از سری دیالوگایی که با دیدنش اینجوری😏میشم #تولد‌دوباره_در‌خانواده_پولدار

من حتی به کسایی که باهاشون حرف میزنی هم حسودی میکنم =)

یه حسی هست که وسط ناراحتیای خیلی شدید، اتفاقای خیلی شوکه کننده پیش میاد و اینجوریه که فقط نگاه میکنی نه اشک می‌ریزی نه داد و فریاد میکنی نه هق هق میکنی نه حرفی میزنی حسی که اون لحظه داره اینجوریه که انگار زمان متوقف شده انگار دیگه قلبت نمیزنه همون لحظه رو بهش میگن ''متحیر بودن''

تو همونی هستی که فک کردن بهت بدون اینکه خودم بخوام لبخند به لبم میاره

روز تولد آدم جزو غم انگیز ترین روزاییه که میتونه تو سال داشته باشه و علت این غمو نمیفهمم که چرا هر سال بیشتر از سال قبل میشه

تولد گرفتن و کیک خوردن با بقیه؟ مسخره‌س وقتی میتونم کیک بخرم و همشو خودم تنها بخورم چرا تولد بگیرم و فقط یه تیکه کوچیک کیک بهم برسه

کاش میشد به مهمونا گفت خودتون نیاین فقط هدیه تونو بفرستین نمیخوام کیکمو باهاشون تقسیم کنم اما هدیه شون رو هم میخوام همینه که هست

بچا من هنوز تولدم نیست شنبه هفته دیگه تولدمه باور کنید😂

بعید میدونم کسی منو یادش باشه ولی بعد از مدت ها؛ سلام