاویش زیاد میشه! توی تشهد اگه نگاهت به مهر باشه، "زاویه ی پلک چشم میاد بالا" بازم بی ادبیه! ادب رو رعایت کن. باید به زانوهات نگاه کنی وقت تشهد.چشمتو به مهر ندوز... 🚩🔸🔸🔸🌍 آداب نماز خیلی مهم هست. بعضیا بدون رعایت ادب میخوان از همون اول عشق بازی کنن با خدا تو اول باید حساب ببری از خدا. بعدش لذت معنوی خودش میاد.... 🌺🌺🌺 نمازت رو مودبانه بخون تا فایده ی نماز رو ببری. دنبال عشق بازی با خدا نباش فعلا. یه مدت باید فقط از خداوند متعال حساب ببری. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕🏻🧔🏻 🍃🌸 *🍃 ویژگیهای یک همسر خوب 👈 نق نزنید 👈 مؤدب باشید 👈 خرده‌گیری نکنید 👈 عیب‌جویی را کنار بگذارید. 👈 صادقانه تعریف و تمجید کنید. 👈 همسر خود را بیهوده سرزنش نکنید. 👈 به همه امور زندگی زناشوئی توجه کنید. 👈 همسر خود را همان گونه که هست بپذیرید.* ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
*💣️ های مخرب روابط : به شوخی هم ازکلمه استفاده نکنید به شوخی هم به همسرتان بی نگویید به شوخی هم حرف دوم رانزنید به شوخی هم و تمسخر ممنوع است* 🧕🏻🧔🏻 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
KhanevadeMotaali18-18k.mp3
5.62M
استاد آنچه خواهید شنید 💥شباهت جامعه و خانواده از حیث ولایت 💥پدر باید مقتدر و مادر باید محبوب باشد 💥رفتار با امام ریشه در رفتار با والدین دارد 💥نابودی خانواده، راه سلطه صهیونیسم بر جوامع 💥ولایت و سرپرستی بر جامعه و خانواده، عامل یأس دشمن 💥تربیت ولایی مقداد توسط پیامبر اعظم‌‌(ص) ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
نویسنده : ح. سادات، کاظمی ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ازجهنم_تابهشت #قسمت126 #به_روایت_راوی آب رو که پشت ماشین میریزه ، بی هوش میشه و روی زمین میوفته..
تلفن از دستش روي زمين ميوفته و صداي گريه زينب بلند ميشه. حانيه روي زمين ميوفته. گريه نميكنه. حرفي نميزنه ً فقط به گوشه اي خيره ميشه. تمام خاطرات براش مرور ميشه. ازاولين روز تو دربند. از برخوردشون به هم تو مسجد. از اون شب و اون كوچه. جداييشون . عقدشون. سفر كربلا. مشهد و عهدي كه بسته بود. نه اشك ميريزه نه بغض ميكنه نه جيغ و داد. همون لحظه اميرعلي و فاطمه ميان تا سري بهش بزنن. در ورودي اصلي ساختمون باز بوده و وارد ميشن پشت در واحد حانيه كه ميرسن فقط و فقط صداي گريه زينب سادات به گوش ميرسه. اين سمت در اميرعلي و فاطمه هرچقدر در ميزنن جوابي نميگيرن و طرف ديگه حانيه نه چيزي ميشنوه نه چيزي ميبينه. تنها خاطرات اميرحسينش جلوش جولون ميدن. اميرعلي كه نگران خواهرش ميشه با هر بدبختي كه هست در رو باز ميكنه و وقتي با حانيه اي كه وسط پذيرايي روي زمين نشسته و به گوشه اي خيره شده ، تلفني كه روي زمين افتاده و زينبي كه فقط گريه ميكنه نگرانيشون بيشتر ميشه. فاطمه سريع زينب رو بغل ميكنه و سعي در آروم كردنش داره و اميرعلي هم سراغ خواهرش ميره. اولين فكري كه به ذهن هردو رسيده شهادت اميرحسينه . با اينكه از دوستي اميرعلي و اميرحسين چند ماه بيشتر نميگذشت و هنوز حتي به سال نرسيده بود ، حسابي رفقاي خوبي براي هم بودن و دل كندن سخت بود. از طرفي شوهر خواهرش بود. همه از عشق اميرحسين و حانيه به هم خبر داشتن عشقي كه نمونش كم پيدا ميشد ، عشقي كه چندماه شكل گرفته بود ولي فوق العاده تو قلبشون ريشه كرده بود. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
اميرعلي ميدونست الان بهترين چيز براي خواهرش گريس. پس تند تند سيلي به صورتش ميزنه تا گريه كنه . اما جواب نميده. فاطمه گوشي رو سر جاش ميزاره تا شايد دوباره خبري بشه. به محض گذاشتن تلفن صداي زنگش بلند ميشه. فاطمه سريع جواب ميده _ بله؟ + سلام مجدد خانوم موسوي. عذر ميخوام ظاهرا قطع شد متوجه حرفم شديد؟ فاطمه با بهت بريده بريده زمزمه ميكنه_ شهيد شدن ؟ +بله. تلفن ازدست فاطمه هم ميوفته و اشكي رو ي صورتش جاري ميشه. اميرعلي سرش رو تكون ميده و نفس نفس ميزنه. با صداي باز شدن در هردو به سمت در برميگردن و با ديدن اميرحسين هردو تعجب ميكنن. فاطمه زينب و اميرعلي بدون هيچ حرفي از خونه بيرون ميرن و بيشترباعث تعجب اميرحسين ميشن ، اميرحسين وارد ميشه و با ديدن حانيه تو اون اوضاع فوق العاده متعجب و نگران ميشه. اميرحسين _ حا.....ن....يه حانيه با شنيدن صداي اميرحسين به اين دنيا برميگرده و تازه متوجه حضور اميرحسين ميشه ، فكر ميكنه رويا و خوابه. دستش رو ميز تلفن ميگيره و به زور از جاش بلند ميشه ، اما اميرحسين به قدري متعجب شده كه فرصت نميكنه به كمك حانيه بره. حانيه بلند ميشه و دستش رو به طرف اميرحسين دراز ميكنه ، دو قدم برميداره و دوباره روي زمين ميوفته. اميرحسين بلاخره مغزش كار ميكنه و سريع به طرف حانيه مياد. دستش تير خورده و حسابي درد ميكنه اما توجهي بهش نميكنه. فقط به حانيش نگاه ميكنه تا دليل بي قراري هاش رو پيدا كنه. هردو به هم خيره ميشن و در سكوت محض به چشماي همديگه زل ميزنن. . . . ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══