این شبها و روزها ویژه به یاد شهدا باشیم به یاد پدران شهدا خانواده های شهدا... اللهم عجل لولیک الفرج.... https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

سلام صبح اول مهرتون به خیر و شادی😍 امیدوارم پاییزتون سرشار از بوی باران و موفقیت باشه. https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

آغاز سال تحصیلی جدید مبارک باد الهی که تو این روز قشنگ و فصل زیبای پاییز همه دانش آموزان مسیر علم و موفقیت و سربلندی و طی کنند معلم ها با عشق و علاقه تدریس کنند پدر مادرهای با صبر و حوصله برا درس خوندن بچه هاشون تلاش کنند به امید ساختن ایران سربلند ... #سید_مرتضی_پورعلی #ماه_مهر https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

سلام حالتون چطوره خوبید صبح بخیررررر روز اول پاییز قشنگ و آغاز سال تحصیلی جدید کیا خاطره قشنگ و خنده دار از دوران تحصیلی دارند؟😇 برامون بفرستید یه چندتا خنده دار ترررررروووو و تو کانال میذاریم منتظریم @Admin866

چه تصویر قابل تأملی...!!! به قول یکی از رفقا پرسپولیس از همین جا باخت... وقتی به جای اینکه به هدف و برنامه خودت فکر کنی ،برا موفقیت خودت تلاش کنی به استعداد خودت اعتماد کنی منتظر میمونی به موفقیت بقیه نگاه می‌کنی ،بازنده مسابقه میشی حالا هم اگه میخوای تو مسابقه زندگی برنده بشی بسم الله تلاش کن برا هدف خودت تو سرشار از استعدادی... به این و اون نگاه نکن و وقتت و تلف نکن از لحظه لحظه وقتت استفاده کن ... #سید_مرتضی_پورعلی 👇 https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

#گزارش به شما همراهان بابت کمک های شما پیرامون خرید کیف و بخشی لوازم التحریر ویژه خانواده های نیازمند👇👇👇

نزدیک به ۳۵کیف به همراه لوازم التحریر و دفتر و...که تقدیم به خانواده های نیازمند شد ممنون از همه شما خوبان که همراهی کردید #سید_مرتضی_پورعلی

سلام حاج آقا خسته نباشید من روز اولی که رفتم مدرسه. خانم معلم کلاس اول که اومد سر کلاس می دیدم دانش آموزان کلاس گاه گاهی بلند میشن میرن بیرون منم بلند شدم رفتم توی حیاط یه دوری زدم یه آبی خوردم و بعد برگشتم سر کلاس خانم معلم گفت:چرا بدون اجازه رفتی بیرون؟ گفتم:اجازه دیگه چیه؟ من دیدم بچه ها میرن بیرون؛ منم دنبالشون رفتم ، گفت:وقتی میخوای بری بیرون باید از من اجازه بگیری.🤭🤭 این خاطره من از اولین روز مدرسه بود که دقیقا ۳۳ سال از اون روز میگذره و هرگز از ذهن من پاک نمیشه 🙏🙏🙏😀😀😀😀🌺🌺🌺

ما روز اول مدرسه چارپنج نفر بودیم اول که زنگ تفریح دوم فرار کردیم بعدم رفتیم از یه کوچه باغ که سایه باشه بریم که آفتاب بهمون نخوره بچا گفتن پشت در خونه ها در بزنیم فرار کنیم یکی یکی در زدیم و فرار یکی از کتابای من افتاد برگشتم منو گرفتن😂😂😂😂😂 گریه افتادم گفتم من نبودم ولم کرد گفت کی بود پس منم دوسام نشون دادم گفتم اونا یعنی دوسام 😄