این گونه
کربلایی شدن
آی مزّه میدهد ...
#یا_لیتنا_کنا_معک
#بر_قامت_بیسر_شهیدان_صلوات
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهیداحدمقیمی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
🌱سرباز که بود، دو ماه صبح ها تا ظهر آب نمی خورد.
نماز نخوانده هم نمی خوابید.
می خواست یادش نرود که دوماه پیش
یک شب نمازش قضا شده بود...
📚منبع: یادگاران، جلد ۴، کتاب حسن باقری، ص ۸
#شهید_حسن_باقری🌷
🔻تعهد بسیار بالایی نسبت به پذیرش مسئولیت داشت. اگر کاری در توانش نبود از پاسخ دادن به اعمالش در پیشگاه خداوند متعال واهمه داشت. او هرگز به دنبال مال دنیا نبود. پیرو و دنباله رو ولایت بود و این باور را به عنوان منطق و راه عملی و اعتقادی خود در ذهن داشت.
📝در فرازی از وصیتنامه شهید #علی_محمد_قربانی آمده است: «مردم خوب و سالم کم نیستند و مسائل جامعه را هم به خوبی میدانند و میفهمند و بهترین تصمیم را در موقع خود میگیرند. میبینیم که هر وقت آقا اذن میدهد چه عکس العملی از خود به زیبایی نمایش میدهند. من که به این ایمان دارم و رسیده ام که تنها راه نجات جامعه و عاقبت بخیر شدن فقط و فقط گوش به فرمان آقا بودن است و لا غیر...»
🗓شهادت ۱۹ بهمن ۹۴
📿شادی روحشان #صلوات
◾️خاطره ای به نقل از فرزند شهید مدافع حرم #صالح_صالحی
🔻پدرم همیشه ما را یه پیروی از مقام معظم رهبری توصیه میکرد و از ما میخواست که بیانات ایشان را گوش کنیم و به آن عمل بکنیم. از دیگر وصایای شهید به ما و خانواده این بود که همیشه اطرافیان خود را امر به معروف و نهی از منکر بکنیم و خود نیز به واجبات عمل کرده و محرمات را ترک کنیم.
محبت پدرم به اهل بیت (ع) و عشق به شهادت از مهمترین ویژگی هایش بود. شهید صالحی خیلی با تعصب و با شجاعت بود و از اسلام و رهبری دفاع میکرد و از کسی هراسی نداشت. پدرم عاشق شهادت بود و بعد از سالها خدمت به آرزویش رسید.
پدرم رفت تا از حریم اهل بیت (ع) دفاع کند. اگر شهدای مدافع حرم نبودند امروز ما باید در کوچه پس کوچه های شهرمان با داعش میجنگیدیم.
🗓شهادت ۱۹ بهمن ۹۴
📿شادی روحشان #صلوات
🍂 یادش بخیر
شب های عملیات
از روزهای قبل که چند گام به منطقه عملیاتی نزدیک تر می شدیم، فعالیت بچهها هم بالا میگرفت. یک جنب و جوشی بین ستادیهای گردان راه میافتاد.
و حسابی از خجالت دستههای گردان و تکه پرانیها و متلک هاشون از دوره کم کاریمون در میآمدیم.
تدارکات گردان با تکمیل لباس و خوراک و رساندن و تقسیم جیره جنگی و..
تسلیحات گردان با تامین و تمیز کردن اسلحه ها و تامین مهمات و انتقال آنها به خط درگیری..
پرسنلی و تعاون گردان با چک کردن کارت و پلاک و گرفتن وسایل شخصی و وصیتنامه ها و پذیرش تازه واردهای شب عملیاتی و..
مخابرات گردان با هماهنگی خود با بیسیمچیهای گروهانها و لشکر و نوشتن رمزمکالمهها و فرکانسها و کشیدن تلفنهای قورباغه ای و چک کردنها و..
اطلاعات گردان با آخرین بررسی های تغییرات زمین دشمن و راههای حمله و شناسایی خط دشمن و..
بهداری گردان با تقسیم باند و پد و آتل و برانکارد و پیدا کردن مقرهای بیمارستان های صحرایی و هماهنگی آمبولانس ها و راننده و حمل مجروح و ..
و همه اینها در حالی بود که میبایست در حالت استتار کامل و کم تحرکی صورت میگرفت تا بیخودی منطقه برای دشمن آشکار نشود.
حال و هوای اون شبهای بچهها و یکدل شدنشون رو جز اهلش درک نخواهند کرد.
وقتی زیر پوستی نیم نگاهی هم به این داشتیم که:
"فردا چه میشود!
کی میماند و کی میرود
و آیا موفق میشویم!"
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#شهیدگمنام است!
تو او را نمیشناسی،
ولی او خوب
دردت را میداند...