eitaa logo
🌼🌻زیبایی های زندگی🌸🌹
6.5هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
230 فایل
یاد الله، حال خوب، مثبت اندیشی، آرامش یابی، دلآرامی،پرانرژی و ضد اضطراب و استرس و .... با ادعیه، اذکار، ختوم، اوراد، قرآات و... در کانال زیبایی های زندگی دینی ادمین↙️ @dr_hajji @dr_nia
مشاهده در ایتا
دانلود
*این زن که دارد لبخند میزند،* سلوی حسین (۳۹ ساله) است که در انگلیس با همسرش زندگی میکند. در دنیا دومین زنی است که قلب ندارد. طی یک عمل جراحی قلب معیوبش را در آوردند و ناچار شده بدون قلب طبیعی اش به زندگی ادامه دهد. در عوض یک قلب مصنوعی دارد که در داخل جعبه ای همیشه با خود به همراه دارد. او مادر دو کودک است. در این جعبه که نزدیک به ۷ کیلو وزن دارد دو باتری، یک وسیله برقی و تلمبه برای انتقال هوا از طریق لوله ها به یک کیسه پلاستیکی در سینه بیمار کار میکند تا گردش خون را در بدنش مهیا کند. *ای سلوی! * بخدا سوگند تمام مشکلات و غصه های ما در برابر این لبخند تو شرمسار و فراموش شدنی است. تو قلب مصنوعی ات را در دستانت حمل می‌کنی و باز لبخند میزنی. پس ما از کدام رنج و بدبختی سخن می‌گوییم در حالیکه به لطف خدا در تندرستی بسر میبریم! خداوندا...!!! ای آنکه به ما تندرستی عطا کرده ای، سپاس میگوئیم. خداوندا تندرستی را از ما مگیر... غفلتهای ما را نسبت به نعمتهای بزرگت ببخش. سپاس تراست که پروردگار جهانیانی. @zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47
باورکردنی نیست ولی حقیقت دارد خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. او از اهالی شهرضیاآباد قزوین بود وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ ◽️و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. ◽️سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، ⚪️قرآن را کامل حفظ کرده بود، ⚪️زبان انگلیسی می دانست ⚪️و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🌷حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🌷بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... ➖➖➖➖➖➖ 📿 @hawzeh_velaei
✅ *نسل هتل نشین* ! ▪️دکتر فرهنگ هلاکویی 🔻چهل سال پیش، دخترهای خانه صبح ها زود بیدار می شدند تا قبل از مدرسه رفتن، همه جای خانه را رفت و روب کرده باشند و بعد راهی مدرسه می شدند. ودراوقات دیگر باخیاطی وگلدوزی وقالی بافی و... کمک مادر بودند تا قسمتی از بار خانواده رابه دوش داشته باشند! 🔻پسرها بايد يا صبح زود يا عصر، نان و مايحتاج خانه را خريد مي كردند و كارهای مردانه را در كمك پدر خود انجام ميدادند و تابستانها برای ارتقای نسبی وضعیت اقتصاد خانواده وکمک به پدر دراصناف مختلف شاگردی ویا فروشندگی میکردند!!! 🔻حالا با نسلی روبرو هستیم که صبح که بیدار می شوند، از هتل خانه شان خارج می شوند. چون که والدینشان به عنوان *مستخدمین "هتل خانه "* همه جا را رفت وروب خواهند کرد و با يك تلفن همه چيز درب خانه مهياست. 🔻نسلی که در برابر اتاقی که در آن می خوابد و خانه ای که در آن زندگی می کند و ظرفی که در آن غذا می خورد احساس مسئولیت ندارد؛ آیا در برابر سرزمینی که از آب وخاک آن بهره مند است حس مسئولیت خواهد داشت ؟ 🔻برای این نسل، *سرزمین هم چون هتلی است که می توان خورد و خوابید و ریخت و پاشید* ؛ از مواهب طبیعی آن بهره مند شد و بعد اگر باب میل نبود آن را ترک کرد. سرزمین هم، مثل خانه، برای این نسل، هتل است. با این تفاوت که متأسفانه مستخدم سرجهاز ندارد و همه فقط برای خوردن و خوابیدن و بردن آمده اند ! 🔻این نسل را چه کسی وچه کسانی چنین تربیت کرده اند؟ کی بود کی بود، اتفاقاً این دفعه، *من بودم،* *تو بودی،* *ما بودیم !!!* *و...همه بودند.!!!* 🔻کمی به خود بیاییم و تکانی به خودمان و این نسل هتل نشین بدهیم ؛ گرچه به نظر من نسلی که این بچه ها رو تربیت کرد، فکر می کرد چون خودش سختی کشیده باید هرجور امکاناتی رو برای بچه اش فراهم کنه ! و این موضوع از تهیه سیسمونی برای کودک به دنیا نیومده شروع میشه و متاسفانه ادامه پیدا میکنه تا جهاز ومهریه آنچنانی وجشن عروسی که پولش به قیمت وام وقرض کردن پدرکمر خمیده شده تمام می شود ! *تاجاییکه شان والای مادر و پدری خودش رو در حد یک مستخدم برای اربابش پایین بیاره مبادا که آبی در دل فرزندش تکون بخوره.* ! اما غافل شد از اینکه هر باغچه و مزرعه ای با آب زیادی فاسد میشه و به لجنزار تبدیل خواهد شد. 🔻گاهی باغبان به گیاهش بی آبی رو تحمیل میکنه چون میدونه اون گیاه نیاز داره چند روز بستر خشکی داشته باشه تا بتونه ریشه هاش رو توی خاک رشدبده و به حیاتش ادامه بده . 🔻 *امیدوارم همه ی ما مادرها و پدرها بتونیم به این درک برسیم که امکانات هتلی ایجاد کردن برای فرزندانمون افتخار نیست ،* *مسئولیت پذیر کردن و قدردان بار آوردن فرزندانمون افتخار است .* @zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47
▪️یکی از شاگردان آیت الله بهجت (ره) می گوید: 🔹در مشهد خدمت آقا بودیم که از حیاط حرم امام رضا(ع) خارج شدیم، آقا فرمودند: یک کتاب است که هر نوع دعایی که شما بخواهید در آن وجود دارد و برای هر کاری، دعای مخصوص به خودش را بیان کرده است. 🔹من هم کنجکاو شدم و خیلی سریع قلم و کاغذ را آماده کردم و خواستم نام کتاب را یادداشت کنم تا یادم نرود. از ایشان پرسیدم: آقا! اسم آن کتاب چیست؟ فرمودند: «قرآن» 📚 پرده نشین ص ۵۸ @➖➖➖➖➖➖ 📿 @@zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47
*به نام خدا* با سلام و آرزوی سلامتی و عاقبت به خیری *حدیث روز* ، به مناسبت روز سه شنبه 25 ذی القعده *روز دحوالارض* امام رضا علیه السلام میفرمایند: ليلة خمس وعشرين من ذي القعدة وُلد فيها إبراهيم عليه السلام، وولد فيها عيسى بن مريم عليه السلام، وفيها دُحيت الارض من تحت الكعبة. فمَن صام ذلك اليوم كان كمن صام ستّين شهرا؛ *شب بيست و پنجم ذيقعده شب ولادت ايراهيم و عيسي عليهما السلام است وشبي است كه زمين از زير كعبه گسترده شدهر كس روزش را روزه بدارد مانند آن است كه شصت ماه را روزه داشته است*  ثواب الأعمال و عقاب الأعمال  ج۱  ص۷۹ کلمه «دَحو»ازریشه «دحی» به معنای گستراندن است(المعجم المعانی) همانطور که در قرآن کریم آمده است وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا(نازعات:۳۰)زمین را بعداز آن گسترش داد . اعمال روز دحوالارض ۱- و در روایتی روزه داشتن ثواب ۷۰ سال عبادت را دارد.ودر روایت دیگر کفاره ۷۰سال است ۲-انجام غسل به نیت روزِ دحوالارض ۳-خواندن دو رکعت نماز،در وقت چاشت (نزدیک ظهر ): در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره الشّمس بخواند و آنگاه بعد از سلام نماز بگوید: «لا حَوْلَ و لا قوَّهَ اِلّا بِالله العلی العظیم» سپس دعا کند و بخواند: یا مُقیلَ الْعَثَراتِ اَقِلْنی عَثْرَتی یا مُجیبَ الدَّعَواتِ اَجِبْ دَعْوَتی یا سامِعَ الْاَصْواتِ اِسْمَعْ صَوْتی وَ ارْحَمْنی و تَجاوَزْ عَنْ سَیئاتی وَ ما عِنْدی یا ذَالْجَلالِ وَ الْاِکْرام. (ای درگذرنده لغزش‌ها، از لغزشم درگذر! ای اجابت‌کننده دعاها! دعایم را مستجاب کن! ای شنوای آوازها! صدایم را بشنو و به من رحم کن و از بدی‌هایم و آنچه نزد من است درگذر! ای صاحب جلالت و بزرگواری.) @zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47
5.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوه تو / من ، يا نتيجه من / تو و يا ندیده تو / من ...؛ زیادی فرقي نمی کند ، داستان من و تو یک سرنوشت مشترک دارد. 🙏🏼🤞🏼😢➖➖➖➖➖➖ 📿 @hawzeh_velaei
25.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره ای درباره مرحوماستاد مدرس افغانی رضوان الله تعالی علیه @zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47
کرامات امام رضاعلیه السلام به حضرت آیت‌الله علامه حسن‌زاده آملی: در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی که در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ایام در اسم و فعل و حرف بودم و محو در فراگرفتن صرف و نحو؛ در سحرخیزی و تهجّد عزمی راسخ و ارادتی ثابت داشتم. در رویای مبارک سحری به ارض اقدس رضوی تشرف حاصل کردم و به زیارت جمال دل‌آرای ولی‌الله الاعظم ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام نایل شدم. در آن لیله مبارکه قبل از آن‌که به حضور باهرالنور امام رضاعلیهم السلام مشرف شوم مرا به مسجدی بردند که در آن مزار حبیبی از احباءالله بود و به من فرمودند در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است. من از روی عشق و علاقه مفرطی که به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم سپس به پیشگاه والای امام هشتم سلطان دین رضا -روحی لترابه الفداء و خاک درش تاج سرم- رسیدم و عرض ادب نمودم بدون این‌که سخنی بگویم امام که آگاه به سِرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگی مرا برای تحصیل آب حیات علم می‌دانست، فرمود: نزدیک بیا، نزدیک رفتم و چشم به روی امام گشودم. دیدم با دهان مبارک آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود که بنوش. امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع -که خواستم لب‌های امام را بخورم - از کوثر دهانش آب حیات را نوشیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آب دهانش را به لبش آورد و من آن را خوردم که هزار در علم و از هر دری هزار در دیگری به روی من گشوده شد. پس از آن، امام علیه السلام طی الارض را عملاً به من بنمود، که از آن خواب نوشین شیرین که از هزاران سال بیداری من بهتر بود به درآمدم، به آن نوید سحرگاهی امیدواریم که روزی به گفتار حافظ شیرین سخن بترنم آیم که: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوش دل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند به نقل از کتاب: هزار و یک کلمه علامه حسن زاده آملی السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی @zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47
_*من اینطوری عوض شدم!*_ مدت چندين سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنيا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم و این درحالی بود که از آن مکان نفرت داشتم. 🎍 همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبه کوچک تنها می ماندم. گرما طاقت فرسا بود و هیچ هم صحبتی نداشتم. سرخ‌پوست‌ها و مکزیکی‌های آن منطقه هم انگلیسی نمی‌دانستند. غذا ، آب ، هوا ، همه جا پر از شن بود. آنقدر عذاب می‌کشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و حتی قید زندگی مشترک‌مان را بزنم. ✉️ نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمی‌توانم دوام بیاورم. می‌خواهم اینجا را ترک کرده و به خانه شما برگردم. پدر نامه‌ام را با دو سطر جواب داده بود، دو سطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی‌ام را کاملا عوض کرد. *«دو زندانی از پشت میله‌ها بیرون را می‌نگریستند ...* *یکی گل و لای را می‌دید و دیگری ستارگان را!»* 🎍 بارها این دو خط را خواندم و احساس شرم کردم. تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم و ببینم جنبه مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟ 🎍 با بومی‌ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد. 🌵 وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیایی را که به توریست‌ها نمی‌فروختند را به من هدیه کردند. به اشکال جالب کاکتوس‌ها و یوکاها توجه می‌کردم. چیزهایی در مورد سگ‌های آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا می‌کردم. دنبال گوش ماهی‌هایی می‌رفتم که از میلیون‌ها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند. 🐚 چه چیزی تغییر کرده بود؟ صحرا و بومی‌ها همان بودند. این نگرش من بود که تغییر کرده و یک تجربه رقت‌بار را به ماجرایی هیجان‌انگیز و دل‌ربا تبدیل کرده بود. 🪨 من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان ”خاکریز‌های درخشان” در مورد زندگی در صحرای ماجوی نوشتم. ⛰️ من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته و ستاره ها را یافته بودم. 💎 *اگر به فرزندان خود رویارویی با سختی‌های زندگی را نیاموزیم، در حق آنها ظلم کرده‌ایم* • • • • • • • • • • • 📗 آیین زندگی ✍️ دیل کارنگی ✨✨✨✨✨✨✨ @@zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺