هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨ #هرروزیک_آیه
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ
✨يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ
✨سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ
✨وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۲۹﴾
✨اى كسانى كه ايمان آورده ايد
✨اگر از خدا پروا داريد براى شما
✨نيروى تشخيص حق از باطل
✨قرار مى دهد و گناهانتان را
✨از شما مى زدايد و شما را مى آمرزد
✨و خدا داراى بخشش بزرگ است (۲۹)
📚سوره مبارکه الأنفال
✍آیه ۲۹
#بهداشت_جنسی
#کاندوم
آیا کاندمها سایزبندی دارند⁉️
کاندومهاتک سایزیااصطلاحاfree-size نیستند!
برای اینکه آمیزش راحتی داشته باشید،بایدازکاندومهای مناسب خوداستفاده کنید.
🆔 @zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
هیچوقت حسرت زندگی آدمایی
که از درونشون خبر نداری رو نخور
هر قلبی یه دردی دارہ
و نحوہ ابرازش هم متفاوته
بعضیها آن را توی چشماشون
پنهان میکنند
و بعضی ها توی لبخندشون!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#بسته_سلامتے
🍊نارنگی ضدسرفه است و در طب سنتی چین به اکسپکتورانت طبیعی معروفست.
هسته له شده پرتقال ونارنگی ماسک ضدچروک فوق العاده است.
خوردن مرکبات باهسته سبب بروز آپاندیس است.
نارنگی ضدویروس است.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#آی_پارا
#پارت_صدونوزده
یه کم که سکوت کرد پرسید : حالا که یه کم برادرم نرم شده و بابک هم دنیا اومده ، نمی خوای برگردی پیش شوهرت ؟ اگه بخوای برگردی ، من خودم می برمت . خودمم هم واسطه می شم . خوب نیست زن و شوهر از هم دور باشن . میدونم پسر برادرم مثل پدرش کوه غرور و تعصبه و ممکنه اون اوایل محلت نده و باهات خوب برخورد نکنه . اما بالاخره که چی ؟ این بچه حق داره سایه ی پدر بالاسرش باشه . اون وارث برحق داداشمه . باید پیش خونوادش زندگی کنه و زیر پر و بال اونا بزرگ بشه . الان واسه تایمازم هم این جدایی سخته . جای خالی تو می دونم تا حالا دیوونش کرده . مخصوصا که پدر و مادرش رو تو رفتن تو مقصر می دونه . اون که نمی دونه جای تو آمنه !!! تا حالا هزار جور فکر بد کرده و سر هرکدومشون ، کلی عذاب کشیده . شوهرته ، مردته ، غیرت داره . الان داره آتیش می گیره وقتی به این فکر می کنه که زن و بچش الان کجان!!! یه کم مکث کرد و با نگاهش خواست اثر حرفاش رو تو صورتم ببينه . سکوت رو دوباره شکست و گفت : مدیونی اگه فکر کنی خدایی نکرده از بودنت اینجا نارحتم !! تو با دختر خودم هیچ فرقی نداری . اما اینطوری که بی قراریت رو واسه شوهرت می بینم ، اینطوری که زل زدنت رو به صورت بچت می بینم ، اینطوری بال بال زدنت رو می بینم وقتی اسم تایماز به میون می یاد و اینطوری پیشیمونی رو از چشات می خونم ، دلم خون می شه . می دونم چقدر دوسش داری . اونم خیلی می خوادت که به خاطرت حاضر شده بره به جنگ برادرم . حیف نیست دلاتون اینطوری دور از هم باشه ؟ تقه ای به در خورد و باز منو از مرور گذشته بیرون کشید .فخراج بود . اومد تو و گفت : بابک خوابید ؟ بله ای گفتم و بلند شدم و گذاشتم تو جای خودش . پاهام در اثر وزن بابک خواب رفته بود . ماشالله دیگه مردی شده بود برای خودش . فخرتاج گفت : بی خواب شده بودم ، گفتم حتما تو هم طبق معمول بیداری . اومدم پیشت . لحاف بابک رو روش مرتب کردم و گفتم : خوش اومدین . می دونستم یه چیزی می خواد بهم بگه . یه چیزی که تو همین نیم ساعتی که من اومدم تو اتاق ، پیشآمد کرده. نشست رو صندلی گهواره ایم و به تاب به خودش داد و گفت : برات یه خبر دست اول دارم . خوب شناخته بودمش . لبخندی زدم و گفتم : چی شده خاله ؟ خوشحالی انگار . گفت : هول نکنی ها !!! تایماز داره می یاد اینجا !!! صدای کوبش قلبم رو به وضوح می شنیدم . تایماز من ، داشت می اومد اینجا ؟فخڑتاج که رفت ، اضطرابی عجیب افتاد به جونم . هنوز هم یاد سه سال پیش عذابم میداد . یاد زمانی که نادم از کارم ، چشمم تو چشمش افتاد . اما... یادآوری لحظه لحظه ی اون زمان ، حالم رو خراب میکرد . چقدر بهم سخت گذشت . این اومدن تایماز رو اینطور یکدفعه و بی خبر ، نمی تونستم به فال نیک و به حساب بخشش گناهم بذارم . البته حالا من هم بقدر کفایت از دستش عصبانی بودم و نمی تونستم به راحتی ببخشمش . از برگشتن مرد مغرور و عصبانیم می ترسیدم . خیلی هم می ترسیدم . سه سال پیش ، وقتی خاله ، اشتیاق من رو برای برگشتن پیش تایماز دید ، از اون خواست برای کمک تو په موضوع حقوقی به تبریز بیاد . می خواست اون رو بکشونه تبریز تا جریان من و بابک رو بهش بگه . چقدر مضطرب بودم !!! اگه تنفس کردن غیر ارادی نبود ، مطمئنا یادم می رفت نفس بکشم . وقتی از پشت پنجره ی اتاقم ، قامت رعنای عزیزترینم رو بعد از یازده ماه دوری و انتظار ، دیدم ، کم مونده بود جا به جا تموم کنم . اونقدر به نظرم دور و دست نیافتی اومد که لحظه ای از حس عجيبم ترسیدم .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
❤️ #عاشقانه ❤️
بی توهیچ نمیخواهم
نه آسمان☄نه زمین🌍
نه باران ☔️نه خیس شدن💦
نه تازگی ✨نه طراوت💧
گرمای دستانت رابه من بده?
همه چیز راازمن بگیر 💑
http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼خدایا تو دور نیستي
💛پس مارا موهبت عشقي
🌼عمیق و نیرومند
💛عطاڪڹ تا پرده
🌼جهلمان فرو افتد
💛و جمال تو را مشاهده ڪنیم
🌼شبتون بخیر و نیکی✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزت را
با بسم اللہ و مهربانے و گذشت
آغاز ڪنے و بگذرانے
قطعاً برنده اے
لبخند خــ🧡ــدا يعنے همہ چيز
لبخندش همراه لحظہ هايت باد
✨بسم اللہ الرحمن الرحيم✨
🌻الهے بہ امید تو🌻
─┅─═इई 🌼🌻🌻🌼ईइ═─┅─
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🌼آخر هفته تون معطر به عطر خوش صلوات
بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش🍃🌼
🍃🌼اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃🌼مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍃🌼وَعَجِّلفَرَجَهُــم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛 #سلام_امام_زمانم
🍃 #سلام_آقای_من
💛 #سلام_پدر_مهربانم
🍃چشمهاے دل من در پےِ دلــدارے نیسٺ
💛در فراق تو بہ جزگریـہ مـرا ڪارے نیسٺ
🍃سوختن در طلبِ یوسفِ زهـرا عشق اسٺ
💛اے بنازم بہ چنین عشق ڪہ تڪرارے نیسٺ
🌻تعجیل درفرج #پنج صلوات🌻
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سلام_اربابم
من و شش گوشه تان
صبح قراری داریم
دلبری کردن از او،
ناز کشیدن از من
✨اَلسلامُ علی الحُسین
✨وعلی علی بن الحُسین
✨وَعلی اُولاد الـحسین
✨وعَلی اصحاب الحسین