شرح دعای روز بیست و ششم
در فراز اوّل از خداوند میخواهیم:
خدایا! کوششم را امروز پاداش بده.
یکی از شرایط قبولی عمل نزد خداوند، اخلاص در عمل است. باید برای خدا کار کرد و اجر و مزد را نیز از او خواست، اگر غیر از این باشد، ریاکاری است و خود، آفتی است که مخفیانه وارد خرمن عمل آدمی میشود و آن را به آتش میکشد.
تنها عبادت خالصانه مشکور است و پروردگار متعال، در مقابل آن پاداش عطا میکند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
در فراز دوّم از خداوند میخواهیم:
خدایا! گناهم را ببخش.
آن چه نافرمانی خدا باشد، گناه است که سبب دوری از رحمت خداوند میشود. با هر گناهی که مرتکب میشویم، گامی از خدا دور خواهیم شد و این دوری گمراهی است.
نخستین گام برای نجات، توبه از گناه است. توبه ای خالص که برای اطاعت از دستور خداوند و ترس از گناه باشد و نه به سبب وحشت از آثار اجتماعی و دنیوی آن، چنین توبه ای برای همیشه ما را از معصیت دور میسازد.
حقیقت توبه، همان ندامت از گذشته و گناه است که لازمه ی آن تصمیم بر ترک گناه در آینده است. ارکان توبه را میتوان در پنچ چیز خلاصه کرد: ترک گناه، ندامت، تصمیم بر ترک آن در آینده، جبران گذشته و استغفار.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
در فراز سوم میخوانیم:
و عمل مرا قبول کن.
از مفهوم آیات و روایات میفهمیم که کمیّت و مقدار عمل ملاک نیست، بلکه کیفیت عمل مورد عنایت است. گاهی ممکن است آداب ظاهری عمل، خوب انجام شود، ولی به سبب آفتی از بین برود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
در فراز آخر دعا میکنیم:
عیبم را بپوشان ای شنواترین شنوایان!
یکی از ویژگیهای پروردگار، ستّار بودن است و در این جا از خدا میخواهیم که عیب ما را بپوشاند. ما هیچ کدام از عیب بری نیستیم، ولی نمی خواهیم کسی بر آن آگاهی یابد. میخواهیم آبرو و حیثیت ما محفوظ بماند و مردم به دیده ی احترام به ما بنگرد.
التماس دعا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
26.mp3
3.54M
شرح دعای روز بیست و شش
مرحوم آیت الله #مجتهدی
#ماه_مبارک_رمضان
#حدیث_عشق
*💟 حضرت رسول صلوات الله علیه فرمودند:*
۱.برای زن جایز نیست که شوهرش را به بیش از توانایی اش مجبور کند
مستدرک الوسائل
جلد ۱۴.ص ۲۴۲
۲.هر زنی که در حج ، جهاد و دانش اندوزی ، به همسرش کمک کندخداوند آن پاداشی را که به زن *حضرت ایوب علیه السلام* داده است را ، به او
می دهد
وسائل الشیعه
جلد ۱۴ صفحه ۲۰۱
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
⛔️ ما اجازه نداریم که مرد را به بیشتر از توانش مکلف کنیم
✔️ اگر میخواهید زندگی تان در ناهمواری نیوفتد و مرد احساس نکند تمام بار زندگی به روی دوش اوست و یک زن ضعیف دارد و نمیتواند روی او حساب باز کند😱
پس ⬅️ بیشتر از توانش به او تکلیف نکنید زیرا اگر در توانش نباشد می بُرد😓
#خانمها_بخوانند
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
رمان محتوایی .....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت16 -چی گفت؟😠 -گفت اگه ممکنه قرار امشبو کنسل نکنیم.😒 -با احترام گفت؟😠 -آره.بیا
#هرچی_توبخوای
#قسمت17
هر سال این موقع مشغول تدارک 💚اردوی راهیان نور💚 بودم.
ولی امسال مامان اردوی راهیان نور رو برام ممنوع کرده بود.دوست داشتم برم مناطق عملیاتی.😌🇮🇷🌷
باهر ترفندی بود راضیش کردم و لحظه ی آخر آماده ی سفرشدم...😅😆
هفت🚌 تا اتوبوس دخترها بودن و شش تا اتوبوس پسرها.🚌
چون دیر هماهنگ شدم برای رفتن، مسئولیتی نداشتم،ولی هرکاری از دستم برمیومد انجام میدادم.😇
خانم رسولی و حانیه و ریحانه و چند تا دختر دیگه از مسئولین بسیج،مسئول اتوبوس های دخترها بودن.
👈مسئول کل اردو امین بود.
تعجب کردم....😳😟
آخه فکرمیکردم خیلی وقت نیست که عضو بسیج هست...
ولی ظاهرا فقط من نمیدونستم که رییس بسیج دانشگاهه.😅
چون مسئولیتی نداشتم آزادتر بودم و بیشتر میتونستم از معنویت اردو استفاده کنم.😍😎✌️
جز مواقع پذیرایی و پیاده و سوار شدن که کمک میکردم بقیه مواقع تو حال خودم بودم.😊💚
توی جلسات مسئولین اتوبوس ها هم مجبور نبودم شرکت کنم.
اما روز سوم اردو حانیه به شدت مریض شد،تب و لرز داشت.🤒🙁
چون کس دیگه ای نبود من جای حانیه مسئول اتوبوس شماره یک خواهران شدم.😐
اتوبوس شماره یک یعنی زودتر از همه حرکت، زودتر از همه توقف،هماهنگ کردن واحد خواهران و برادران و کلا کارش بیشتر بود.😑
ولی وقتی قبول کردم حواسم نبود مجبورم بیشتر با امین ارتباط داشته باشم.
چون حانیه و امین محرم بودن هماهنگی های خواهران و برادران رو انجام میدادن.😕
سوژه ی دخترها شده بودم...🙁
منکه حتی وقتی خواسته ای از واحد برادران داشتم به یکی دیگه میگفتم انجام بده،😐حالا باید تقاضاهای دیگران رو هم انتقال میدادم.
هر بار میگفتم هرکاری هست یه جا بگین تا یه دفعه همه رو هماهنگ کنم، میخندیدن و برای اذیت کردن من هربار یه کاری رو میگفتن که به امین بگم...
یعنی طوری بود که نیم ساعت یکبار باید با امین تماس میگرفتم.😑😥
امین هم کارش زیاد بود و از این همه تماس کلافه میشد.یه بار باصدای نسبتا بلندی گفت:
_خانم روشن،همه ی کارهاتونو یه جا بگید که هی تماس نگیرید.😠🗣
من تا اومدم چیزی بگم دخترها زدن زیر خنده...😕😑
فکر کنم از حال من و خنده ی دخترها فهمید نقشه ی اوناست،چون آروم شد و دیگه چیزی نگفت.😕
توی اون سفر بیشتر شناختمش...👌
آدم آروم،منطقی،سربه زیر،مؤدب و باوقاری بود.معنویت خاصی داشت.
یه بار که ازکنارش رد شدم داشت برای خودش نوحه میخوند و گریه میکرد...
و از حضرت زینب(س) توفیق سربازی شونو میخواست.
چفیه رو کشیده بود روی سرش که کسی نشناستش ولی من شناختمش. من تعجب نکردم،همچین آدمی بود.
از اینکه کسی رو پیدا کردم که میتونم سؤالایی رو که مدتها ذهنمو درگیر کرده ازش بپرسم خوشحال شدم.
از محمد پرسیده بودم.به چندتاشم جواب داد ولی بعد گفت جواب بیشتر سؤالاتت رو باید خودت بهش برسی،😕حتی اگه من توضیح هم بدم قانعت نمیکنه.
البته امین خیلی محجوب بود.
میدونستم ممکنه جواب سؤالامو نده،ولی پیداکردن جواب سؤالام اونقدر برام مهم بود که امتحان کنم و ازش بپرسم.
یه بار بعد جلسه گفت...
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه366ازقرآن🌸
#جز_نوزدهم🌸
#سوره_فرقان🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_حاج_علیرضا_گل_محمدی 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
آقـآےِ مـــــَـــن ...
عآشــِـق خَستـہ دلَـت،
باز ڪَمے غَمگیـــن است...
اے وآی ،
غَـم دوریتان
وآے عَجـَب سَنگیـــن اَست ...
اللّــهــــمَ عجّـــل لــولیــک الفَـــرج...
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══