eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 خدایا ✨با نام تو آغاز می کنم 🌸شروع هر لحظه را ✨ای که زیباترین 🌸علت هر آغاز تویی ! 🌸این روز و هفته را به ✨لطف و مهربانی  تو می سپارم 🌸یار و یاورم باش ای بهترین ✨ بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم 🌸 الــهـــی بــه امــیــد تـــو
💜اول هفته خودراباذکرشریف صلوات 💚بـرحضرت محمـدوخانـدان پاک و 💚شـریف و مطهرش شــروع کنیـم 💜اَللّٰهُـمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و💚 💚َآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُـم💜 🍃🍀الّلهُمَّ🌳 🍃💚صلّ 🌳 🍃🍀 علْی 🌳 🍃💚محَمَّد🌳 🍃🍀 وآلَ 🌳 🍃💚محَمَّدٍ 🌳 🍃🍀وعَجِّل🌳 🍃💚فرَجَهُم🌳 💚اَللّٰهُـمَّ صـَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ💜 💜 آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤زانو بغل کرده 🕯ولی انگار خوابیده 🖤یا از نفس افتـاده 🕯یا اینبار خوابیـده 🖤بر خشت خوابیدن 🕯برایش کار سختی نیست 🖤طفلی که تادیشب 🕯به روی خار خوابیـده 🖤 🖤 🏴شهادت جانسوز حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها تسلیت باد 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 ▪️دل من را ▪️خدایی کن رقیه ▪️مراهم ▪️کربلایی کن رقیه ▪️بحـق نام زیبای عـمویت ▪️برای من ▪️دعایی کن رقیه 🏴شهادت حضرت رقیه (س) پیشگاه مقدس وملکوتی امام زمان (عج) وشیعیان تسلیت باد 🏴
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی... ▫️سلام بر تو و آن هنگام که ظلمت هزاران ساله ی جور و ستم را تنها بارقه ای از خورشید نگاهت، صبح می کند. سلام بر تو و بر مطلع الفجرِ آمدنت که پایان تمامی ستمگری هاست... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
CQACAgQAAx0CVc35HwABAReiZrUBks15z7sRGyyeLQ1SXSgyc_kAAiAOAAJptBBTgycOZRY6iww1BA.mp3
5.02M
🔉 🎧 جریان تشرف یکی از مسافران کربلا به محضر امام عصر علیه السلام و عنایت عجیب حضرت به زوّار حسینی. کاش که ای یار فدایت شویم همسفر کرب و بلایت شویم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویری نادر ازلحظه مردن انسان که توسط دوربینهای حرارتی ضبط شده.😨 (حسب تعبیر قرآن) 🤲سبحان الله •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• کانالی باپستهای هیجانی،جذاب ودیدنی برای شما😍👍👇 ╔◦•🌸◉🌿◉🌸•◦╗ @best_natur ╚◦•🌸◉🌿◉🌸•◦╝ جهت حمایت ازکانال ما را به دیگران معرفی کنید.
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥عنایت امام رضا علیه السلام به زائری که اهل زیارت نبود... 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی . . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما یکبار یابن الحسن میگید،اومیگه جانم! اللهم عجل لولیک فرج •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀 چرا پدرم موقع عکس گرفتن زانوهایش را خم می کرد؟ دکتر محسن زندی چند وقت پیش پدرم عکس‌های قدیمی آلبومش را بیرون آورده بود و به من نشان می‌داد. عکس‌هایی از دوران نوجوانی و جوانی خودش در کنار پدرش. چیزی گفت که هنوز هم نتوانسته‌ام این حجم از ادب و توجه و احترام را درک کنم. در تمام عکس‌ها زانوهایش را شکسته بود تا هم قدِ پدرِ کوتاه قدش باشد. می‌گفت آنقدر حواسم به احترام و جایگاه پدرم بود که همیشه در کنارش طوری می‌ایستادم تا بلندتر از او به نظر نرسم؛ و مهم‌تر آنکه او احساس نکند بلندتر از او هستم. راستش هر چقدر سنم بالاتر می‌رود و بادِ چرخِ نخوت و تکبر و همه‌چیز دانیِ ایام جوانی‌ام کمتر می‌شود، به اهمیت وجود بزرگسالان و حفظ جایگاهشان در هر خانواده‌ای بیشتر پی می‌برم. بزرگترها اساس و بنیان و محور هر خانواده‌ای هستند. وقتی می‌میرند یا جایگاهشان را از دست می‌دهند، خیمه آن خانواده از هم می‌پاشد. چه بسیار خانواده‌هایی را دیده‌ایم که حتی با وجود فرهیختگی و صمیمیت اعضای آن، بعد از مرگ والدین از هم دور شده‌اند. حتی اگر سالی یک بار هم دور هم جمع شوند، دیگر خانواده نیستند؛ بلکه ازدحامی از تنهایانند. پدرم همیشه به مادربزرگ ساکت و نحیف و رنجورم اشاره می‌کرد و می‌گفت: همین یک مشت پوست و استخوان را می‌بینی که چگونه همه را دور خودش جمع کرده؟ اگر روزی نباشد دیگر این جمع پا نخواهد گرفت. و دقیقاً همان شد که می‌گفت. به جرات می‌گویم یکی از آیتم‌های به شدت تاثیرگذار بر خانواده بودن یک خانواده و نه اینکه صرفاً ازدحامی از تنهایان باشند، میزان ادب و احترام و حفظ جایگاه بزرگترها در هر خانواده‌ای بود. چقدر تفاوت بود بین آنها که بچه‌هایشان را طوری تربیت کرده بودند که با هر رفت و آمد بزرگترها، حتی به دستشویی، به احترامشان تمام قد از جایشان بلند می‌شدند؛ با آنها که حتی یک حرف و کلام ساده و معمولی را با تندخویی و بی‌اعتنایی و بی‌توجهی به بزرگترها می‌زدند. نه اینکه بزرگترها همیشه درست می‌گویند، یا همیشه بیشتر و بهتر می‌فهمند، یا هیچ‌گاه حرف زور و بی‌حساب نمی‌زنند، و گاهی ناخواسته و خواسته آسیب نمی‌رسانند. ابداً منظورم این نیست. مقصودم حفظ جایگاه و شأن آنها، محبت، ادب، احسان، خشوع باطنی و ظاهری به آنها، حفظ بزرگی‌شان در هر خانه؛ و ازین مهمتر، القای این حسِ بزرگی و ادب و جایگاه به آنها، حتی در صورت مخالفت با نظرشان است. این وضعیتی است که سودش به جیب همه می‌رود. سالخورده‌ای که در برابر خود غبارِ غمناک مرگ را می‌بیند، دل‌خوشی‌ای جز ثمره‌ها و محصولات باغش ندارد. چه مصیبت دردناکی‌ست آنکه در برابرش هم باغی سوخته از گذشته می‌بیند و هم پایانِ آینده را. پدرم که خودش یک کشاورز و باغدار حرفه‌ای است همیشه درخت‌ها را کج و معوج و نادرست می‌کاشت. می‌پرسیدم چرا این کار را می‌کنی وقتی می‌دانی غلط است؟ می‌گفت: می‌دانم غلط است. اما پدرم این‌گونه خوشش می‌آید. چرا باید برای ۴ کیلو میوه بیشتر، دلش را بشکنم و بعدش سال‌ها حسرتش را بخورم؟ و البته پدرش هم همیشه از او راضی بود و از دیدنش لذت می‌برد و دعایش می‌کرد. با اینکه ۲۰ سال از مرگش گذشته است هنوز هم پدرم با احترام و جلالت از او یاد می‌کند و اشک در چشمانش حلقه می‌زند. به راستی این ادب چیست که مولانا می‌گوید: از خدا جوییم توفیقِ ادب بی‌ادب، محروم گشت از لطفِ رب بی‌ادب، تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد از ادب پُر نور گشته‌ست این فلک وز ادب معصوم و پاک آمد مَلَک دوست بسیار ثروتمندی دارم که از هر لحاظ انسان موفق و حسرت‌انگیزی است. یک‌بار خاطره‌ای تعریف می‌کرد که هروقت آن را تعریف می‌کنم گریه‌ام می‌گیرد. می‌گفت: مادری داشتم که سال‌ها زمین‌گیر بود و لگن زیرش می‌گرفتیم برای دفع ادرار و مدفوع. مادرم که بسیار ماخوذ به حیا بود، از شدت خجالت، ادرار و مدفوعش را تا آنجا که ممکن بود نگه می‌داشت که نکند ما را به زحمت بیندازد. هر ساعت هم از خدا مرگش را می‌خواست تا از رنجِ این سرشکستگی و سربار بودن رها شود. هر چقدر به او می‌گفتم که مادرجان این کار را نکن. ما وظیفه‌مان است حفظ و نگهداری از تو؛ به خرجش نمی‌رفت که نمی‌رفت. یک روز بعد از دفع ادرارش در لگن، مشتم را پر از آن کردم و به صورتم مالیدم و التماس کردم که تا زنده است توفیق خدمتگزاری به خودش را از ما نگیرد. و این کار را به خاطر ما بکند. ماییم که محتاج اویم، و نه او محتاج ما. با این کارم بهت زده شد و شروع به گریه کرد. از عمق جان دعایم کرد و همان دعا شد توشه دنیا و آخرت من. آری. بزرگترها مثل هوایی هستند که نفس می‌کشیم. تا هست قدرش را نمی‌دانیم، اما وقتی نیست، احساس خفگی بیچاره‌مان می‌کند: هر که جز ماهی زِ آبش سیر شد هر که بی‌ روزی است، روزش دیر شد 🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀
🟩نفس از جای گرم برآمدن 🔻معنی : در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد. ۱- یعنی در آسایش و رفاه به سر می برد به همین دلیل از گرفتاری های دیگران خبر ندارد. ۲- نفس گرم نشانه سلامتی و حالِ خوش انسان است بر خلاف نفسِ سرد که نشانه مرگ است. به همین دلیل وقتی می خواهند به کسی دعا کنند می گویند ” دمت گرم “. دَم نیز به معنای نفس کشیدن است. دَم هوایی است که انسان وارد شش هایش می کند و هوایی که خارج می کند بازدم است. ۳- اگر در جمعی از کسی مشورتی بخواهند و او بدون توجه به امکانات شخصِ مشورت گیرنده به او راهنمایی های غیرممکن کند، این ضرب المثل شامل حالش می شود. ۴- یعنی سختی نکشیده است و حال دردمندان را درک نمی کند. ۵- کسی که در هر اتفاقی، ساده نگری و دلخوشی های زیاده از حد دارد و به عاقبت کارها نمی اندیشد.
? ضرب المثل ها 📕فوت کوزه گری 🦋 🦋 🔹استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي ساخت خيلي مشتري داشت . شاگردي نزد وي كار مي كرد كه زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه هاي كاري خود را به او ياد داد . 🔹شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت . شروع کرد به ايراد گرفتن و گفت مزد من كم است . و كم كم زمزمه كرد : من مي توانم بروم وبراي خودم كارگاهي راه اندازي كنم و كلي فايده ببرم . 🔹هرچه استاد كوزه گر از او خواهش كرد مدتي ديگر نزد او بماند تا شاگردي پيدا كند و كمي كارها را ياد بگيرد تا استاد دست تنها نباشد ، پسرك قبول نكرد و او را دست تنها گذاشت و رفت . 🔹 شاگرد رفت و كارگاهي راه اندازي كرد وهمانطور كه ياد گرفته بود كاسه ها را ساخت و رنگ كرد و روي آن لعاب داد و در كوره گذاشت . ولي متوجه شد كه رنگ كاسه هاي او مات است و شفاف نيست . دوباره از نو شروع كرد و خاك خوبتر انتخاب كرد و در درست كردن خمير بيشتر دقت كرد و بهترين لعاب را استفاده كرد و آنها را در كوره گذاشت ولي باز هم مشكل قبلي بوجود آمد . 🔹شاگرد فهميد كه تمام اسرار كار را ياد نگرفته . نزد استاد رفت و مشكل خود را گفت . و از استاد خواهش كرد كه او را راهنمائي كند . استاد از او پرسيد كه چگونه خاك را آماده مي كند و چگونه لعاب را تهيه مي كند و چگونه آنرا در كوره مي گذارد . شاگرد جواب تمام سوالها را داد . استاد گفت : درست است كه هر شاگردي بايد روزي استاد شود ولي تو مرا بي موقع تنها گذاشتي . بيا يك سال اينجا بمان تا شاگرد تازه هم قدري كار ياد بگيرد و آن وقت من هم تو را راهنمائي خواهم كرد و تو به كارگاه خودت برو . 🔹شاگرد قبول كرد يكسال آنجا ماند ولي هر چه دقت كرد متوجه اشتباه خودش نمي شد . يك روز استاد او را صدا زد و گفت بيا بگويم كه چرا كاسه هاي لعابي تو مات است . استاد كنار كوره ايستاد و كاسه ها را گرفت تا در كوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهايت را باز كن تا فوت وفن كار را ياد بگيري . استاد هنگام گذاشتن كاسه ها در كوره به آنها چند فوت مي كرد . بعد از او پرسيد : ” فهميدي ؟ شاگرد گفت : نه . استاد دوباره يك كاسه ديگر برداشت و چند فوت محكم به آن كرد و گرد وخاكي كه از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت : اين فوت و فن كار است ، اين كاسه كه چند روز در كارگاه مي ماند پر از گرد و خاك مي شود در كوره اين گرد وخاك با رنگ لعاب مخلوط مي شود و رنگ لعاب را كدر مي كند . وقتي آنرا فوت مي كنيم گرد وغبار پاك مي شود و لعاب خالص، پخته مي شود و رنگش شفاف مي شود . حالا پي كارت برو كه همه كارهايت درست بود و فقط همين فوت را كم داشت . 🔹 اين ضرب المثل اشاره به كسي دارد كه بسيار چيزها مي داند ولي از يك چيز مهم آگاهي ندارد . ضرب المثلهایی كه به اين موضوع اشاره دارند عبارتند از : 👈فلاني هنوز فوتش را ياد نگرفته 👈اگر كسي فوت اين كار را به ما ياد مي داد خوب بود 👈برو فوت آخري را ياد بگير 👈همه چيز درست است و فقط فوتش 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸