eitaa logo
زنده شاد
29.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
7 فایل
مدیریت کانال سید مرتضی پورعلی/متخصص حوزه نشاط اجتماعی/طلبه و دانشجوی دکتری ادمین هماهنگی برنامه ها👇 @Adminzendeshad 👇👇 تبلیغات و رزرو وقت مشاوره https://eitaa.com/joinchat/4012703872C5f1b434449
مشاهده در ایتا
دانلود
از بی ادبی کسی به جایی نرسید دری است ادب ؛به هر گدایی نرسید ! سر رشته ی ملک پادشاهی،ادب است تاجی است که جز به پادشاهی نرسید از خدا جوئیم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد مولانا https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170
زندگی مثل فلوته. میتونه چندین حفره و خلأ داشته باشه اما اگه خوب بلد باشی بنوازی؛ همون فلوت میتونه نواهای جادویی تولید کنه https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170
بالاخره نوبت ما هم شدددد شانس در خونه ما رو هم زددد اینم از خبر خووووب امروووز😍😍😍 دو سه بار برام زنگ هم زده به نظرتون چیکار کنم؟!😁 میگم بیا تهران بفروشیم نمیاد 😂 https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170
من خب از شیش سالگی مکبری تو مسجد محل داشتم بعد هم کم کم اذان و مداحی و... اما خب اذان و به صورت حرفه ای دنبال نمی‌کردم بزرگ شدیم رفتیم مدرسه و متوسطه اول و.. تو دوران متوسطه اول یکی دوبار مسابقه قرآن رفتیم و خبری هم از رتبه نبود رفتیم متوسطه دوم کلاس دهم یه روز معاون پرورشی اومد گفت مسابقه اذان شهرستانی میرید؟ گفت شما سه نفر تو مقطع اول دبیرستان هستید ولی باید یک نفر و بفرستیم برا مسابقه شهرستان معاون پرورشی و یکی از دانش آموزان سوم دبیرستان داور شدن ما سه نفر اذان گفتیم بعدا نتیجه بر این شد من برم مسابقه اذان شهرستانی .... یه یه هفته ای گذشت و معاون پرورشی بهم گفت پورعلی فردا صبح ساعت هشت کانون پرورشی بابل مسابقه اذان شهرستانی برگزار میشه و حتما برو گفتم چشم باشه منم حقیقتا تنها انگیزه ام از اینکه تو این مسابقه شرکت کنم این بود که یه روز و مدرسه نمیرم و خلاصه از رفتن به مدرسه خلاصیم...😄😁
ساعت هشت صبح رفتیم کانون پرورشی بابل تمام مقاطع از راهنمایی و دبیرستان برای مسابقه اذان اومده بودن از مدارس مختلف مسابقه شروع شد از کلاس هفتم هشتم نهم.... من فکر میکردم همون اول صبح کار ما تموم میشه و میریم خلاصه بازی و تفریح و.... دیدم نهه خبری نیست هنوز هی شیطون وسوسه میکرد می‌گفت ولکن اصلا شرکت نکن و برو خونه ... باز میگفتم معاون پرورشی مدرسه خب سوال می‌کنه چی بگم اون وقت.... ساعت شد ۱۲ظهر.... خسته و بی حوصله بودم واقعا نوبت مقطع متوسطه و کلاس دهمی ها رسید .... نزدیک به ۷۰نفر بودیم از هر مدرسه یه نفرفقط... الان که یادم میاد انگار اون رقیب ما تو مدرسه هم اومده بود برا شرکت تو مسابقه و داورها گفته بودند نمیشه و ...ولی انگار اذان هم گفت.... سه تا داور مستقر شدند عذر خواهی کردند بابت تاخیر در شروع مسابقه .... بعد گفتند دقت کنید تو گفتن اذان و اینکه صدای بلند و قوی و رسا هم امتیاز خوب داره تو اذان و اینکه هر کسی داوطلب بشه نفر اول بگه هم یه امتیاز داره...
من دیگه خسته بودم گفتم من آماده ام بگم و زودتر برم خونه.... معرفی کردم سید مرتضی پورعلی از مدرسه شهدای کعبه شهر امیرکلا بابل چون دیر شده بود به همه گفتند تا اشهد ان محمد رسول‌الله بگید و تمام.... منم با صدای بلند هر چی تونستم داد زدم و اذان و گفتم و رفتم 😄 گذشت و گذشت و گذشت... هیچ منتظر خبری هم نبودم که کسی بهم بگه رتبه ای آوردی..... اینم بگم شهرستان بابل واقعا رتبه آوردن واقعا سخت بود الانش هم هست بچه های قرآنی و موذن های قوی داره موسسه های قرآنی خوب و کشوری و.... ولذا من هیچ تو ذهنم نبود رتبه ای بیارم
حدود یه ماهی گذشت یه روز از کلاس اومدم بیرون یه چرخی بزنم و خستگی در کنم اومدم کنار آب خوری آب بخورم معاون پرورشی من و دید گفت پورعلی بیرونی چرا؟ گفتم هیچی اومدم آب بخورم گفت میگم دیگه نفر اول رتبه اذان شهرستان و بابل و معلم از کلاس بیرون نمیکنه که 😳 گفتم چی شد؟؟؟؟؟ گفت همین که شنیدی.... گفتم یعنی چی... گفت اول شدی دیگه گفتم شوخی نکنید .... من باور نمیکنم😐 گفت میخوای برم لیست رتبه های اذان و بیارم و نشونت بدم ؟ گفتم بله بیارید گفت من میگم اول شدی باور کن دیگه شما نفر اول مسابقه اذان شهرستان بابل شدی و باید برا مسابقه استانی آماده بشی...😍😊 خلاصه خبر خوشحال کننده ای بهمون داد....
حالا قصه چی بود ما که همین طوری اذان گفتیم اصلا رو قوائد تجوید کار نکرده بودم و.. چطوری اول شدم آخه.... اما موضوع مهم این بود : نگو اون لحظه که من شروع کردم به اذان گفتن ملائکه در من نفوذ کردند فی الواقع این من نبودم که اذان گفتم😁 این من نبودم که اذان گفتم این فرشته ها بودند که از زبان و صدای من اذان گفتند وقتی من شروع کردم به اذن الهی همه داورها تسخیر شدند و ما رمیت و اذ رمیت و ما اذان اذ اذان جن و انس گفتند پورعلی نترس ، لاتحزن ،لاتخف.... فی الواقع صدای داوودی من با صدای تمام فرشته ها ممذوج شد و اینگونه معجزه ای رخ داد 😁😄 بعلههه . . . آیا حاضر نیستید به من ایمان بیاورید ؟؟؟؟ معجزه الهی را مشاهده نمیکنید؟؟؟
دوستان دیدن من صدای خوبی دارم (به لطف الهی ) استعداد خوبی دارم حتی بعدا بهم گفتند چند بار گوش دادیم اذان شما رو (چون صدا ضبط میشد) گفتن فقط یه کم رو تجوید و موارد دیگه کار بشه قطعا میتونم تو استان هم اول بشم .... ولذا بعد اعلام نتایج شهرستانی مسئولین فرهنگی آموزش و پرورش چند جلسه با حضور مربیان خوبی با من تمرین کردند همه چی تنظیم شده بود صدا ،تجوید، آهنگ و... عملا یه عصر جدیدی بود انگار آماده شدیم برا مسابقه استانی یادم میاد اون سال مسابقه استانی هم زمان با دهه آخر صفر بود منم عشق مداحی هی میرفتم مداحی این عزیزان بهم می‌گفتند آقا این چند روز و نرو ، صدات خراب میشه من ولی گوش نمیدادم😄😁 خلاصه مسابقه اذان استانی هم با حضور ۳۰نفر برگزار شد به لطف خدا و اهل بیت پیش بینی دوستان درست از آب در اومد و ما شدیم نفر اول مسابقه اذان استان مازندران در مقطع متوسطه کلاس دهم 😊😊
زنده شاد
دوستان دیدن من صدای خوبی دارم (به لطف الهی ) استعداد خوبی دارم حتی بعدا بهم گفتند چند بار گوش دادیم
دیگه لطف خدا همین طوری ادامه داشت تابستان همون سال (۱۳۸۳) مسابقات کشوری در شهر مقدس مشهد برگزار شد بنده به همراه دیگر دوستان که تو مقاطع دیگه اول شده بودند با پرواز ۳۱۳۰ از فرودگاه شهدای ساری ،مازندران رو به شهر مقدس مشهد ترک کردیم 😁 بار‌اول بود سوار هواپیما شدم 😍 نیم ساعته رسیدیم مشهد .... رفتیم به اردوگاهی که بنا بود سه چهار روز اونجا باشیم و از سراسر ایران اومده بودن برا مسابقه اذان .... خاطرات قشنگی بود.... بیش از این وقت شما رو نگیرم و طولانی نکنم.... رقابت طبیعتا سخت بود نفرات برگزیده هر استان اومده بودند ... به لطف خدا و اهل بیت و عنایت امام رضا ع تو مسابقه کشوری هم رتبه سوم و کسب کردیم ... رفتنی ما رو با هواپیما بردن برگشتنی با اتوبوس 😄 از دوستان دیگه مازندران هم رتبه های اول و دوم داشتیم که تو مقطع خودشون کسب کردند خیلییییی خاطرات خوبی بود.... هیعییییی نوجوانی 🥺😕 هیعیییی کودکی هیعیییی نونهالی هییعییییی نوزادی........ 😁😄 حال دلتون خوش.....