📸 این یعنی خاک بر سرما...
✍ دست نوشته سردار شهید داوود جعفری:
امام زمان(عجل الله تعالی):
✴️ برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که فرج من، فرج شما نیز هست.
‼️این یعنی خاک بر سر ما، یعنی ما غفلت کردیم ، اینقدر غفلت کردیم که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خودش باید به ما بگوید برای فرج من بسیار دعا کنید.
#شهیدداوودجعفری
#حدیث_مهدوی
أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🌷کودکی شهید🌱
✅️وقتی با خودم خاطرات ميلاد را از كودكی تا بزرگی او بررسی ميكنم ميبينم ميلاد بچه خاصي بود.
يادم ميآيد وقتي بچه بود او را به بازار برده بودم و اصرار ميكردم كه يك خوردني برايش بخرم، ولي او با همان حالت كودكانه خودش پيشنهادم را رد ميكرد.
وقتي از بازار برميگشتيم ميلاد با زبان شيرين كودكانهاش پرسيد: از اين راه بازار برنميگرديم؟ به او گفتم براي چي؟ گفت: ميخواهم اين خوردنيها را نگاه كنم.
گفتم عزيزم من كه از اول گفتم هرچي خواستي بگو برايت بخرم. گفت آخه ترسيدم پولمان كم بيايد و نتوانيم چيزهايي را كه لازم داريم بخريم.
#امام_زمان
#شهیدمیلادبدری
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
🌷کودکی شهید🌱 ✅️وقتی با خودم خاطرات ميلاد را از كودكی تا بزرگی او بررسی ميكنم ميبينم ميلاد بچه خا
🌷نوجوانی شهید🌿
✅️ميلاد از همان سن 10 سالگي رفتن به مسجد را شروع كرد و شاگرد هيئت مسجد صالحين شد.
بدون اينكه خانواده از او بخواهد كه برود مسجد، خودش اهل اين برنامهها بود و هرسال دوبار با بچههاي هيئت به زيارت امام رضا(ع) مشرف ميشدند.
پسرم در مقطع حساس نوجواني خيلي سر به زير بود. كمتوقع بود و هر جا ميرفت از او نميپرسيدم كجا رفتي چون از او مطمئن بودم.
هر وقت از بيرون برميگشت، دست من و پدرش را بوسه ميزد كه من ميگفتم اين چه كاري است؟ ميگفت ميخواهم ايمانم را افزايش دهم.
من هميشه در كارهاي ميلاد ميماندم و به خدا ميگفتم او چطور چنين بينش و تفكري دارد و جواب تعجب و پرسشهايم را وقتي گرفتم كه ميلاد به شهادت رسيد.
#امام_زمان
#شهیدمیلادبدری
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
🌷جوانی شهید🍀
🚩ميلاد با آنكه در دبيرستان خودش رشته تجربي را انتخاب كرده بود بعد از ديپلم تغيير عقيده داد
و رفت سراغ درس طلبگي و در حوزه علميه سفيران هدايت حضرت ابوالفضل(ع) شهرستان اميديه ادامه تحصيل داد. بعدها كه موضوع دفاع از حرم پيش آمد،
براي رفتن به سوريه لحظهاي آرام و قرار نداشت. یک سالی در تلاش بود تا بتواند اعزام شود و پنج جا هم ثبت کرده بود.
از تابستان سال 94 هم شروع به آمادهسازي افكار من براي دادن رضايت جهت اعزامش شد و عكس شهداي مدافع حرم را به من نشان ميداد و ميگفت مادر ببين اينها به خاطر عشق به اهل بيت(ع) رفتند.
در واقع با اين كار ميخواست قلب من را قوي كند كه براي رفتنش رضايت بدهم.
🌷ميلاد هميشه با برادر كوچكترش رضا پاي كامپيوتر مينشست. چند روز قبل از رفتنش ديدم چراغ اتاقشان روشن است.
به تصور اينكه خوابشان برده رفتم و ديدم ميلاد دارد نماز شب ميخواند و آنقدر چهرهاش نورانی بود كه يك لحظه بدنم يخ شد و حرف نزده در اتاق راستم.
#امام_زمان
#شهیدمیلادبدری
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
🌷جوانی شهید🍀 🚩ميلاد با آنكه در دبيرستان خودش رشته تجربي را انتخاب كرده بود بعد از ديپلم تغيير عقيد
❇️سالهای آخر شهید🌷
🚩ميلاد مربي حلقههاي صالحين بسيج بود و هميشه صحبتهايش سرشار از عشق به اهل بيت (ع) بود.
يك روز ميلاد آمد پيش من و گفت مادر دارم ميروم رزمايش و لباس نظامي بگيرم كه من متوجه شدم رفتنش جدي است و خودش برگشت به من گفت مادر چند جا ثبت نام كردهام اسمم درنيامده است و بايد تو برايم دعا كني كه اين دفعه مقدمات سفرم فراهم شود. خيلي خونش براي رفتن ميجوشيد.
نهايتاً 22 آبان 94 اعزامش به سوريه از تيپ امام حسن مجتبي (ع) بهبهان فراهم شد. ميلاد ديد كه من با رفتن او خيلي بيتابی ميكنم، گفت مادر شهادت هم بدون رضايت مادر مورد قبول واقع نميشود و از تو ميخواهم براي رفتنم رضايت كامل داشته باشی.
#امام_زمان
#شهیدمیلادبدری
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
❇️آخرین دیدار شهید🌷
🌿با خودم كنار آمدم خانواده هایی هستند که سه شهید و چهار شهید دارند من یکی از پسرانم را می خواهم فدای اسلام کنم.
و توانستم راضي شوم ميلاد به سوريه برود و گفتم مادر برو به سلامت.
هرچه خدا خواست همان ميشود و اگر قسمت من باشي برميگردي و اگر قسمتت شهادت است مباركت باشد و اين آخرين كلام من و پسرم در لحظه جدا شدن از يكديگر بود و ميلاد با خوشحالي رفت.
18 روز بيشتر از رفتن ميلاد به سوريه نگذشته بود كه روز اربعين حسيني خبر شهادتش پخش شد. ملبس شدنش به لباس روحانيت همراه با شهادتش رقم خورد و حتي روي سنگ قبرش در كنار اسمش حجتالاسلام والمسلمين را قيد كردهاند.
موقعي كه از ميلاد جدا شدم میدانستم براي هميشه از پيش من رفت و موقعي كه ميلاد در سوريه بود دعا ميكردم خدا آبروی من را پيش حضرت زينب(س) حفظ كند تا موقع شنيدن خبر شهادت ميلاد حرف بیجا نزنم و همينطور هم شد و وقتی كه پيكر ميلاد آمد، روحيه و صبرم خيلي بالا بود.
با اينكه لحظهای از فكر ميلاد نمیتوانم جدا شوم و نبودش برايم خيلی سخت است، ولی خوشحال هستم كه با رضايت خودم توانستم دل ميلاد را شاد كنم.
#امام_زمان
#شهیدمیلادبدری
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
❇️آخرین دیدار شهید🌷 🌿با خودم كنار آمدم خانواده هایی هستند که سه شهید و چهار شهید دارند من یکی از پ
🌷رفتن شهید🕊
🌿در حال و هوای خودم بودم، میلاد تازه رفته بود. پسر کوچکم از مدرسه آمد.
ترسید و گفت: «مامان چی شده چه اتفاقی افتاده؟» گفتم: «میلاد رفت.» پرسید: «کجا رفت؟» گفتم : «میلاد امروز حرکت میکنه سمت تهران و بعدش میره سوریه برا دفاع از حرم.»
گفت: «مادر اینکه اصلاً گریه نداره.» گفتم: «میدونم اما بعد از اینکه میلاد رو راهی کردم و برگشتم، تلویزیون روشن بود و آیه پخش شد ولاتحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون اگه میلاد شهید بشه طاقت دوریش رو ندارم». شهید شد و خودش طاقت دوریاش را به من داد.
آخرین تماسش روز دوشنبه بود. یک روز درمیان زنگ میزد. روز چهارشنبه تا ظهر زنگ نزد و خبری نشد من و پسرم تا غروب گوشی را گرفته و منتظر تماسش بودیم تا اینکه خبر شهادتش را آوردند.
#امام_زمان
#شهیدمیلادبدری
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
🌷رفتن شهید🕊 🌿در حال و هوای خودم بودم، میلاد تازه رفته بود. پسر کوچکم از مدرسه آمد. ترسید و گفت:
🍃شادی ارواح طیبه ی شهدا اِجماعاً صلوات..🌸