❇️ دزد شریف
@zibastory
مولانا در مثنوی داستان شیخی را تعریف می کند؛ که در تاریکی نزدیکی صبح،
افسار الاغش را جلو حمام به مردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزد معروف ده است
و شروع کرد به داد و بیداد.
دزد گفت چرا داد و بیداد میکنی؟
شیخ گفت ای دزد نابه کار افسار
الاغ من در دست تو چه میکند؟
دزد گفت تو خود در تاریکی الاغت را به من سپردی. تازه مرا از کارم باز داشتی
و حالا داد و بیداد هم میکنی.
شیخ پرسید:
پس چرا الاغ را ندزدیدی؟
دزد گفت:
تو الاغت را به من سپردی من دزدم نه خیانتکار و چیزی را که به من سپردهاند
به آن خیانت نمیکنم.
مولانا سپس ادامه میدهد که :
به اندازه این دزد شرافت داشته باشید
و به کسانی که اموال و سرنوشت
خودشان را به شما سپردهاند خیانت نکنید.
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج✨️🕊
📕 داستانهای زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#نشر_حداکثری
موشی که صد من آهن خورد!!
@zibastory
آوردهاند بازرگانی بود
اندک مایه که قصد سفر داشت.
صد مَن آهن داشت که در خانه
دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت.
اما دوست این امانت
را فروخت و پولش را خرج کرد.
بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت. مرد گفت: آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم، اما آنجا موشی زندگی میکرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.
بازرگان گفت: راست میگویی! موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.
دوستش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته. پس گفت: امروز به خانه من مهمان باش.
بازرگان گفت: فردا باز آیم.
رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.
چون بجستند از پسر اثری نشد.
پس ندا در شهر دادند.
بازرگان گفت: من عقابی دیدم که کودکی میبرد.
مرد فریاد برداشت که دروغ و محال است، چگونه میگویی عقاب کودکی را ببرد؟
بازرگان خندید و گفت: در شهری که موش صد من آهن بتواند بخورد، عقابی کودکی بیست کیلویی را نتواند گرفت؟
مرد دانست که قصه چیست، گفت: آری موش نخورده است! پسر باز ده و آهن بستان.
هیچ چیز بدتر از آن نیست که در سخن، کریم و بخشنده باشی و در هنگام عمل سرافکنده و خجل.
📓برگرفته از کلیله و دمنه
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج✨️🕊
📕 داستانهای زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#نشر_حداکثری
💢 گوشت و گربه در ترازو
@zibastory
مردی زن فریبکار و حیلهگری داشت. مرد هرچه میخرید و به خانه میآورد، زن آن را میخورد یا خراب میکرد. مرد کاری نمیتوانست بکند. روزی مهمان داشتند مرد دو کیلو گوشت خرید و به خانه آورد. زن پنهانی گوشتها را کباب کرد و با شراب خورد.
مهمانان آمدند. مرد به زن گفت: گوشتها را کباب کن و برای مهمانها بیاور. زن گفت: گربه خورد، گوشتی نیست. برو دوباره بخر. مرد به نوکرش گفت: آهای غلام! برو ترازو را بیاور تا گربه را وزن کنم و ببینم وزنش چقدر است. گربه را کشید، دو کیلو بود. مرد به زن گفت: خانم محترم! گوشتها دو کیلو بود گربه هم دو کیلو است. اگر این گربه است پس گوشتها کو؟ اگر این گوشت است پس گربه کجاست؟
✍مثنوی مولوی
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج✨️🕊
📕 داستانهای زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#نشر_حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعـای روز بیست و هفتم
مـاه مبـارک رمضـان 🌸
#ماه_رمضان
صلوات 🌷
تحفهای از بهشت است🌷
صلوات 🌷
روح را جلا میدهد🌷
صلوات 🌷
عطری است🌷
که دهان انسان را خوشبو میکند.🌷
🌷یکشنبه تون معطر به
عطر صلوات بر حضرت محمد و آل محمـــد
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلي
❤️ مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌷وَعَجِّلفَرَجَهُــم
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج✨️🕊
📕 داستانهای زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#نشر_حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ!..
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍنى ﭼﻪ ﺑﮕﻮيى، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ دهى ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮيى ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ!
ﮔﺎهى ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ... ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ.
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ سعى ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ كنى ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩهى ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ...
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، كسى ﺭﺍ
ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍصلى ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎبى!
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎيى ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺳﮑﻮﺕ
ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ تصميمى ﺩﺭﺳﺖ
ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎيى " ﺳﮑﻮﺕ" ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ.
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج✨️🕊
📕 داستانهای زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#نشر_حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان جالب حاج آقای قرائتی در مورد علامت آدم حسود
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج✨️🕊
📕 داستانهای زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#نشر_حداکثری
📓حکایت سیلی ابلیس به فرعون
فرعون خوشه ای انگور
در دست داشت و تناول می کرد.
ابلیس نزدیک او آمد و گفت:
"هیچ کس تواند این خوشه انگور تازه را مروارید سازد؟"
فرعون گفت: "نه."
ابلیس به لطایف سِحر
آن خوشه انگور را خوشه مروارید ساخت.
فرعون تعجب کرد و گفت:
"عجب استاد مردی هستی!"
ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت:
"مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند،
تو با این حماقت ادعای خدایی
چگونه می کنی؟"
🔸برگرفته از "جوامع الحکایاتِ" محمد عوفی
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج✨️🕊
📕 داستانهای زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#نشر_حداکثری
تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود
و کار و بارش سکه.
بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند
یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید
و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد.
شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد.
صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است.
به نزد قاضی شهر رفت و گفت :
خانه خراب شدم .
قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را .
قاضی گفت:به کسی مشکوک نشدید؟
ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم.
قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند.
قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟
تاجر پنبه گفت به هیچ کدام. قاضی فکری کرد و گفت:
ولی من دزد را شناختم.
دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند.
ناگهان یکی از همان تاجرهای محترم دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند .
قاضی گفت:
دزد همین است.
تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند.
یک ساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد.
از آن به بعد می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند :
«پنبه دزد ، دست به ریشش میکشد»
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج✨️🕊
📕 داستانهای زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#نشر_حداکثری
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥برای خوشایند کسی جهنم نروید
🌱شهید حاج احمد کاظمی
🌐
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج✨️🕊
📕 داستانهای زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#نشر_حداکثری
@zibastory
هر سه شهید تکه تکه!
عجب عکسی عجب مظلومیتی عجب مردانی
۴۰ سال جهاد ،۴۰ سال دور از خانواده و تفریح،۴۰ سال پوتین از پاشون در نیاوردن و با بعثی و تکفیری و داعشی جنگیدن و آمریکای و اسراییلی جنگیدن
شهید قاسم سلیمانی که ساعت یک و نیم نصف شب پنجشنبه که همه یا خواب بودن یا تو عیش و نوش در فرودگاه بغداد با موشک هل فایر آمریکا اربا اربا شد و پیکر قطعه قطعه شو از لای آهن پاره ها بیرون آوردن!
شهید احمد کاظمی که حین ماموریت هواپیماش سقوط کرد و پودر شد
و پیکر متلاشی رو از تو بیابان ها جمع کردند
شهید زاهدی هم که دو روز پیش در حمله اسراییلی ها به سفارت ایران در سوریه تکه تکه شد و پیکر پاره پاره رو از لای میلگرد ها و آوار ها در آوردن!
۴۰ سال مجاهدت در عراق و سوریه و لبنان و...آخر هم
هر سه تیکه تیکه ، قطعه قطعه!
بنویس تاریخ ،
بنویس که سربازان خامنه ای در بستر نمیمیرند!
مثل ژنرال های ژیگول پهلوی پشت به میهن فرار نمیکنند
میمانند ،می ایستند و میجنگند
و در آخر قطعه قطعه میشوند که آیندگان اگر پرسیدند
انقلاب اسلامی چگونه خاک نداد
بگویند با جزٕ جز پیکر سربازانشان!
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج✨️🕊
📕 داستانهای زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#نشر_حداکثری