📌 #پندانه
🔻عبد واقعی و شیخ بهایی
🔸شیخ بهایی یک درویش عارفی را دید، رفت خانه اش را دید اهل کرامت است . دم مغرب که شد اتاق تاریک شد گفت مگر چراغ نداری؟ گفت من پیسوزم تمام شده یک کاریش می کنیم . دیدم کاسه را برداشته رفته دَم حوض آبش کرد ریخت توی جا چراغی گفتم آب مگر نیست؟ گفت چرا! گفتم چجوری با آب هم می سوزد؟ گفت اگر خدا بخواهد می سوزد .
گفتم تو چه کردی به این مقام رسیدی؟ گفت من فقط یک صفت دارم فضولی تو کار خدا نمی کنم. بنده ام هر طوری می خواهد بشود بشود.
🔹شیخ می گوید من هم چهل روز حواسم را جمع تر کردم چون حواسش جمع بود جمع تر کرد. پیسوزِ چراغ را ریختم بیرون و خالیش کردم بعد از چهل روز چراغ را روشن کردم و روشن شد من هم به این کرامت رسیدم. پیش از اذان رفتم وضو بگیرم برای نماز شب آماده شوم آستین را که زدم بالا و آب ریختم روی صورتم یک نسیم خنکی به سروصورتم گرفت یک مقداری سردم شد . یک وقت ناخودآگاه گفتم وای وای چقدر امروز هوا سرد است؛ یک وقت دیدم چراغ خاموش شد. می خواهم حساسیت حرف را ببینید هرکاری کردم دیگر نشد.
🔸رفتم پیش همین عارف گفتم آقا چه کنم؟ گفت چه گفتی؟ گفتم من هیچی نگفتم. گفت غیر ممکن است یک حرفی زدی چراغ خاموش شده. گفتم فقط یک کلمه گفتم چقدر هوا سرد شده ! گفت همین هم دخالت تو کار خداست به تو چه سرد است؟ شما چکاره ای؟ عبد یعنی این.
🎙 استاد دانشمند
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹ای کاش عدهای ، به اندازهی این حیوان چهارپا ، فهم و شعور و و بخشش داشتند
😔متاسفانه بعضی به خانواده و اطرافیان خود هم رحمی ندارند
🌸بسیار میدیدند که امام صادق ع نان و غذاى لذيذ به مردم مىدادند تا بخورند و مىفرمودند:
هرگاه خداوند بر ما توسعه دهد و امكانات ما را وسيع گرداند، ما نيز بر مردم توسعه مىدهيم.
و چون خداوند بر ما تنگ گيرد و امكانات ما محدود شود، ما نيز (به ناچار) دايره كمك به مردم را محدود مىكنيم
📚اصول کافی جلد ۶، ص۲۷۹
#شنبه_های_نبوی
🌱باران چشمان ترم را دوست می دارم
تنها امید آخرم را دوست می دارم
🌱او رحمةٌ للعالمینِ تک تک ماهاست
از جان و دل من دلبرم را دوست می دارم
🌱من از گذشته تا به حالا ، تا خود محشر
من تا ابد پیغمبرم را دوست می دارم
🌱یک گوشه از چشمان او ما را مسلمان کرد
آقای سلمان پرورم را دوست می دارم
#من_محمد_را_دوست_دارم
#نحنفداکیارسولالله
🔺ایستادنِ وزیرخارجه ایران بر نقطه صفر مرزی لبنان و سرزمینهای اشغالی، و اشاره کردن به شهرکهای صهیونیست نشین، آن هم در یک زمان خاص، معنا و مفهومی جدی دارد...
از دوران وزیری که از شعار مرگ بر اسرائیل بر موشک ها میترسید رسیده ایم به وزیر خارجه ای که لب مرز برای صهیونیستها رجز میخواند!
عبدالرحیم انصاری
➕ امیرعبداللهیان اول با سیدحسن نصرالله و زیاد نخاله دیدار کرد، الانم رفته لب مرزِ رژیم صهیونیستی نهال زیتون کاشته!
این مدل دیپلماسی همون دیپلماسی تراز و انقلابیه :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تشییع و اقامه نماز بر پیکر آیتالله #شهید_عباسعلی_سلیمانی در قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این یک دلیل هم که شده ،شهادت گوارای وجودت مرد خدا ❤️
🔴 حـــکــایـــت نــاب
روزی یکی از پادشاهان به سیر و سیاحت رفت ،تا این که به روستایی رسید ،کمی در آنجا توقف کرد،تا قدری استراحت کند.
پادشاه به همراهان خود گفت :بساط طعام را آماده کنید کمی توقف می کنیم و سپس به راه خود ادامه می دهیم.
پادشاه گفت:آن پیرمرد هم که در حال کار کردن هست را بگویید تا بیاید(و با تعجب با خود زیر لب می گفت:چگونه این شخص با این کهولت سن هنوز سر پاست)
پیر مرد جلو امد و گفت :بله ،با من کاری بود!پادشاه گفت:ببینم تو چند سال از عمرت سپری شده؟
پیر مرد گفت:یکصد و بیست سال ،
پادشاه :و هنوزسر پا هستی و کار می کنی.
پیر مرد:بله.
پادشاه:ما با داشتن وسایل عیش و نوش و استراحت،نصف عمر شما را هم نداریم !!شما دهاتی ها که وسایل عیش و نوش به قدر ما ندارید ،چطور این همه عمر می کنید؟
پیرمرد در جواب پادشاه گفت:هر یک از انسانها سهم مشخصی از اطعام را دارند . هیچکس در این دنیا بیشتر از اندازه خود نمی تواند مصرف کند .شما در عرض چند سال با پر خوری و زیاده روی ،سهم خود را مصرف می کنید .
بنا بر این و قتی که تمام شد ۀدیگر سهمی ندارید و می میرید،ولی ما چون سهم خود را کم کم مصرف می کنیم .بیشتر از شما عمر می کنیم ،قربان!!!