eitaa logo
خانواده بهشتی
5.3هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
148 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️برخی ازمردان بعداز ازدواج یاددوران مجردی می افتند وبرخی اززنان هم از حق وحقوق زن صحبت میکنند. ✅چون مقام همسری رانمیدانند 🖊استادسلطانی @zendegiasheghaneh💞
💞 نابود کردن زندگی مشترک با👇 دعوا در حضور فرزندان شکایت از همسر به فرزند توهین و فحاشی برگشت به گذشته تهدید به طلاق بی سرانجام رها کردن مشاجره💞 @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
❣آیاتی برای دوستی و محبت بین زن و شوهر 💞اگر زن و شوهر با یکدیگر دوستی ندارند این آیه را با مشک و زعفران بنویسد و بر هر دورا بدهد تا بخورند مبتلای یکدیگر شوند به برکت این آیه عظیم . آیه این است : آیه 25 سوره بقره : وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ.❣ ✍🏻منبع : تحفة الاسرار ص 279 و 280 کلیڪ کنید👇 @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
مادری که همواره کودکش را دعوا می کند و کودک را به زور مجبور می کند کار مشخصی را انجام دهد؛ چون کودک ضعیف است، درآخر با گریه قبول می کند. این اتفاق چندسال بعد یک بار دیگر اتفاق خواهد ولی این دفعه برعکس است. آن کودکی که اشتباه تربیت شده است حالا نوجوانی قوی شده است و زورش به مادرش می رسد و با زور به خواسته اش می رسد و درآخر گریه مادر را دَر می آورد! @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
خان و بانو مثل دو تا گاو وحشی که هر لحظه ممکنه رم کنن و هر چی که زیر دست و پاشون باشن رو له کنن ،تو آستانه در ایستاده بودن . من نیم خیز رو تخت بودم و تایماز با بالاتنه ی برهنه و پیرهن بدست کنار تخت ایستاده بود و هاج و واج داشت به پدر و مادر فوق عصبانیش نگاه می کرد . خواستم بلند شم که سرم گیج رفت . چشام به دوران افتاده بود . تار می دیدمشون . تو یه لحظه بانو به طرفم حمله ور شد . با الفاظ رکیک مخاطب قرارم داده بود و هی می گفت : دختره ی هر جایی ، هرزه ی کثیف ، بی پدر و مادر، چیکار کردی که اینطوری این مفلوک بدبخت رو تونستی تور کنی ؟ این بود مزد حمایتهای من ؟ این بود حرمت نون و نمک خونه ی من ؟ جلوی محمد علی خان سکه ی به پولمون کردی که با این احمق فرار کنی ؟ همه ی تلاشت واسه جلب نظر ما این بود که سر از تخت پسرم در بیاری ؟ چقدر خرد شدم !! چقدر شکستم !! فقط خدا می دونست و بس .گلوم داشت می سوخت . حالم خراب بود . خیلی خراب . اونقدر شوکه بودم که نمی تونستم تکون بخورم چه برسه به جواب دادن . تایماز هم دست کمی ازم نداشت. به خاطر کدوم گناه ، مستحق این همه عذاب و تحقیر شده بودم . چشمام رو به زحمت باز نگه داشته بودم . بانو دوباره به طرفم خیز برداشت و محکم زد تو گوشم. گوشم سوت کشید . دیگه هیچ صدایی نمی شنیدم . برای لحظه ای چشمام می دید اما اصوات ....... تایماز اومد جلو و دست مادرش رو گرفت و کشیدش اونطرف و گفت : بهش دست نزن مادر !!! به چه حقی رو زن من دست بلند می کنی ؟ بانو غريد : همین حماقتت باعث شده روزگارت این باشه . دختر قحط بود ؟انقدر بدبخت بودی که ارزشت رو به اندازه کلفت خونه پایین آوردی ؟ چقدر توهین بده ! چقدر زمین زدن شخصیت به آدم بده ! بانو وسط اتاق نشست رو زمین و دستش رو برد سمت قلبش . خان بود ، طرفش دوید و کنارش نشست . پوزخندی اومد رو لبم . به چه حربه هایی که متوسل نمی شد این زن بی رحم . تایماز دستش رو برد و جای سیلی مادرش رو نوازش کرد و گفت : نگران نباش . من کنارتم . هیچ کس نمی تونه تو رو ازم بگیره . دستش رو برد سمت شکمم و گفت : من مواظب هردوتونم . بانو ناله می کرد . ناله های اون باعث شد خان جری بشه و حمله کنه سمت تایماز . تا تایماز خواست به خودش بجنبه ، با سیلی پدرش ، خون از گوشه لبش روان شد . تایماز با پشت دست گوشه ی لبش رو پاک کرد و گفت : نذارین حرمت شکنی کنم . خان با شنیدن این حرف عصبانی تر شد و با مشت کوبید تو دهن تایماز که خون از دندون و دماغش روان شد . دلم به حالش سوخت . به حال خودم سوخت . به حال بچم سوخت . حالم داشت بهم می خورد . باز هم تهوع بازهم سرگیجه . آیناز به کمک اکرم و صفورا اومد بالا . اون بیچاره ها با ترس فرار کردن . آیناز خودش رو رو صندلیی که سید علی براش بالا آورد جا به جا کرد و گفت : اینجا چه خبره ؟ شماها اینجا چیکار می کنین؟ بانو تا چشمش به دخترش افتاد ، شروع کرد به لعن و نفرین کردن . هر چیزی رو که لایق خودش و جد و آبادش بود رو به دختر و پسرش نسبت دادکه به کسی مثل من که در نظر اون به کلفت بی مقدار بودم ، پناه دادن . دخترش رو به خاطر با خبر بودن از این اشتباه تایماز و سرپوش گذاشتن روش به شدت مذمت کرد . تایماز که ساکت ایستاده بود ، دیگه طاقت نیاورد و گفت : مادر حرفی نزن که بعدا پشیمون بشی .حواست هست که داری با دختر خودت حرف می زنی ؟ بانو یه دفعه مثل دیوونه ها حمله کرد طرفم و گیس بافتم رو گرفت تو دستشو منو از رو تخت کشید پایین و گفت : آره حواسم هست به خاطر این نکبت دارم به دخترم چیا می گم ! حالم خوب نبود وگرنه مگه زورش به من میرسید ؟ ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾
✨﷽✨ ✨ 🎗دو درس بزرگ زندگی: 🔹 با تمام فقر، ☄ هرگز محبت را گدایی مکن! 🔹 و با تمام ثروت، ☄ هرگز عشق را خریداری نکن @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
چه زیبـ🔹ـا گــره خورد 😳 بخت مـ👒ـن با " تــــ👑ـــــو " خـدایـا گـره اش را کور کن !!😃 ڪه با دست که هــیچ😓 با دنــدان هم باز نشود!❤️🙈 http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا❣ آرامشی از جنس ️فرشته‌هایت  نصیب همه دلهای مهربون و شبی آرام و بی نظیر ️قسمت  دوستان و عزیزانم بفرما در پناه مهر خداوند ️شب بر شما خوش✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🌷بِسمِ 🌹💗اللهِ ❤️🌷الرَّحمنِ 🌹💗الرَّحیم ❤️🌷به نام 🌹💗خالق ❤️🌷بخشنده 🌹💗و مهربانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آغاز هفته ای پربرکت باعطر خوش صلوات 💗اللّهُمَّ ✨🌸صَلِّ ✨✨💗عَلَی ✨✨✨🌸مُحَمَّد ✨✨✨✨💗وَ آلِ ✨✨✨✨✨🌸مُحَمَّد ✨✨✨✨💗وَ عَجّلْ ✨✨✨🌸فَرجَهُمْ ✨✨💗وَ اَهْلِکْ ✨🌸اَعْدَائَهُمْ 💗اجمعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده هر صبح⛅️ ✨السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ و عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن✨ 💫سلام برحسین(ع) وبر علی بن الحسین(ع) وبر فرزندان حسین(ع) و بر اصحاب و یاران حسین(ع)💫
☝️ ☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 12 بهمن ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:39 ☀️طلوع آفتاب: 07:05 🌝اذان ظهر: 12:18 🌑غروب آفتاب: 17:31 🌖اذان مغرب: 17:50 🌓نیمه شب شرعی: 23:35
☝️ ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان
آیا میدانستید ... مصرف یک لیوان آب هویچ قبل از صبحانه برای کمک به درمان کبد چرب بسیار موثر می باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸🍃 🌸 🌸شروع هفته تون عالی 🍃دراولین روز 🌸هفته بهترین هارا 🍃براتون آرزومندم 🌸الهی 🍃یک هفته خیر و برکت 🌸یک هفته موفقیت و 🍃یک هفته پراز 🌸دلخوشی نصیبتون بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم💛 امروز درهای گذشته را میبندم و درهای آینده را به روی خود میگشایم و با عزمی راسخ گام می‌نهم بسوی فصلی جدید در زندگانی‌ام خدایا سپاسگزارم❣ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💎پیامبر خدا صلى الله عليه وآله: با ترسو مشورت مكن، زيرا او راه بيرون آمدن ازمشكل را برتو تنگ مى كند لَا تُشَاوِرْ جَبَاناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَجَ 📚علل الشرايع ج2ص559 ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 💎 پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حقوق همسایه فرمودند: ...هرگاه ميوه اى خريدى، براى او تعارف بفرستى و اگر اين كار را نمى كنى، ميوه را مخفيانه به خانه ات ببر و فرزندت را همراه آن ميوه، بيرون مياور تا كودكانِ او را [با ديدن آن ميوه در دست فرزندت] ناراحت كنى. با بوى [و يا دودِ] ديگت، او را ناراحت نكنى، مگر آن كه مقدارى از غذاى آن را براى او بفرستى. 📚مسكّن الفؤاد، صفحه 105 🚫 یه نگاهی به فضای مجازی بندازیم! حواسمون به خودنمایی‌هامون هست؟ به عکس غذاها، لباس‌ها، خریدها، هدیه‌ها و سفرهایی که تو صفحه شخصی‌مون میذاریم و از همسایه گرفته تا دوست و آشنا و غریبه می‌بینند هست؟ حواسمون به دل‌هایی که می‌شکنیم هست؟
4_5764910412717883995.mp3
2.11M
⁉آیا در احکام دینی تبعیض نسبت به زن وجود دارد؟ ⁉چرا زن درباره مرجعیت و امام جماعت و قاری قرآن شدن محدودیت دارد؟ 👌 ..☝️
‍ ‍ ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✨إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ﴿۵۶) ✨براستى که خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستد؛ ✨اى کسانى که ایمان آورده‌اید، بر او درود فرستید ✨و کاملاً تسلیم فرمان او باشید(۵۶) 📚سوره مبارکه الأحزاب ✍آیه ۵۶
💠🌀⭕️✨🔷🔹 🌀 ⭕️ ✨ 🔷 🔹 🌹 🌹 از قدیم رسم بود ، که اگر ستاره دنباله دار دیدی آرزو کنی… اگر قاصدک دیدی آرزو کنی… ستاره رد می شود قاصدک را هم باد می برد قدیمی ها خیلی چیزها را خوب می دانستند. می دانستند که آرزو ماندنی نیست می دانستند نباید آرزو به دل ماند آرزو را باید فوت کرد رها کرد به حال خودش آرزو را روی دلهایتان نگذارید، نباید راکد بمانند. آب هم با آن همه شفافیتش یک جا بماند کدر می شود و بو می گیرد آرزوهایتان را بدهید دست باد آنها باید جاری باشند تا برآورده شوند. 🔹 🔷 ✨ @zendegiasheghaneh ⭕️ 🌀 💠🌀⭕️✨🔷🔹
.✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 💠 روش های رمانتیک بودن 💞 ✅ بگذارید کسانی را که دوستشان دارید بفهمند چقدر به آنان عشق می ورزید . هرگز این حقیقت را از آنان مخفی نکنید . هرگز کلمات محبت آمیز خود را برای آینده ای دور پس انداز نکنید . هیچ گاه عشق ورزیدن را به تعویق نیندازید و هرگز آنان را که دوستشان دارید ترک نکنید .❌ ✅ هر روز 3 بار و هر بار به مدت 20 ثانیه ، به همسر خود عشق بورزید . خواهید دید که در طول روز ، همواره به یاد همسرتان خواهید بود . و در خود جاذبه ی بیشتری نسبت به او احساس خواهید کرد . به طوری که در انتظار عشق ورزیدن بیست ثانیه ای بعدی سر از پا نخواهید شناخت . ✅ دست کم هفته ای یکبار ، اوقاتی را به تخلیه و حل و فصل تنش های روحی و احساسی تولید شده میان خود و معشوقتان اختصاص دهید . سپس تمامی حقیقت را در مورد احساساتتان با او در میان بگذارید . هر آنچه از رفتار و گفتار او را که تمام و کمال هضم و جذب نکرده اید ، دوباره مطرح کنید و به احساسات او نیز در این باره گوش فرا دهید .👌 ✅ هنگامی که احساس می کنید در مقابل احساسات همسرتان جبهه گرفته اید یا در مقابل آنها از خود مقاومت نشان می دهید ، لحظه ای بایستید و درنگ کنید ؛ سپس از خودتان بپرسید " آیا او هم با احساسات خود به چیزی اشاره نکرده است که من از روبرو شدن و کنار آمدن با آن سر باز می زنم ." ✅ با نگاه کردن به همسر خود او را بستایید و تحسین کنید . با صحبت کردن به همسر خود عشق بورزید و او را شریک زندگی خود در تمامی لحظات بدانید . ✅ هنگامی که همسرتان عصبانی و خشمگین می شود ، او را کودک آزرده و رنجیده ای ببینید که نمی داند چگونه تقاضای همیاری ، آرامش و همدلی کند . ⬅️این عمل به شما کمک خواهد کرد تا با خشم و عصبانیت از خود واکنش نشان ندهید بلکه با عشق ورزی و پذیرش به او پاسخ دهید. 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🌹🆔 @zendegiasheghaneh🌹 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
چهار فعل طلایی را در روابط همسران به خاطر داشته باشید: 1⃣ کنار آمدن 2⃣ گـوش دادن 3⃣ بازسازی کردن 4⃣ قـدردانی کردن @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
🔔 📚 چند هزار صفحه کتاب تربیتی رو تو ‌یه جمله ميشه خلاصه كرد.👌🏻 فرزندتون، اونی نمیشه که دوست دارید، اونی میشه که هستید❗️ ✅ پس خودتونو بسازید... @zendegiasheghaneh @shamimrezvan
تایماز خیز برداشت سمت ما و منو از دست مادرش گرفت و در حالی که سرم رو تو بغلش گرفته بود و جای موهای کشیده شدم که شدید ذوق ذوق می کرد ، نوازش می کرد رو به بانو با فریاد گفت : از خونه ی من برو بیرون !!! به چه حقی دست رو زن من بلند می کنی ؟ آیناز مهربون و دلرحم از این همه بلبشور ترسیده بود و داشت اشک می ریخت . مثل میت وسط اتاق بودم . تایماز بازومو گرفت تا بلندم کنه اما تو یه لحظه نتونستم در برابر هجوم مایع معدم مقاومت کنم و رو فرش وسط اتاق بالا آوردم . به زحمت نگاه نادمی به تایماز انداختم و چشام سیاهی رفت . چشمام رو که باز کردم ، همه جا سفید بود . به لحظه حس کردم مردم. چقدر این حس بعد از اون همه مشکلات شیرین بود . یه دفعه تایماز بالا سرم ظاهر شد . وای پس نمرده بودم . لبام خشک بود . به زحمت از هم بازشون کردم و پرسیدم : اینجا کجاست ؟ با دستش سرم رو نوازش کرد و گفت : بهداريه عزیزم . گفتم : پدر و مادرت کجان ؟ گفت : تو خونن. حالت بد شد . آوردمت اینجا. نگران چشمم رو دوختم بهش و گفتم : تایمازحالا چی می شه ؟ دستش رو گذاشت رو گونم و گفت : هیچی . اونا برمی گردن اسکو و من و تو آیناز و بابک ( بابای کوچک ، بابایی، خان بابا ) اینجا می مونیم و زندگیمون رو می کنیم. با تعجب پرسیدم : بابک ؟ دستش رو گذاشت رو شکمم و گفت : آره دیگه بابک بابا . با اخم گفتم : ولی من دختر می خوام !!! خندید و گفت : خوب بعد از بابک برام یه دختر بیار. که نازگل باباش باشه . اما من می دونم اولی پسره . گفتم : اگه دختر شد ؟ خم شد و پیشونیم رو بوسید و گفت : من که می دونم پسره اما اگه دختر شد، دومی پسر می شه . دیگه این بحث رو ادامه ندادم و گفتم : تایماز من می ترسم . من نمی خوام بین تو و خونوادت باشم . از اول هم از همچین روزی می ترسیدم . خدا لعنت کنه آسان بی وجدان رو . دید نتونست خودش کاری بکنه ، رفت به خان و بیگم خاتون گفت که اینطوری زهرش رو بریزه . تایماز پوفی کرد و گفت : دیر یا زود این اتفاق می افتاد . حالام چون ما یه کم بهم ریخته بودیم برامون فشار مضاعف بود وگرنه قابل پیش بینی بود این ماجرا. البته تو نگران نباش . چند روز دیگه آروم می شن . تو زن عقدی و قانونی من هستی و کسی نمی تونه حق داشتنت رو ازم بگیره . فقط این چند روز جلوی چشمشون نباش . نمی خوام بهت توهین کنن. با این حالت هم اصل" صلاح نیست خیلی تو چشمشون باشی . مادر رو می شناسی !!! من و آیناز حلش می کنیم . کمکم کرد بلند شم . سید على تو درشکه منتظر بود . پیش این خونواده هم بی آبرو شده بودم . جوری که این قوم يجوج مجوج حمله کردن ، اینا الان پیش خودشون چه فکرا که راجع به من نکرده بودن . وارد خونه که شدیم ، کسی نبود . خودم رو برای به جنگ درست و حسابی حاضر کرده بودم . اما خوشبختانه بی خطر رفتیم تو اتاقمون . چند دقیقه بعد اکرم اومد و از تایماز خواست به مهمونخونه بره . ظاهرا منتظرش بودن اونجا . تایماز نگران نباشی گفت و رفت پایین . یه حسی بهم می گفت : برم ببینم چی می گن. پاورچین پاورچین رفتم پایین . سرم هنوز سنگین بود . اما خیلی بهتر از صبح بودم . در مهمونخونه باز بود . بنابراین کنار در ، بغل دیوار ایستادم و گوش دادم . بانو همینطور من و تایماز و آیناز رو نفرین می کرد و هی به خاطر حماقت بچه هاش به خدایی که می دونم اعتقادی بهش نداشت شکایت می کرد . خان با یه لحظه آروم بگیر گفتن ، سکوت رو حکم فرما کرد و رو به تایماز گفت : من به هیچ عنوان این دختر رو به عنوان عروس قبول ندارم. یا طلاقش می دی یا اگه دلت به حالش می سوزه و نمی خوای آواره بشه ، باید دوباره با اونی که من می گم ازدواج کنی وگرنه از ارث محرومت می کنم . آیناز گفت :خان بابا؟؟ خان غرید : تو یکی خفه شو که هر چی می کشم از دست توه. اگه اینقدر لی لی به لالای این کلفت نمی ذاشتی و وقتی این برادر احمق تر از خودت این تصمیم مزخرف رو می گرفت ، خبرمون می کردی، کار به اینجا ها نمی کشید . مگه شما ها بی کس و و کار و یتیمین که سرخود ازدواج می کنین. لابد پس فردا باید بیام حنا بندون تو ؟ منتظر بودم ببینم تایماز چی می گه !!! يعنی طلاقم میداد ؟ با یه بچه تو شکمم ؟ یا اینکه از سر دلسوزی نگهم می داشت و سرم هوو می آورد ؟ خان دوباره پرسید : هان چی می گی ؟ تایماز محکم گت : نه طلاقش می دم و نه زن دیگه ای می گیرم . زن من بارداره . من دوسش دارم و نمی خوام با هیچ کس دیگه ای ازدواج کنم . این ارث و میراثتون رو نگه دارین واسه خودتون . من نیازی بهش ندارم . بانو با صدای جیغ مانندی گفت : خدای من !!! خدایا منو بکش از دست این بچه های دوونه راحتم کن . با چه رویی تو صورت زنای خانای دیگه نیگا کنم آخه ؟ كلفت خونم از پسرم حامله س ! این ننگ رو چطور پاک کنم ؟ تایماز با خشم گفت : آی پارا کلفت خونه ی شما نیست . خانوم خونه ی منه . زن منه . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾
💚درمان پوکی استخوان 🍏✍🏻درمان طبیعی: 🔶☜صبح: شیر عسل، ظهر: شیر خرما 🔶☜عصرانه: پودر سنجد(که از مخلوط پودر پوست و گوشت و هستۀ سنجد است) مخلوط با شیر 🔶☜عصرانه یا وسط روز: خوردن مخلوط سه شیره (خرما، انگور، توت) 🔶☜شب: مغز گردو با پنیر 🍎✍🏻درمان شیمیائی: ویتامین B۱، قرص کلسیم D، قرص کلسیم غضروفی (با تجویز پزشک متخصص) 📚حکیم ضیایی