🔴مجموعه #پوستر های مربوط به حمله دیروز رژیم حرام زاده صهیونیستی سری دوم #انتشار_حداکثری https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

ترس از مرگ، زندگی را تباه می‌کند. آدم ترسو را در زندگی به طرف مرگ‌ به اسیری می‌برند؛ اما آگاهی به مرگ، چیز دیگری است، شدت زیستن را بیشتر می‌کند و سبب می‌شود که آدم مرگ‌آگاه، هر لحظه را شدیدتر و علی‌رغم مرگ‌، زندگی کند. 📚 از #کتاب روزها در راه | نوشته‌ی #شاهرخ_مسکوب https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا مرتکب اشتباه شدیم، ما را مؤاخذه مکن. بقره | ۲۸۶ #قرآن_کریم https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرًا پس با هر سختی آسانی است. شرح | ۵ #قرآن_کریم https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

انسان دوستانش را سخت‌تر از دشمنانش می‌بخشد. 📚از #کتاب وقتی نیچه گریست | نوشته‌ی #اروین_دیالوم https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

خوشا به حالِ گياهان كه عاشقِ نورند و دستِ منبسطِ نور روی شانه‌ی آن‌هاست... #سهراب_سپهری https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را که دندان می‌گزد پیوسته انگشت شهادت را #صائب_تبریزی https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

پیرمرد با خود می‌گفت که من ریسمان را میزان می‌کنم، چیزی که هست بخت یاری نمی‌کند. اما کسی چه می‌داند؟ شاید زد و امروز یاری کرد. هر روز روز تازه‌ای است. بهتر آن است که بخت یاری کند؛ ولی تو کارت را میزان کن. آن‌وقت اگر بخت یاری کرد آماده‌ای. 📚 از #کتاب پیرمرد و دریا | نوشته‌ی #ارنست_همینگوی https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

محاکمه عروس نوجوان به اتهام قتل همسر 🔹تازه‌عروسی که زیر سن قانونی است، همسرش را با ضربه‌های چاقو به قتل رساند. 🔹متهم گفت: 🔹قبل از اینکه با کریم ازدواج کنم در افغانستان عاشق پسر دیگری بودم. او هم من را دوست داشت و می‌خواست با من ازدواج کند، اما از آنجایی که چند سال قبل پدرم از پدر کریم شیربها گرفته و قول داده بود که من زن پسرش شوم، به ناچار با او ازدواج کردم. 🔹 دیگر خسته شده بودم. نه کسی بود که بتوانم به او تکیه کنم، نه خانه‌ای بود که به آن امید داشته باشم. آخرین بار وقتی شوهرم کتکم زد، من با کارد آشپزخانه به جانش افتادم و جسدش را به داخل حمام بردم و لکه‌های خون را تمیز کردم و به پدرشوهرم زنگ زدم و گفتم در نبود من کریم را کشته‌اند. 🔹چند ماه قبل از ماجرا در پارک با پسری آشنا شدم و ماجرای زندگیم را برایش تعریف کردم. او هم قول داد که در ازای گرفتن طلاهایم همسرم را بکشد.روز حادثه به همسرم مشروب دادم و او بعد از خوردن مشروب حالش بد شد. همان موقع پسر جوان که جلوی در خانه منتظر بود وارد خانه‌مان شد و دست و پا‌های شوهرم را بست. کریم تلاش می‌کرد پاهایش را آزاد کند، اما پسر جوان محکم پاهایش را گرفت و من با کارد آشپزخانه ۳ ضربه به او زدم. https://eitaa.com/joinchat/2961113132Ccce4fd0170

نظرتون درباره این خبر چیه ؟ . . . چه تحلیلی دارید ؟!