eitaa logo
🌼🌻زیبایی های زندگی🌸🌹
6.5هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
230 فایل
یاد الله، حال خوب، مثبت اندیشی، آرامش یابی، دلآرامی،پرانرژی و ضد اضطراب و استرس و .... با ادعیه، اذکار، ختوم، اوراد، قرآات و... در کانال زیبایی های زندگی دینی ادمین↙️ @dr_hajji @dr_nia
مشاهده در ایتا
دانلود
*📚 دانستنیها* خوردن *خربزه پیش از غذا* ، شکم را کاملاً می‌شوید و بیماری را از ریشه می‌کَند. *📚 دانستنیها*  مگس و پشه روی گل آفتابگردان نمینشینند. *📚 دانستنیها* افرادی که آب یخ می خورند بیشتر عصبانی می شوند با کاهش مصرف آب یخ به سلامت کبد و اعصاب خود کمک کنید. *📚 دانستنیها* وجود رگه های سفيد در برخی گوجه فرنگی های موجود در بازار نشانه نيترات و باقی مانده سموم كودهاست كه باعث سرطان میشود. *📚 دانستنیها* سالم ترین دندان ها را اعراب عربستان دارند زیرا آن ها به جای مسواک های پلاستیکی ازچوب درخت مسواک برای تمیزکردن دندان ها استفاده می کنند. 🌹🌹🌹🌹🌹 *📖 سلامتی* لیمو ترش محصولی معجزه گر در نابودی سلول های سرطانی است و 10000 بار قویتر از شیمی درمانی عمل می کند. *📖 سلامتی* در موز یک ماده شیمیایی وجود دارد که می تواند شخص را خوشحال کند عملکرد این ماده شبیه به داروهای ضد افسردگی است *📖 سلامتی* خوردن روزانه ۴۲گرم بادام باعث لاغر شدن پاها آب شدن چربی دور شکم وباریک شدن کمر میشود *📖 سلامتی* اگر برگ های آفتابگردان را آتش بزنید، همه حشرات، موش و قورباغه از محل فرار می کنند. *📖 سلامتی* آلبالو تصفیه کننده خون و ضد التهاب وضد دردهای بدن،آرامش اعصاب و سلاحی در برابر سرطان می باشد. *📖 سلامتی* خوردن کمی نمک قبل از غذا باعث درمان هفتاد درد از جمله دندان درد،دل درد،گلو درد و پیسی میشود. البته نمک معدن یادریا *📖 سلامتی* برای فراموش کردن آهنگی که در ذهنتان گیرکرده آدامس بجوید. سلامتی انجیر برای آنهایی که قند خونشان پایین می آید و یک دفعه احساس ضعف می کنند مناسب است، زیرا قند آن به سرعت در روده کوچک جذب می شود. *📖 سلامتی* هنگام سردرد بجای مصرف و اعتیاد به آسپرین و سایر داروهای شیمیایی، روزانه 10 تا 20 گیلاس بخورید! چرا که سالم و موثر است! *📖 سلامتی* یکی از عوامل بسیار مهم بی خوابی استفاده بیش از حد از قندو شکر میباشد *📖 سلامتی* اندازه پا در صبح و شب فرق می کند صبح ها کفش نخرید! در پایان روز پا به بزرگترین اندازه خود می‌رسد برای همین برای خرید یک کفش مناسب، ساعات اولیه صبح را انتخاب نکنید. *📚دانستنیها* پروتئین موجود در تخم مرغ باعث سوختن چربی های شکمی میشود. *📚دانستنیها* گاز موجود در نوشابه، سبب پوکی استخوان و اسید فسفریک آن، موجب نرمی استخوان میشود یک عدد نوشابه به اندازه شش بشقاب برنج چاق کننده است *📚دانستنیها* زانو درد دارید؟ پای مرغ بخورید ، پای مرغ سرشار از مواد عالی غضروف ساز میباشد. البته مرغ خانگی بدون هرمون 🎙🎙🎙🎙 *@zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47
توجه توجه* درمان قطعی مرض قندتوسط یک طبیب در بلوچستان درمان قطعی مرض قند پیدا شده کسانی که مرض قند دارند با خوردن این داروی گیاهی ساده مرض قند خود را به حد نرمال برسانید ما برای رضایت خدا این دارو را به همه مردم اعلام میکنیم تا کسانی که مبتلا به مرض قند هستند ان شاءالله سلامتی حاصل فرمایند خب الان *معرفی دارو و طرز استفاده آن؛* *(برگ) میوه انبه را خشک کنید و آسیاب کنید و در دو وعده صبح و شب با آب بخورید* سبحان الله کی باورش میشه؟ به همین سادگی مرض قند را کاهش دهید *این درمان قطعی و صددرصدی بوده و بااطمینان خاطر انجام دهید.* ولطفا این پیام را به همه مردم اعلام کنید تا در این کار انسان دوستانه شریک باشید و کسانی که از آمپول انسولین رنج میبرند نجات یابند.@zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47
هدایت شده از حوزه ولائی
16.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴وقتی فرمانده هوافضای سپاه برای دیدار فرزندش به خارج می رود‼‼‼ 😭سردار حاجی زاده و همسر گرامی‌شان برای دیدار آقازاده محترمشان وارد سوریه شدند. 📌بعضی از مسئولین غرب‌پرست آقازاده‌هاشون خارج‌نشین هستن ایشان هم آقا‌زادشون در خارج از کشور هستند. ببینید لطفا😓😓😭 🌷🏴 یا زینب س🏴🌷 http://eitaa.com/joinchat/1223360536C8a78ba74bb
گرگ صفتان فضای مجازی ؛ جوانان خیلی مراقب باشند.
  *حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام* *مورچه‌هایی که اسرای ایرانی را زنده‌زنده خوردند* *«عادل خانی»* از رزمندگان دوران دفاع مقدس بوده که در ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه حاجی ‌عمران به اسارت عراقی‌ها درآمد و بعد از گذراندن چهار سال و سه ماه و پنج روز دوره سخت اسارت به میهن اسلامی بازگشت. *کتاب «ساعت ۱:۲۵ شب به وقت بغداد» خاطرات این آزاده دفاع مقدس را به تحریر در آورده است.* در ادامه یکی از روایت‌های عادل خانی درباره حکم اعدام اسیر ایرانی به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» را می‌خوانیم:   *«حسین الله‌وردی»* اهل میانه و ساکن تهران، یک بسیجی واقعی و پردل و جرأت بود و به خود این جرأت را داده بود که در دستشویی اسارتگاه بنویسد «مرگ بر صدام». یکی از جاسوسان این موضوع را به بعثی‌ها گزارش داده بود. بعثی‌ها هم با عصبانیت و خشونت وارد آسایشگاه شده و با کابل و باتوم به جان بچه‌ها افتادند و همه را  زیر ضربه‌های شدید لت و پار کردند. آن‌‌ها از ما خواستند عامل این کار را به آنها معرفی کنیم. ولی نمی‌دانستیم کار چه کسی است. هیچ کس دم برنیاورد و عراقی‌ها آن قدر زدند که خودشان خسته شدند و دو نفر از اسرا را که بهشان مشکوک شده بودند، با خود بردند. یکی‌شان مرد لاغر و میانسالی بود و دیگری نوجوانی نحیف و ساکت. بعثی‌ها این دو نفر را پس از شکنجه و اذیت و آزارهای بسیار به زندان انفرادی انداختند. *سلول انفرادی بعثی‌ها* سلول انفرادی تقریباً شش متر بود و تاریک و بدون کمترین روزنه. طوری که وقتی در انفرادی بودی، روز و شب را تشخیص نمی‌دادی. دیوارها و کف و سقف آن سیمانی بود؛ اسرایی که به انفرادی برده می‌شدند، با انواع شکنجه‌ها روبرو بودند و با پای برهنه آنجا نگه داشته می‌شدند؛ بعثی‌ها حتی پیراهن آنها را درمی‌آوردند تا از آن به عنوان بالش استفاده نکرده و لحظه‌ای استراحت نکنند. بعد از بردن این دو نفر به انفرادی، دیدم *حسین الله‌وردی* که مردی کوتاه قد با چهره‌ای گندمی بود پیش ما آمد و گفت که می‌خواهد به یک چیزی اعتراف کند. حسین حالش اصلاً خوب نبود و رنگ و رویش پریده بود؛ وقتی علت را از او پرسیدیم گفت که نوشتن شعار در دستشویی کار من بوده و ادامه داد: هنوز هم از نوشتن آن شعار پشیمان نیستم اما از این ناراحتم که دوستانم را به جای من شکنجه می‌کنند و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. به حسین گفتیم یکی دو روز دیگر آن دونفر را آزاد می‌کنند اگر تو بروی اعتراف کنی، حتماً تو را می‌کشند. هر چه اصرار کردیم حسین قبول نکرد و مصمم بود خود را معرفی کند. حسین آدرس خانه‌شان را به من داد و گفت: اگر زمانی آزاد شدی و من در جمع شما نبودم، پیش خانواده‌ام برو و به آن‌‌ها بگو چه ماجرایی پیش آمده و چه بلایی سرم آمده است. حسین با بچه‌ها خداحافظی کرد و پیش بعثی‌ها رفت. عراقی‌ها حسین را حدود سه ماه در سلول انفرادی و تحت بدترین شکنجه‌ها قرار دادند. صدای آه و ناله حسین شب و روز داخل اسارتگاه می‌پیچید و عذابمان می‌داد. کار حسین از شکنجه و کابل و باتوم گذشته بود و قرار بود برای او تشکیل دادگاه بدهند و او را نه به عنوان یک اسیر بلکه به عنوان یک مجرم محاکمه کنند.  یک روز مانده به وقت دادگاه حسین را پیش ما آوردند. باورکردنی نبود. حسین رنگش پریده و کاملاً عوض شده بود او می‌گفت: توی سلول که بودم بعضی وقت ها صدای شما را از محوطه اسارتگاه می‌شنیدم و دلم برایتان تنگ می‌شد. حتی وقتی صدای بشین و پاشو و شکنجه شما را می‌شنیدم دوست داشتم کنار شما باشم و همراه شماها شکنجه می‌شدم. حسین از روزهای سخت در سلول انفرادی می‌گفت و ما گریه می‌کردیم. *مورچه‌هایی که اسرای ایرانی را زنده زنده خوردند* روز بعد حسین را به همراه محمد شالچی که ارشد اسارتگاه بود به دادگاه نظامی بغداد بردند. بعد از سه روز شالچی تک و تنها به اسارتگاه آمد و حال و روز خوبی نداشت. بچه‌ها سراغ حسین را گرفتند، اما نتوانست حرفی بزند. شالچی نگاهی به اسرا انداخت و بغضش ترکید و گفت: بچه‌ها ناشکری نکنید و نگویید ما در جهنم هستیم. اینجا بهشت است. جهنم جایی بود که من و حسین رفتیم و من حسین را آنجا گذاشتم و تنها برگشتم. من و حسین را قبل از اینکه دادگاه ببرند در یک سلول آن قدر با کابل زدند که دیگر در سر و بدنمان جای سالمی باقی نماند. همه جای بدنمان کبود بود و از زخم‌هایمان خون می‌آمد. آن‌ها ما را در آن حال و روز تنها گذاشتند و رفتند. دور و بر ما پر از اسکلت و خون خشک‌شده بود. به محض رفتن عراقی‌ها بی‌حال بر کف زمین افتادیم و چند لحظه بعد متوجه شدیم هزاران مورچه درشت به ما حمله کرده‌اند. تمام بدنمان پر از مورچه شده بود. وضعیت دیوانه‌کننده‌ای بود. مورچه‌ها زخم‌هایمان را به درد می‌آورند. سعی می‌کردیم مورچه‌ها را بکشیم، ولی تمامی نداشتند و از جای‌جای سلول بیرون می‌آمدند. حسین اصلاً حال خوبی نداشت. پیراهنش را بالا زد دیدم صدها
مورچه به زخم‌هایش حمله کرده‌اند. در بدن حسین جای سالمی نبود. بعثی‌ها ما را تا صبح با مورچه‌ها در آن وضعیت تنها گذاشتند و تازه فهمیدم آن استخوان‌ها و اسکلت‌ها و خون‌های خشکیده آنجا چه می‌کنند. خدا می‌داند کدام آزادمردی خوراک مورچه‌ها شده بود. *حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام»* آن شب تا صبح نخوابیدم و صبح در یک دادگاه کاملاً کذایی حسین را محکوم به اعدام کردند و دوباره ما را به همان سلول برگرداندند و باز مورچه‌ها به جانمان افتادند. حسین دیگر هیچ تلاشی برای دور کردن مورچه‌ها نمی‌کرد. فردای آن روز یک دادگاه مضحک دیگر تشکیل دادند و حکم اعدام او به حبس ابد تقلیل یافت و بعد ما را از هم جدا کردند. شالچی دوباره حالش بد شد و شروع به گریه کرد. یکی از بچه‌ها پرسید: حالا حسین تا ابد در آن سلول می‌ماند؟ شالچی که بغض خفه‌اش می‌کرد، گفت: نمی‌دانم. اگر قرار باشد در آنجا بماند در کمتر از یک هفته مورچه‌ها او را می‌خورند. بعد از این ماجرا دیگر هیچ وقت نفهمیدیم بر سر حسین الله‌وردی چه آمد *@zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47