💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫
ـ🤍🌼🤍🌼🤍🌼
ـ🌼🤍🌼🤍🌼
مرد جوانی با دختر جوان کم سن و سالی ازدواج کرد. در یکی از روزها جمعی از دوستانش برای دیدنش به خانه آنها آمدند
مرد از دیدن دوستانش بسیار خوشحال شد و به رسم عادتشان در میهمان نوازی و بخشش، لاشه ای گوشت تهیه و از همسرش خواست آن را به عنوان غذایی برای مهمانانش آماده کند.
اما در كمال تعجب همسرش گفت كه نمی داند چطور لاشه را بپزد وآن را در خانه پدرش یاد نگرفته است.*
مرد بسیار ناراحت و آزرده خاطر شد و بر همسرش خشم گرفت و از او خواست خودش را آماده کند تا او را به خانه پدرش باز گرداند.
چرا که او بلد نبود لاشه گوشت را بپزد و به او گفت كه شايستگی اين را ندارد که همسرش باشد.
*زمانی که به خانه خانواده همسرش رسیدند ، مرد به پدر زنش گفت: این کالایتان است که به شما بازگردانده شده است.
*دخترتان بلد نیست چگونه لاشه گوشت بپزد من نیازی به او ندارم مگر اینکه اصول آشپزی و پخت و پز را به او یاد دهید.*
*پدر حکیمانه و عاقلانه جواب داد و گفت : تا دوماه او را نزد ما بگذار در این فرصت، آنچه نمی داند به او یاد خواهیم داد و بعد از آن میتوانی همسرت را برگردانی.*
*زن به مدت دو ماه در خانه پدرش ماند.*
*در موعد مقرر مرد آمد تا مجددا همسرش را برگرداند چونکه اموزش پخت و پز را به اتمام رسانده بود*
*و بعد از اینکه پدر زنش به او گفت الان دخترش در هنر آشپزی بخصوص در پختن لاشه گوشت بسیار ماهر شده است*
*گفت: پس در این صورت اجازه دهید ما به خانه مان بر گردیم.*
*اما پدر زنش مانع رفتنشان شد و اصرار كرد كه شوهر دخترش بايد قبل از رفتنشان ببيند كه همسرش پخت لاشه گوشت را به خوبي ياد گرفته پس بلند شد و گوسفند زنده ای را آورد و به شوهر دخترش گفت : این را سر ببُر تا حقیقتا ببینیم دخترمان پختن گوشت را یاد گرفته است.*
*مرد گفت : اما من که بلد نیستم گوسفند سر ببرم.*
*پدر زنش به او گفت : بسیار خوب!!*
*پس نزد خانواده ات برو تا مردانگی را به تو یاد دهند، هر وقت یاد گرفتی بیا و همسرت را ببر.
✅ هیچ وقت تحت هیچ شرایطی از همسرت عیب نگیر و اگر خواستی عیبی از همسرت بگیری، اول به خودت نگاه کن.*
🔹از یکی از صالحان پرسیده شد: ندیده ایم هیچ وقت از کسی عیب بگیری، گفت: کامل نیستم که بخواهم از کسی عیب بگیرم.
📌#داستانهای_عبرت_آموز📖
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم هایی که از شما ناتوان تر هستند هم انگ میزنند هم تهمت...
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
✨﷽✨
#پندانه
✍ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ
ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﻮﺭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺭﺍ ﺩﻳﺪی ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؟!
ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﺪ!
🔸ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ...
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ؛
ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ،
ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ...
🔹ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ
ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺨﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...
🔸ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ...
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ، ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﻦ ...ﻣﻦ ... ﻣﻦ ...من...
ﺁﻧﻮﻗﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ !
🔹ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺨﺘﻪﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽ ﭼﺴﺒﺪ!
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ؟!
ﺳﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ!
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
11.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لواشک آلو ....
آشپزی در طبیعت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌸هرگاه به جایی رسیدی که با اینگونه بودنت، خشنود بودی،
و نیازی ندیدی اینگونه بودنت را برای کسی توضیح دهی یا توجیه کنی،
هرگاه احساس کردی نیاز به رنگ عوض کردن نداری،
هرگاه به جایی رسیدی که دانستی، انسان مقابلت صرف نظر از جایگاه و ثروت، تنها یک انسان است مثل تو،
هرگاه کسی را برای خودت بت نکردی،
آنگاه ترس از تو دور می شود،
آنگاه دیگر زندگی ات تنها از آن توست...
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨پروردگارا
🤍✨در این شب زیبا
🌸✨دفتر دل دوستانم را
🤍✨به تو میسپارم...
🌸✨با دستان مهربانت
🤍✨قلمی بردار
🌸✨خط بزن غمهایشان را
🤍✨و دلی رسم کن
🌸✨برایشان به بزرگی دریا
🤍✨آمین یا رب العالمین🙏
🌸✨شبتون بخیر و آرامش
🤍✨در پناه پروردگار مهربان
#شب_بخیر
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☃️سلام ، صبح آخرین روز
❄️دی ماه تون بخیر و آرامش
☃️یک روز قشنگ
❄️یک دل خـوش
☃️یک لب خنـدان
❄️یک تن سالــم
☃️و گشوده شدن
❄️هزار در خوشبختی
☃️به روی تک تک تون
❄️دعـای امروزم
☃️برای شما دوستان عزیز
❄️روزتون زیبا و در پناه خدا
#صبح_بخیر🌺
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
19.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"زندگی خیلی کوتاه است.
روی چیزهایی که شما را خوشحال می کند کار کنید.
با افرادی باشید که باعث می شوند لبخند بزنید.
تا جایی که می توانید بخندید.
تا زمانی که زنده اید عشق بورزید."🌱
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
14.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣حس زیبای زندگی در روستا و
آشپزی به سبک میجان بانو
بفرمایید میرزا قاسمی با نون تافتون😋
آشپزی در طبیعت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال دلتون خوب
لحظه هاتون زیبا...🌹💚❤️
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫
ـ🤍🌼🤍🌼🤍🌼
ـ🌼🤍🌼🤍🌼
روزگاری در سرزمینی، زنى بود بسیار حسود، همسایهاى داشت به نام خواجه سلمان كه مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشك مىبرد و مىكوشید كه اندكى از نعمتهاى آن مرد شریف را كم كند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى كارى از پیش نمىبرد و خواجه به حال خود باقى بود.
عاقبت روزى تصمیم گرفت، كه خواجه را مسموم كند، حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى كه خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است.
خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد كه خسته و مانده و گرسنه بودند، خواجه را بر آن دو، شفقت آمد، نان وحلوا را به آنها داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فىالحال مردند.
خبر به حاكم شهر رسید و خواجه را دستگیر كرد، هنگامى كه از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاكم كسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر كردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز كرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد كه آن دو تن، یكى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یكى دو روز مرد.
این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود كند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش كرد.
📌#داستانهای_عبرت_آموز📖
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش چند تا فن بیان ساده برای صحبت کردن بهتر👌👌
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---