eitaa logo
🌷ܝ̇‌ࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷
796 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
بسم‌رب‌الشہداء والصدیقین 💫‌ نام کانال: زیر چتر شهدا🌹 ‌‌شروع‌خادمی:1401/11/05🇮🇷 پایان خادمی:انشاءالله‌شہادٺ♥️ شهید دعوتت کرده پس بمون😉🍃 ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏 لینک کانال: @zirechatreshohada1401 مدیر کانال: @razmandegan1400
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مهدی زین الدین: هر کس شهدا را شب جمعه یاد کند، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند شادی روح شهدا الفاتحة مع الصلوات •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
8.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ ماجرای عکسی که از مراسم تشییع شهید حمیدرضا الداغی در شبکه‌های اجتماعی خبرساز شد •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
روز سی و پنجم چله صلوات بیاد شهید اصغر وصالی 🌹
عزیزی پرسید جبهه چطور بود؟ گفتم : از چه نظر؟ گفت: مثلا مثل الان رقابت هم بود؟ گفتم : آره. گفت : در چی؟ گفتم :در خواندن نماز شب. گفت: حسادت بود؟ گفتم: آره. گفت: در چی؟ گفتم: در توفیق شهادت. گفت: جرزنی بود؟ گفتم: آره. گفت: برای چی؟ گفتم: برای شرکت در عملیات . گفت: بخور بخور هم بود؟ گفتم: آره، تا دلت بخواد گفت: چی می خوردید؟ گفتم: تیر و ترکش وموجهای شدید انفجار گفت: پنهان کاری چی ؟ گفتم: آره گفت: در چی ؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها . گفت: دعوا سر پست و نگهبانی هم بود؟ گفتم: آره . گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پستهای نگهبانی سنگر کمین گفت: آوازم چی؟ میخوندید؟ گفتم: آره . گفت: چه آوازی؟ گفتم: دعای کمیل و توسل و هر روز صبح بعد از نماز، زیارت عاشورا گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آره . گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب و عامل خون گفت: استخر هم می رفتید؟ گفتم: آره ... گفت: کجا؟ گفتم: اروندرود، کانال ماهیگیری در شلمچه ، جزیره مجنون . گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آره . گفت: کجا؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه. ( دمای هوا بالای ۶۰ درجه) گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟ گفتم: آره گفت: کی براتون برمی داشت؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه . گفت: پس بفرمایید رژ لبم می زدید؟؟ گفتم: بله تا دلت بخواد خندید و گفت: با چی؟ گفتم: هنگام بوسه بر پیشانی خونین دوستان شهیدمان سکوت کرد و دیگر چیزی نگفت... ياد و خاطر شهدای بی ادعای این سرزمین گرامیباد نثار ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
19.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 چاقو تو رو نکُشت حمیدرضا روایت متفاوت احمد نوایی از لحظه شهادت شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
شهید علی محمد پلوئی پسرم قبل ازخدمت سربازی کارجوشکاری ودرب پنجره سازی را انجام می داد بعد از اینکه به شهادت رسید یک موتوربرق برای جوشکاری داشت که من آن را به هنرستان فنی مهریز اهداء کردم . 🌹🌹🌹 چند روز بعد از اینکه این موتوررا ما به هنرستان دادیم یک روز ازطرف هنرستان آمدند درب منزل وگفتند یکی از قطعات موتورکم هست اگر درخانه مانده است به ما بدهید آن روزخیلی دنبال آن قطعه گشتیم ولی پیدایش نکردیم به مادرشهید جریان را گفتم ایشان هم خیلی گشت ولی پیدانشد 🌺🌺🌺 همان شب شهید به خواب مادرش آمده بود وآدرس دقیق آن قطعه را به مادرش گفته بود صبح بعد ازنماز مادرشهید به من گفت حاجی من دیشب چنین خوابی دیدم بروید اینجاایی که شهید درخواب به من گفته را نگاه کنید من هم رفتم همان مکانی که مادرش می گفت را گشتم دیدم دقیقا درهمان محل آن وسیله گذاشته شده بود. من مادرش آنروز بی اختیاراشک ریختیم وگریه کردیم . 🌷یادکنیدشهداراباذکرصلوات🌷 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
📚 یه روز یه خانم مثل هر روز بعد ازکلی آرایش کنار آینه ،پوشش نامناسب راهی خیابونای شهرشد. همینطوری که داشت می رفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش را جلب کرد:خواهرم حجابت خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن نگاه کرد،دید یه جوون ریشوئه ازهمونا که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار به دوستش گفت باید حال اینو بگیرم،وگرنه خوابم نمیبره. تصمیم گرفت مسیرش و به سمت اون آقا کج کنه ویه چیزی بگه دلش خنک شه وقتی مقابل پسر رسیدچشماشو تا آخر باز کرد و دندوناشو روی هم فشار داد وگفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با اون ریشای مسخره ات، بعدشم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن ، پسر سرشو رو به آسمون بلند کردو گفت: خدایا این کم رو ازمن قبول کن پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زدو به یک بار حمله کردو به زور اورا به سمت ماشینش کشید. دختر شروع کرد به داد و فریاد، اما اینار کسی جلو نیومد، اینبار با صدای بلند التماس کرد، اماهمه تماشاچی بودن ، هیچکس ازاونایی که تو خیابون بهش متلک می انداختن وزیباییشو ستایش می کردن 'حاضر نبودن جونشو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید می شد دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه، آهای بی غیرت ولش کن، مگه خودت ناموس نداری ، وقتی بهشون رسید ،سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو.و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد دختر درحالی که هنوز شوکه بود و دست وپاش می لرزید یکدفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید جوون ریشو از همونا که پیرهن روی شلوار میندازن و ازهمونا که ب نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خون و ناخوادآگاه یاد دیروز افتاد وقتی خواستن به زور سوارش کنن همون کسی ازجونش گذشت که توی خیابون بهش گفت:خواهرم حجابت! 🔸مثل شهید امر به معروف علی خلیلی •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
🤝با سلام ووقت بخیر خدمت اعضای محترم کانال زیر-چتر-شهداء🌷 🙏تشکر از همراهی اعضاء وکلیه عزیزانی که در مسابقه طراحی لوگو کانال شرکت نموده اند 🎞 کلیه اثرات ارسالی شرکت کنندگان شامل تصویر،نقاشی گرافیکی،لوگو،متن،عکس نوشته و.... متناسب با اسم کانال توسط تیم کارشناسی مورد بررسی قرار گرفت. 🎁ضمن انتخاب طراحی فوق، طرح درپروفایل کانال مورد استفاده وبه نفر اول و نفر دوم هدیه تبرکی شهدا اهداء گردید. 🍃نفراول از خادمین شهداء واز برادران عضو کانال می باشند که درخواست داشتند نامشان گمنام بماند. 🌷اجر همگی با شهداء🌷 ┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈ 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
روز سی و ششم چله صلوات بیاد شهید مرتضی جاویدی 🌹
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽ا✨ ✍️ حدیث زندگی ☘ ماجرای شال سبز ☘و شفای مادرشهید 🎙مادر شهید معماریان •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
🏴🍀🏴🍀🏴🍀🏴 گذری کوتاه بر زندگی‌نامه عبدالعظیم حسنی در روز پنج‌شنبه چهارم ماه ربیع‌الثانی سال ۱۷۳ قمری (۱۳ شهریور ۱۶۸ خورشیدی، ۷۸۹ م)، در زمان پیشوای هفتم شیعیان موسی کاظم در شهر مدینه زاده شد. پدرش عبدالله و مادرش فاطمه یا حیفا نام داشتند. همسر وی خدیجه دختر قاسم بن حسن بن زید بن حسن مجتبی (پسرعموی پدرش که در تجریش تهران به نام امامزاده قاسم مدفون است) بود. درگذشت عبدالعظیم از ترس خشم خلیفه وقت فرار کرده و به شهر ری وارد می‌شود و در سرداب خانه یکی از شیعیان آن شهر به زندگی پنهانی روی می‌آورد. او روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به نماز می‌ایستاد. گاهی پنهانی از خانه بیرون می‌آمد و قبری را که اکنون روبروی آرامگاهش است زیارت می‌کرد. وی پس از مدتی بیمار می‌شود و چندی بعد در روز سه‌شنبه پانزدهم شوال سال ۲۵۲ قمری (۱۱ آبان ۲۴۵ خ، ۸۶۶ م)، در زمان پیشوای دهم شیعیان علی النقی (خلافت عباسیان) درگذشت. وی ۷۹ سال قمری (۷۷ سال خورشیدی) عمر نمود. 🌴 🏴 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401