🕊🇮🇷✨️
وچه زیبا گفت شهید آوینی.. 🌱
کسانی به امام زمانشان خواهند رسید ، که اهل سرعت باشند ؛
و اِلا تاریخ کربلا نشان داده است ، که قافله حسین (ع) معطل ِکسی نمیماند !
سلام برشهدا...
سلام بر رفیق شهیده فاطمه جعفریان 🌷
از جمله خواهرانی که برای رساندن این انقلاب
به ساحلِ نجات؛ مخلصانه قُله های عشقِ به خداوند وایران عزیز را طی کرد...🌿🇮🇷
🚩سرباز با وفا ومخلصی که جانش را نثار این مرز وبوم کرد تادرس آزادی وآزادگی را برای ما مشق کند...
اینان را خداوند خلق کردتا فانوس های راه ما باشند تا در این کشاکش روزگار؛راهمان را گم نکنیم ...✨️
ای شهید!!!
شما که بَلَد راه بودید،
یاریمان کنید،دستمان را بگیرید..💞
تا چون شما پاک وپاکیزه در جواررحمت الهی..
حاضر شویم ...✨️🕊
ای شهید!!سلام ماراهم به مادرمان حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)برسان..🤍🌿
یامهدی مرادریاب..🌾
🌷✨️
#امام_زمان
#شهیده_فاطمه_جعفریان
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
✅️ تاکنون نام شهیده فاطمه جعفریان
را شنیده ای.....♡........؟🕊
🚩 سلام بر فاطمه .....🌷
فاطمه جعفریان دهنوی 5 فروردین 1339 در اصفهان چشم به جهان گشود.
پدرش مصطفی، سرایدار بود و مادرش سکینه نام داشت.
خواندن و نوشتن میدانست.
خانهدار و عضو گروه مهدیون بود.
31 فروردین 1356، در تبریز در درگیری مسلحانه توسط عوامل حکومت پهلوی به شهادت رسید.
مزار او در بهشتزهرا(س) قطعه 39، ردیف 44، و شماره 50 تهران قرار دارد.
#امام_زمان
#شهیده_فاطمه_جعفریان
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
خاطره ای از شهید"فاطمه جعفریان"؛سخنانی که مسیر زندگی خانمی بی حجاب را تغییر داد...
📌در زمان شاه، فاطمه و من در خیابان قدم میزدیم که ناگهان یک خانم بیحجاب جلوی ما راه میرفت.
🔸فاطمه بیدرنگ جلو رفت و از او پرسید:«ببخشید خانم! اسم شما چیه؟»
خانم با تعجب جواب داد: «زهرا؛ چطور مگه؟»
🔹فاطمه با لبخندی گفت:«هم اسمیم! میدونی چرا روی ماشینها چادر میکشند؟»
▪️خانم کمی متعجب جواب داد:«لابد میخواهند ماشینها از سرما و گرما و گرد و غبار آسیب نبینند.»
▫️فاطمه با نگاهی مهربان گفت:
«آفرین! مثل ماشینها، خدا هم برای حفظ ما از نگاههای ناپاک، پوششی به ما داده تا آسیبی نبیند. خصوصاً که همنام حضرت فاطمه زهرا (س) هستیم.»
🔻پس از مدتی دوباره همان خانم را دیدم، اما این بار محجبه شده بود.می گفت: نصیحت او همانند پتکی بر سرم فرود آمد. از آن روز تصمیم گرفتم برای خودم، قیمتی قائل شوم.
#امام_زمان
#شهیده_فاطمه_جعفریان
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
زندگی نامه
ساواکي ها اول همسرش مرتضي را به شهادت رسانده بودند و بعد آمده بودند، سراغ فاطمه و منزل آنها را محاصره کرده بودند. فاطمه در مقابل مأموران ساواک مقاومت مي کند و درِ منزل را باز نمي کند. وقتي مأموران با مقاومت شديد او روبرو مي شوند. به طرفش تيراندازي مي کند که در نتيجه فاطمه به پشت بام منزلشان مي رود و داد و فرياد مي کند. در همين حين مأموران ساواک او را به گلوله مي بندند و به شهادت مي رسانند توجه به اين که سن کمي داشت ازروحي بسيار بالايي بر خوردار بود و با وجود مشکلات فراوان که سر راهش بود هميشه چهره اش خندان و شاداب بود. چون با عشق به خدا کار مي کرد هيچ وقت خسته به نظر نمي رسيد. چهره معصومش خبر از پاکي و خلوص او مي داد.
#امام_زمان
#شهیده_فاطمه_جعفریان
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
هدایت شده از حجاب و عفاف🧕🏻
Montazer.ir2_5353043995587001521.mp3
زمان:
حجم:
13.16M
※ صلوات شعبانیه
با صدای: محمود معماری
تولید استودیو انسان تمام
#حجاب
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
هدایت شده از حجاب و عفاف🧕🏻
Montazer.ir4_5956561083350126593.mp3
زمان:
حجم:
18.84M
※ مناجات شعبانیه
با صدای: محمود معماری
تولید استودیو انسان تمام
#حجاب
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
「⃢🦋➺@hejab_o_efaf
┈┉┅━✼🍃🌹🍃✼━┅┉┈
#بانوان_نام_آور
فاطمه جعفریان
👇بخوانید👇
ماهها بود که با مرتضی فراری بودند.
اول به خراسان و بعد به تبریز.
کنار پنجره رفت گوشه پرده را کنار زد.
هنوز صدای تیراندازی میآمد. احتمالا خانه لو رفته بود. باید فکری میکرد. اگر با این اعلامیهها و مدارک و اسلحه دستگیر میشد جان خیلیها به خطر میافتاد.
کاش مرتضی خانه بود. صدای تیراندازی نزدیکتر میشد، به سمت آشپزخانه دوید. باید اسلحه و نارنجکها را آماده میکرد به همین راحتی نباید تسلیم میشد. به هر سختی بود اسلحه را بیرون کشید فشنگها را میان دستانش گرفت.
قطره اشکی آرام از روی گونهاش پایین آمد و روی شکمش افتاد. زیر لب گفت: «نترس عزیزم من کنارتم هر اتفاقی که بیفته ما با همیم، دعا کن حال بابا مرتضی خوب باشه.» با شکسته شدن شیشه خانه با اولین گلوله مطمئن شد که حدسش درست بوده و خانه لو رفته. باید مدارک و اعلامیهها را آتش میزد. به سمت اتاق خواب دوید چمدان را از زیر تخت بیرون کشید و به زور به سمت حمام برد. صدای کوبیده شدن در و فریاد ساواکیها واضح به گوشش میرسید.
#امام_زمان
#شهیده_فاطمه_جعفریان
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯
🕊🌸🌷👇👇
پیت نفت و کبریتی را که مرتضی برای چنین روزهایی آماده کرده بود برداشت. نفت را روی اعلامیهها ریخت و کبریت را کشید. خیالش از اعلامیهها و مدارک راحت شده بود. حالا باید فکری به حال خودش میکرد. خودش را گوشه پنجره رساند. آه از نهادش بلند شد حیاط پر شده بود از نیروهای ساواک. باید جلویشان را میگرفت تا همه مدارک نابود میشد.
به سمت آشپزخانه دوید اسحله را مسلح کرد نارنجکها را برداشت و آرام پشت پنجره رفت. زیر لب بسم الله گفت و شروع کرد به تیراندازی. محشری به پا شده بود. رگبار گلوله بود که به سمت خانه روانه شد. یکی از تیرهایش به هدف نشست و یکی از ماموران ساواک نقش زمین شد.
گویی جان تازه گرفته بود. اسلحه را بالا آورد و ماشه را کشید اما فشنگهایش تمام شده بود. به نارنجکهایی که روی زمین بود نگاه کرد. یکی را برداشت و ضامنش را کشید و با تمام قدرت پرتاب کرد. هنور ننشسته بود که تیری میان سینهاش نشست. دستش را روی فواره خون گذاشت و به زحمت پشت ستون پناه گرفت.
درد تمام وجودش را گرفته بود. دست خونیاش را روی شکمش گذاشت و گفت: «نترس مامان الان همه چیز تموم میشه با هم میریم یه جای امن.» فاطمه چشمانش را برای همیشه بست و در یک نبرد نابرابر به شهادت رسید.
شش روزبعد روزنامهها نوشتند: « فاطمه جعفریان و مرتضی واعظی در تبریز کشته شدند.»
#امام_زمان
#شهیده_فاطمه_جعفریان
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰ 🍃🕊🌷🍃 ⊱━═╯