eitaa logo
داستان زندگی شهدا
241 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
89 فایل
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد#شهدا کمتر از#شهادت نیست . مقام معظم رهبرے❤️ تبادل و تبلیغ نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
💠ﺟﻠﻮﯼ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺑﻨﺪ ﭘﻮﺗﯿﻦﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎی ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻨﯿﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ : " ﺑﻤﺎﻥ، چند ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺷﻮﯼ" حبیب الله ﮔﻔﺖ: "ﻭﺿﻊ ﮐﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﻡ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﮏﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻇﻠﻢ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﻡ "ﻭ ﺭﻓﺖ. 💠ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﻔﺖ :" ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﻣﺤﺪﺛﻪ". ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽﺍﺵ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ :"ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻧﻤﯽﮔﺮﺩﻡ ﻗﻨﺪﺍﻗﻪ ﻣﺤﺪﺛﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ. ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮﮔﺰ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﯾﺪ " ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ .. ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺪﺭ... 🌷 عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
🔹گریه‌های محدثه یک طرف، بیماری و بی‌قراری محمد یک طرف، پدر مادرم از دست گریه‌های این دو تا بچه عاصی شده بودند. پدرم گفت: «زنگ بزن حاجی بیاید، این بچه دارد می‌میرد.» 🔸19 اسفند 1363 که محدثه چهار روزه بود،من بعد از اذان صبح شروع کردم به تماس گرفتن با مریوان، تا این که ساعت هفت صبح موفق شدم تماس بگیرم، از بس بوق اشغال شنیدم، سرم درد گرفت. وقتی تماس برقرار شد، آن‌قدر برایم غیرمنتظره بود که دستپاچه شـدم و به تته پته افتادم، یکـی از سربازهای سپاه مریوان گوشی را گرفته بود، گفت: «حاجی گشت بوده، همین یک ساعتِ پیش خوابیده.» 🔹گفتم: «خانمش هستم، کار واجب دارم، بیدارش کنید.» رفت بیـدار کرد، حاجـی آمد گوشی را گرفت، تا جـواب سلامم را داد، گفت: «چه بی‌موقع زنگ زده‌ای؟» 🔸هم تعجب کردم، هم ناراحت شدم، سابقه نداشت با من اینگونه صحبت کند، بلافاصله لحنش عوض شد، توضیح داد: «همین الان داشتم خواب می‌دیدم شهید شده‌ام، دارند تابوت مرا می‌آرند مازندران.» 🔹گفتم: «حاجی جان! من که قصد نداشتم تو را از آرزوهات جدا کنم، محمد مریض شده، محدثه دم به دقیقه گریه می‌کند، زودتر بیا ما را ببر مریوان، اگر خودت فرصت نمی‌کنی، دایی حسین علی یا پسردایی‌ام را بفرست بیایند ما را ببرند، پدر و مادرم پیرند، حال و حوصله‌‌ی ونگ و وینگِ بچه‌ها را ندارند.» 🔸گفت: «سبحان‌الله! تو هم عجب فراموش کار شده‌ای حاج خانم، مگر من همه چی را به تو و دخترم نگفته‌ام. اگر زنده بودم و درگیری‌ها کم شد، عید می‌آیم دنبال‌تان، اما باز هم دارم بهت می‌گویم، آمدنی در کار نیست، من به خواب امروزم ایمان دارم.» 🔹قبل از خداحافظی گفت: «عماره جان! منتظر باش، همین امروز خبر شهادتم به گوشت می‌رسد.» این جمله‌ها را با مهربان‌ترین لحنی که در عمرم از او شنیده‌ بودم به زبان آورد. 🔸این مکالمه‌ی تلفنی، آخرین گفت و گوی من و حبیب بود. یاد نخستین گفت و گو افتادم. روزی که به خانه‌ی ما آمد تا باهم حرف بزنیم و اگر هم دیگر را پسندیدیم، عقد کنیم، آن روز هم حبیب از شهادت حرف زده بود، در حالی که من تصور روشنی از معنای شهادت نداشتم. 🔹گوشـی را گذاشتـم، رادیـو را روشن کردم و گوش به زنگ نشستم، از حرف‌های حبیب چیزی به پدر مادرم نگفتم، آنقدر خوابِ راست از او شنیده بودم که مطمئن بودم، همان می‌شود که او گفته است. 🔸یک ساعت بعد از تلفن من، پسر دایی‌ام از تهران تماس گرفت، گفت: «ماشین خراب شده بود، آوردم تهران درست کنم، زنگ زده‌ام مریوان، حاجی گفت بیایم بهشهر یک سر به شما بزنم بعد برگردم مریوان.» 🔹پیش خودم گفتم اگر امروز شهید نشد، همراهِ پسردایی برمی‌گردم مریوان. بعد از تلفنِ پسر دایی‌ام، رادیو اعلام کرد هواپیماهای عراقی چند بار مریوان را بمباران کرده‌اند، همین موقع محدثه شروع کرد به گریه کردن، بی‌اختیار آیه‌ی اِسترجاع به زبانم آمد: «انّا لِله و انّا الیه راجعون.» 🔸محدّثه‌ی چهار روزه را بغل کردم و توی گوش او هم آیه‌ی استرجاع خواندم. گریه‌‌اش بند آمد، نمی‌دانم بغلش کردم ساکت شد یا حرفم باعث شد. نزدیک ظهر آقای حمیدی مسئول تدارکات سپاه مریوان زنگ زد بهشهر. 🔹پرسید: «از مریوان چه خبر؟» مگر مریوان نیستید؟ گفت : «نه، رشتم، آمدم دنبال تدارکات، می‌خواهم حرکت کنم سمت مریوان.» ماجرای تلفن کردن به حاجی و خواب حاجی و اخبار رادیو را برای آقای حمیدی تعریف کردم. 🔸گفت: «من هم چون اخبار رادیو را شنیده‌ام زنگ زده‌ام به شما، صبر کن تماس بگیرم مریوان، دوباره زنگ می‌‌‌زنم.» نیم ساعت بعد زنگ زد. گفت: «حاجی راست گفت» ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ سپاه مریوان 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۴ بهشهر ، مازندران ●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۱۹ مریوان ، بمباران هوایی عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
در این روزهای آخر سال که همه به دنبال سبز کردن سبزه هستیم ... یادی کنیم از باغچه‌ معروف دسته الحدید و خودکفایی در تهیه سبزی در جبهه! از دسته فوق تعداد ۳۳ نفر طی بمباران شیمیایی جاده‌‌ی شهید صفوی شلمچه در وضعیتی نابرابر و ناجوانمردانه به شهادت رسیدند. عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
هزار لاله دمید از بهار سرخِ تنش‏ تفرجى بكن اى دل به بوستان شهید ... عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
27.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر کس خدا را در پیچ و خم دنیا گم کرد به او آدرس شلمچه را بدهید... شلمچه عجب حال و هوایی دارد... عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهی است که خداوند در آن حسنات را می‏افزاید و گناهان را پاک می‏کند و آن ماه برکت است.  (بحارالأنوار، ج 96، ص 340، ح 5 ) عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر انقلاب امروز نشان «فتح» را به سپاه اعطا کردند فرمانده کل سپاه: 🔹رهبر انقلاب امروز به سپاه تفضلی کردند و نماد آشکاری از رضایت ایشان را نشان دادند. ایشان امروز نشان «فتح» را به سپاه اعطا کردند که نشان‌دهنده جانبازی‌ها، ایثارها و مجاهدت‌های همه پاسداران و بسیجیان است که به شکلی نمادین به بنده اعطا شد. 🔹سهم بنده از این نشان، کمترین است و آن کسانی بیشترین سهم را دارند که در مرزها یا روی شناورها در خلیج فارس از این سرزمین حفاظت می‌کنند یا در سایت‌های موشکی و پهپادی مشغول انجام وظیفه هستند. 🔹خصوصیت پاسداران این است که در سیل، زلزله و کرونا اولین‌ نفر وارد صحنه کمک به مردم می‌شوند و آخرین نفر هستند که از میدان خارج خواهند شد. عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 شهید آوینی: «كدام‌ پناهی از پناه‌ حضرت‌ امام‌ زمان‌ (ع) امن‌تر و محكم‌تر، و كدام‌ سايه‌ای از سايه‌ قرآن‌ گسترده‌تر؟ همه‌ كائنات‌ در سايه‌ قرآن‌ وجود يافته‌ است‌ و ولايت‌ كوْن‌ و مكان‌ به‌ إذن‌الله در كف‌ صاحب‌ اين‌ امر است‌. رِبِّ اَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ و اَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid
آقا مصطفی خامنه ای پسر ارشد رهبر انقلاب در مراسم غبارروبی ضریح مطهر حضرت امام رضا سلام الله علیه حضور یافت عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃 @zendegishahid