1.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیایش 🌺 🍃 🌺
خدایـا🙏
در این روز دلانگیز پاییزیی🍁
بهترین اتفاقات را🍂
سرراه دوستانم قرارده🍁
وجودشان سلامت🍂
دلشون پرمحبت🍁
زندگیشون زیبا و🍂
آرزوهایشون را برآورده کن🍁🙏🍁
آمیــن یا حَیُّ یا قَیّوم 🙏
ای زنده ، ای پاینده 🙏
❤️@zendegikob
خوبی را در آدم ها پیدا کنید ..
و بدی آن ها را نادیده بگیرید..
هیچکس کامل نیست...
این شما هستید که انتخاب می کنید
خوبی ها رو ببینید
و یا نبینید...!!!
❤️@zendegikob
یه سری کارای ساده هست
که اگه خودت نکنی کسی نیست واست انجامشون بده
مثل زندگی کردن
❤️@zendegikob
🌸🌸🌸
درمان زانو درد با برگ کلم
✍🏻برگ های کهنه وخارجی کلم را جدا کنید سپس یک برگ کلم را به طور کامل بدون شکستگی جدا کنید برگ را بشویید وبعد اتو را روی برگ قرار دهید تا صاف شود کمی صبر کنید تا داغی اش کمتر شود روی زانو قرار دهید وبا باند زانو را همراه کلم ببندیدوبه مدت یک ساعت صبر کنیدکلم به ویژه کلم قرمز برای التهاب ودرد مفاصل وزانو بهترین است.
❤️@zendegikob
انسان باید آنقدر بزرگ باشد که
اشتباهات خود را قبول کند،
آنقدر باهوش باشد که
از آنها سود ببرد،
و آنقدر قوی باشد که
آنها را اصلاح کند...
❤️@zendegikob
از روياهات مراقبت كن،
باورشون كن،
براى رسيدن بهشون وقت بذار،
امیدوار و مصمم
با تلاش و با اراده
براي رسيدن به روياهات
قدم بردار و
بدستشون بيار✌️
❤️@zendegikob
🌸🌸🌸
در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که مرتب با هم دعوا و درگیری داشتند...
یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی درست کند و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند حداقل در آسایش زندگی کند!
برای همین سکهای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد.
بنابراین همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قویترین سمی که داشت را خرید و به همسایهاش داد تا بخورد. همسایه دوم سم را سرکشید و به خانهاش رفت.
قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض.
او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. قدری دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را بازگرداند و بعد از آنکه معدهاش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید.
صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایهاش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!
همسایه اول هر روز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد!
کم کم نگرانی و ترس همهی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانهی همسایه میشنید دلهرهاش بیشتر میشد و تشویش همه وجودش را میگرفت.
هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربهای بود که در نظرش سم را مهلکتر میکرد.
روز سوم خبر رسید که او مرده است. او پیش از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!
این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماهاست. هر شرایط و بیماریی تا زمانی که روحیهی ما شاداب و سرزنده باشد قدرتمند نیست.
خیلیها بخاطر استرس و ترس و نگرانی نابود میشن نه از خود مشکلات یا بیماری...
❤️@zendegikob
هر کس سهم خوشبختی خودش رو داره
پس اونقدر به داشتههای هم چشم نداشته باشیم؛
خدا بزرگتر از این حرفاست... 🌺
❤️@zendegikob
🌸🌸🌸
سعادت....
مانند توپ فوتبال است
وقتی از ما دور میشود
دنبال آن می دویم
و وقتی می ایستد
با یک ضربه
آنرا از خود دور می سازیم.
❤️@zendegikob
بیا زندگی کنیم🌸🍃
خورشید دوبار طلوع نمیکند
ما هم دوبار بدنیا نمی آییم
هرچه زودتر به آنچه از
زندگیت باقی مانده بچسب...🍃
❤️@zendegikob
🌸🌸🌸
3.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه ای آرامش🩵🦋
#دریا
صبحتون بخیر 🩵
❤️@zendegikob