eitaa logo
خانواده بهشتی
5.3هزار دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
16هزار ویدیو
149 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ ✨يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ ✨سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ✨وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۲۹﴾ ✨اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد ✨اگر از خدا پروا داريد براى شما ✨نيروى تشخيص حق از باطل ✨قرار مى‏ دهد و گناهانتان را ✨از شما مى‏ زدايد و شما را مى ‏آمرزد ✨و خدا داراى بخشش بزرگ است (۲۹) 📚سوره مبارکه الأنفال ✍آیه ۲۹
آیا کاندمها سایزبندی دارند⁉️ کاندوم‌هاتک سایزیااصطلاحاfree-size نیستند! برای اینکه آمیزش راحتی داشته باشید،بایدازکاندوم‌های مناسب خوداستفاده کنید. 🆔 @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ هیچوقت حسرت زندگی آدمایی که از درونشون خبر نداری رو نخور هر قلبی یه دردی دارہ و نحوہ ابرازش هم متفاوته بعضی‌ها آن را توی چشماشون پنهان می‌کنند و بعضی ها توی لبخندشون! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍊نارنگی ضد‌سرفه است و در طب سنتی چین به اکسپکتورانت طبیعی معروفست. هسته له شده پرتقال ونارنگی ماسک ضدچروک فوق العاده است. خوردن مرکبات باهسته سبب بروز آپاندیس است. نارنگی ضدویروس است. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
یه کم که سکوت کرد پرسید : حالا که یه کم برادرم نرم شده و بابک هم دنیا اومده ، نمی خوای برگردی پیش شوهرت ؟ اگه بخوای برگردی ، من خودم می برمت . خودمم هم واسطه می شم . خوب نیست زن و شوهر از هم دور باشن . میدونم پسر برادرم مثل پدرش کوه غرور و تعصبه و ممکنه اون اوایل محلت نده و باهات خوب برخورد نکنه . اما بالاخره که چی ؟ این بچه حق داره سایه ی پدر بالاسرش باشه . اون وارث برحق داداشمه . باید پیش خونوادش زندگی کنه و زیر پر و بال اونا بزرگ بشه . الان واسه تایمازم هم این جدایی سخته . جای خالی تو می دونم تا حالا دیوونش کرده . مخصوصا که پدر و مادرش رو تو رفتن تو مقصر می دونه . اون که نمی دونه جای تو آمنه !!! تا حالا هزار جور فکر بد کرده و سر هرکدومشون ، کلی عذاب کشیده . شوهرته ، مردته ، غیرت داره . الان داره آتیش می گیره وقتی به این فکر می کنه که زن و بچش الان کجان!!! یه کم مکث کرد و با نگاهش خواست اثر حرفاش رو تو صورتم ببينه . سکوت رو دوباره شکست و گفت : مدیونی اگه فکر کنی خدایی نکرده از بودنت اینجا نارحتم !! تو با دختر خودم هیچ فرقی نداری . اما اینطوری که بی قراریت رو واسه شوهرت می بینم ، اینطوری که زل زدنت رو به صورت بچت می بینم ، اینطوری بال بال زدنت رو می بینم وقتی اسم تایماز به میون می یاد و اینطوری پیشیمونی رو از چشات می خونم ، دلم خون می شه . می دونم چقدر دوسش داری . اونم خیلی می خوادت که به خاطرت حاضر شده بره به جنگ برادرم . حیف نیست دلاتون اینطوری دور از هم باشه ؟ تقه ای به در خورد و باز منو از مرور گذشته بیرون کشید .فخراج بود . اومد تو و گفت : بابک خوابید ؟ بله ای گفتم و بلند شدم و گذاشتم تو جای خودش . پاهام در اثر وزن بابک خواب رفته بود . ماشالله دیگه مردی شده بود برای خودش . فخرتاج گفت : بی خواب شده بودم ، گفتم حتما تو هم طبق معمول بیداری . اومدم پیشت . لحاف بابک رو روش مرتب کردم و گفتم : خوش اومدین . می دونستم یه چیزی می خواد بهم بگه . یه چیزی که تو همین نیم ساعتی که من اومدم تو اتاق ، پیشآمد کرده. نشست رو صندلی گهواره ایم و به تاب به خودش داد و گفت : برات یه خبر دست اول دارم . خوب شناخته بودمش . لبخندی زدم و گفتم : چی شده خاله ؟ خوشحالی انگار . گفت : هول نکنی ها !!! تایماز داره می یاد اینجا !!! صدای کوبش قلبم رو به وضوح می شنیدم . تایماز من ، داشت می اومد اینجا ؟فخڑتاج که رفت ، اضطرابی عجیب افتاد به جونم . هنوز هم یاد سه سال پیش عذابم میداد . یاد زمانی که نادم از کارم ، چشمم تو چشمش افتاد . اما... یادآوری لحظه لحظه ی اون زمان ، حالم رو خراب میکرد . چقدر بهم سخت گذشت . این اومدن تایماز رو اینطور یکدفعه و بی خبر ، نمی تونستم به فال نیک و به حساب بخشش گناهم بذارم . البته حالا من هم بقدر کفایت از دستش عصبانی بودم و نمی تونستم به راحتی ببخشمش . از برگشتن مرد مغرور و عصبانیم می ترسیدم . خیلی هم می ترسیدم . سه سال پیش ، وقتی خاله ، اشتیاق من رو برای برگشتن پیش تایماز دید ، از اون خواست برای کمک تو په موضوع حقوقی به تبریز بیاد . می خواست اون رو بکشونه تبریز تا جریان من و بابک رو بهش بگه . چقدر مضطرب بودم !!! اگه تنفس کردن غیر ارادی نبود ، مطمئنا یادم می رفت نفس بکشم . وقتی از پشت پنجره ی اتاقم ، قامت رعنای عزیزترینم رو بعد از یازده ماه دوری و انتظار ، دیدم ، کم مونده بود جا به جا تموم کنم . اونقدر به نظرم دور و دست نیافتی اومد که لحظه ای از حس عجيبم ترسیدم . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾
❤️ ❤️ بی توهیچ نمیخواهم نه آسمان☄نه زمین🌍 نه باران ☔️نه خیس شدن💦 نه تازگی ✨نه طراوت💧 گرمای دستانت رابه من بده? همه چیز راازمن بگیر 💑 http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼خدایا تو دور نیستي 💛پس مارا موهبت عشقي 🌼عمیق و نیرومند 💛عطاڪڹ تا پرده 🌼جهلمان فرو افتد 💛و جمال تو را مشاهده ڪنیم 🌼شبتون بخیر و نیکی✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزت را با بسم اللہ و مهربانے و گذشت آغاز ڪنے و بگذرانے قطعاً برنده اے لبخند خــ🧡ــدا يعنے همہ چيز لبخندش همراه لحظہ هايت باد ✨بسم اللہ الرحمن الرحيم✨ 🌻الهے بہ امید تو🌻 ─┅─═इई 🌼🌻🌻🌼ईइ═─┅─
🍃🌼آخر هفته تون معطر به عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش🍃🌼 🍃🌼اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃🌼مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍃🌼وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛 🍃 💛 🍃چشمهاے دل من در پےِ دلــدارے نیسٺ 💛در فراق تو بہ جزگریـہ مـرا ڪارے نیسٺ 🍃سوختن در طلبِ یوسفِ زهـرا عشق اسٺ 💛اے بنازم بہ چنین عشق ڪہ تڪرارے نیسٺ 🌻تعجیل درفرج صلوات🌻
من و شش گوشه تان صبح قراری داریم دلبری کردن از او، ناز کشیدن از من ✨اَلسلامُ علی الحُسین ✨وعلی علی بن الحُسین ✨وَعلی اُولاد الـحسین ✨وعَلی اصحاب الحسین ‎‌‌‌‌‌