صبحِ محشربہ جوابِ سخنِ لَم یَزَلے
بےتأمل زِسویدا،بِڪِشم صوِِٺ جلے
بہ علےٍ بہ علےٍ بہ علےٍ بہ علے
اَنَامِن زمره ے عشّاقِ حسینِ بنِ علے
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
صبحتون حسینی
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#سلام_امام_زمانم 😍✋
دوباره جمعہ شد و دل شده پریشانت
دوباره حسرت دیدار برقِ چشمانت
بلند مرتبہ شاهِ زمان سلامٌ علیک
سلام بر تو و بر ماه روے تابانت…!!
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#جانم_سید_علی
دستـم بگیـر تا که بهشتــم بنا شود
هرجا که نام خامنهایست کیمیا شود
مـــن آرزو دارم و آری خـــدا کند
تا که سرم به راه شما خاک پا شود
💖سلامتی حضرت امام خامنهای صلوات...
#جانم_فدای_رهبر
#رهبرانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_حضرت_آقا
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
چــــادرمـ
تـــاج بهشتیـــست کـﮧ بر
ســـر
دارم
یادگاریسـ🥰ـت کــﮧ از حضرت
مـــادر دارم
تـیـرها بر دل دشمــن زده با هر
تـ🪢ـارش
مـن محال است کـﮧ آنرا ز سرم
بـردارم
#چـادرانــﮧ
#ریحانه #حجاب
#چادر #عفاف
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۷۴ مهیا چشمانش را آرام باز کرد و اطراف را بررسی کرد ،چشم
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۷۵
ــ پس فردا.
مهیا نالید
ـــ چرا اینقدر زود؟؟
ــ زود نیست.بقیه زودتر از من برگشتن
ــ پس آقا آرش چرا مونده؟؟
ــ آرش به خاطر ماموریتی برگشت ایران؛
تا مهیا میخواست دوباره بهانه بیاورد،شهاب پیش دستی کرد؛
ــ چقدر غر میزنی دختر
ــ غر نمیزنم اما خب دلم برات تنگ میشه
شهاب لبخندی زد و بوسه ای بر روی موهایش نشاند و سعی کرد فضای غمگین به وجود آمده را عوض کند؛
ــ خانمی توجه کردی دستامونو باهم ست کردیم؟؟؟
مهیا نگاهی به دست گچیش انداخت و نگاهش را به دست پانسمان شده ی شهاب سوق داد لبخند غمگینی زد و زمزمه کرد:
ــ چقدر بد،چرا باید تو اینطور چیزایی ست کنیم
قلب شهاب از ناراحتی و غمگین شدن مهیا به درد آمد اما کاری نمیتوانست بکند مهیا به چهرخ ی خسته شهاب نگاهی انداخت ؛
ــ خب پس تو برو استراحت کن ،گفتی مراسم فردا ست؟؟
ــ آره ساعت۶عصر
ــ خیلی هم عالی....پس، فردا میبینمت
شهاب از جایش برخاست و با چشم های سرخ از خستگی لبخندی زد و گفت:
ــ ان شاء الله
مهیا تا در شهاب را بدرقه کرد و سریع به اتاق برگشت..
****
مهیا منتظر شهاب رو به روی آینه نشسته بود نگاهی به لباسش انداخت تا از مرتب بودن تیپش مطمئن شود با اینکه با سختی توانست لباس تن کند اما از تیپش راضی بود. اینبار حساسیت بیشتری به پوشش خود داد زیرا اولین بار است به عنوان همسر پاسدار شهاب مهدوی به مراسم می رفت و کمی استرس داشت .
با صدای آیفون کیفش را برداشت و به پایین رفت با دیدن شهاب سریع سوار ماشین شد و سلام کرد
ــ سلام به روی ماهت خانومی
مهیا لبخند نگرانی زد
ــ چیزی شده مهیا؟دستت درد میکنه؟
ــ نه چیزی نیست.
ــ مهیا رنگت پریده،بعد میگی چیزی نیست!!
ــ نمیدونم شهاب استرس دارم،همش حس میکنم قراره اتفاقی بیفته!
ــ چیزی شده؟کسی حرفی زده؟
ــ نه اصلا،ولی نمیدونم چم شده!
ــ صلوات بفرست،چیزی نیست
مهیا صلواتی زیر لب زمزمه کرد .
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۷۵ ــ پس فردا. مهیا نالید ـــ چرا اینقدر زود؟؟ ــ زود
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۷۶
تا رسیدن به دانشگاه مهیا حرفی نزد و سعی کرد با تماشای مردم وپاساژها ذهن خودش را از این موضوع منحرف کند که چندان موفق نبود.
دست در دست شهاب وارد دانشگاه شدند، آقایون و خانم هایی که هم شهاب و هم مهیا را می شناختند اما نه به عنوان دو همسر،... با دیدن آن ها و دستان در هم گره خوردنشان برای چند ثانیه شوکه می شدند اما سریع تبریک می گویند .
بعد از سلام و احوالپرسی با با دوستان،به سمت سالن آمفی تئاتر رفتند،قسمت مخصوص خانواده روی دو صندلی نشستند که آرش و نامزدش هم کنار آن ها جای گرفتند .
مراسم با شکوهی بود زحمات شبانه روزی بچه ها جواب داده بود ،و مهیا چقدر دوست داشت تا آخر پا به پای شهاب و بقیه می ماند و کار می کرد ولی همان زمان نسبتا طولانی که حضور داشت بیشتر کارهای مهم را انجام داد بود .
با صدای مجری که از بزرگان مجلس درخواست کرده بود به روی جایگاه بیایند تا از افردا تقدیر کنند به خودشان آمدند،
مهیا دست شهاب را فشرد،شهاب گوشش را به مهیانزدیک کرد که مهیا آرام زمزمه کرد :
ــ شانس بیاری صدام نکنن،.. والا از همین پله ها میفتم .اولا تو این وضعیت هم باید بیخیال آبروت بشی چون ابرو برا نمیمونه. دوما باید ببریم پامو گچ بزنن
شهاب ریز ریز میخندید که مهیا نیشگونی از دستش گرفت ؛
ــ نخند
با صدای مجری دیگر شهاب نتوانست حرفی بزند
ــ از زوج فرهنگی و جهادی که برای این برنامه زحمت زیادی کشیدند دعوت میکنم که به روی جایگاه بیایند....سیدشهاب مهدوی و بانو خانم مهیا رضایی
با صدای صلوات مهیا و شهاب دوشادوش به سمت جایگاه رفتند و با گرفتن لوح تقدیر به جای خود برگشتند
****
هوا تا یک شده بود ومراسم به پایان رسیده و شهاب و مهیا بعد از خداحافظی به طرف ماشین رفتند..
به محض سوار شدند مهیا شروع کرد؛
ــ وای شهاب باورم نمیشه!!
شهاب ماشین را راه انداخت و گفت:
ــ چیو باورت نمیشه خانمی ؟؟
ــ اینکه نیفتادم
شهاب بلند خندید
ــ شانس اوردی والا دیگه شوهر خوبی مثل منو از دست میدادی
مهیا با حرص محکم به بازویش کوبید که خنده شهاب بلندتر شد ..تا رسیدن به خانه، شهاب دست از حرص دادن مهیا نکشید...
به محض پیاده شدن از ماشین مهیا با تعجب به در باز خانه نگاهی انداخت ، شهاب به سمتش آمد و با هم وارد خانه شدند .
با دیدن مادر زهرا که در آغوش شهین خانم گریه می کرد و مریم لیوان آب قند را هم میزد با ترس زمزمه کرد:
ـــ دیدی شهاب،دیدی گفتم،استرسم الکی نبود
شهاب دستان سرد مهیا را در دست گرفت و فشرد؛
ــ آروم باش بریم ببینیم چی شده!!
مادر زهرا با دیدن مهیا زجه زد و فریاد زد ؛
_مهیا دیدی زهرا بدبخت شد ؟؟دیدی این نازی بدبختش کرد
با امدن اسم نازی مهیا احساس کرد دیگر توان ایستادن روی پاهایش را ندارد اتفاقات ان روز شوم مانند فیلم از کنار چشمش در حال عبور بودند شهاب سریع متوجه حال بد مهیا شد سریع کمکش کرد تا روی تخت بشیند..
مهیا با چشمان اشکی به شهاب زل زدو با ترس زمزمه کرد:
ــ شهاب ،نازی برگشته ؟
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۷۶ تا رسیدن به دانشگاه مهیا حرفی نزد و سعی کرد با تماشای
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۷۷
_تو آروم باش لطفا،بزار ببینی چی شده؟؟
مریم به سمتشان آمد و ارام شروع کرد به تعریف ماجرا:
ــ از کلانتری زنگ زدن مثل اینکه زهرا و دوستش نازی با چند تا پسر تو یه پارتی گرفتن اونم با وضعیت خیلی بد
مهیا محکم روی صورتش کوبید؛
ـــ یا فاطمه الزهرا
شهاب با اخم دستانش را از صورتش جدا کرد ؛
ـــ نزن روی صورتت این هزار بار
مادر زهرا به سمت شهاب آمد و با التماس روبه شهاب گفت:
ــ مادر تو نظامی هستی، میتونی به دخترم کمک کنی، جان عزیزت
ــ قسم نده مادر جان هرکاری از دستم میاد انجام میدم
اما مادر زهرا بیخیال نشد و ادامه داد؛
ــ مادر خیر از جوونیت ببینی این بچه است زود گول میخوره،اصلا فک کن برا مهیا همچین اتفاقی افتاده اون دوست مهیا است کمکش کن
مادر زهرا از نگرانی تسلطی روی حرف زدنش نداشت و متوجه نمی شد که چه می گوید فقط سعی داشت شهاب را راضی کند که به دخترِ ساده اش کمک کند ونمی دانست که حرفش چه آتشی به جان شهاب کشید
ــ قسمت میدم به مهیا کمکش کن
شهاب چشمانش را فشرد شهین خانم سریع مادر زهرا را به داخل خانه برد شهاب رویه مریم گفت:
ــ مواظب مهیا باش
تا خواست برود مهیا به سمتش دوید
ــ کجا میری شهاب
ــ برم ببینم این دختره کجاست
ــ منم بات میام
شهاب اخمی کرد و غرید؛
ــ کجا میخوای بیای تو
ــ هرجا بری اینجا بمونم دق میکنم
ــ مهیا،تو همین جا میمونی
ــ ولی...
کمی صدایش را بالا برد؛
ــ همینجا میمونی،خبری شد خبرت میکنم
و سریع به سمت ماشینش رفت
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۷۹۳🌷 🌿شرح دعای اما
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
@zohoreshgh
❣﷽❣
🌷 #مهدی_شناسی ۷۹۴🌷
🌿شرح دعای امام رضا علیه السلام🌿
🔶«وَ اجْعَلْنَا لَهُمْ أَعْوَاناً»
«خدایا! ما را معین همه آنها قرار ده.»🔶
💠وقتی معین هر یك از ائمه علیهمالسلام باشیم در حقیقت یار و یاور امام عصر عجلاللهتعالیفرجه هستیم، و زمانی كه به حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجه نزدیك باشیم، معین همه ائمه علیهمالسلام خواهیم بود.
💠آقای بهجت (ره) فرمودند: اینكه در ادعیه میخوانیم :«لَا تَجْعَلْ مُصِیبَتَنَا فِی دِینِنَا» ، مصیبت در دین این است كه انسان نتواند نسبت به امام زمانش اعانت داشته باشد.
🔶«فَإِنَّهُمْ مَعَادِنُ كَلِمَاتِك»
«خدایا! آنها معادن كلمات تو هستند»🔶
💠برخی میگویند: منظور از «كلمه»، «كُن» به معنای «باش» است؛ یعنی كلمهی وجود پیدا كردن.
💠خدای سبحان هر چیز را در عالم هستی بخواهد موجود كند، با وساطت این بزرگواران وجود پیدا میكند. (ما هم هر زمان كه طالب موجود شدن امری در زندگیمان هستیم، باید به حضرات معصومین علیهمالسلام تمسك داشته باشیم.)
🔶«وَ خُزَّانُ عِلْمِكَ وَ أَرْكَانُ تَوْحِیدِكَ وَ دَعَائِمُ دِینِكَ وَ وُلَاةُ أَمْرِك»
«(حضرات معصوین) خزانههای علم تو و پایههای دین تو و والیان امرت هستند»🔶
💠اگر بخواهیم طالب علوم الهی باشیم، باید به ائمه هدی علیهمالسلام توجه كنیم و سراغ آنها برویم كه خزانه علم خداوند هستند و باید به آنها پیوست داشته باشیم تا ستونهای دینداریمان محكم و پا بر جا بماند و سست و متزلزل نشود.
💠فردی خدمت آیة الله بهجت (ره) رفت و از ایشان توصیهای خواست؛ آقای بهجت فرمودند:«دو كار انجام دهید: در اوج شدائد برای فرج دعا كنید، آن وقت برای خودتان هم فرج و گشایش میشود. دیگر اینكه دعا كنید ظهور برای اهل ایمان، با عافیت همراه باشد.»
💠در آخر الزمان ابتلائات و گرفتاریها زیاد میشود و ثبات قدم در دینداری مشكل میگردد، باید با توّسل و تمسك از خدا بخواهیم این دوران را با عافیت بگذرانیم و دعا كنیم:
🔶«وَ اجْعَلْ لَنَا فِی ذَلِكَ الْخِیرَةَ.»
«ظهور حضرت حجّت را خیر و عافیت ما قرار بده»🔶
💠از فرمایشات دیگر آیت الله بهجت این است كه فرمودند: «بیش از اینكه درخواست تشرّف خدمت حضرت را داشته باشید، سعی كنید اعتقاداتتان را تقویت نمایید»
💠در دوره غیبت بسیار مهم است كه مراقب باشیم اعتقاد و باورمان نسبت به امام زمان عجلاللهتعالیفرجه كم نشود. اگر كسی دچار مشكلات اعتقادی شود و ریزش داشته باشد، معلوم نیست موفق شود و پس از این مرحله رویش مجددی نصیبش گردد.
به كنار بیت ماندم من بینوای حیران
بشنید گوش جانم ز درون چنین صدایی
تو به صدق متصف شو، به صفات اهل تقوا
به سراغ تو من آیم، تو نگو چرا نیایی
💠اگر در عشقمان صادق باشیم و در زندگی شیوه اهل تقوا را در پیش گیریم، خود حضرت ولی عصر عجلاللهتعالیفرجه سراغ ما میآیند.
💠به حضرت بقیة الله عرض میكنیم:
ذره خاكم و در كوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست كه بادی ببرد ناگاهم
💠مولا جان! با لطف و عنایت شما، محّبت و معرفتمان در كام جانمان جای گرفته است، امّا نگرانیم كه در ابتلائات سخت آخر الزمان غربال شویم.
💠عاجزانه از شما تمّنا میكنیم ما را مقیم آستان خود قرار دهید و ثبات قدم نصیبمان بفرمایید.
من خواستار جام می از دست دلبرم
این راز با كه گویم و این غم كجا برم
💠آقا جان ! آنچنان ما را از می عشق خود مست كنید كه از وادی شما به جای دیگر نرویم.
گر از سبوی عشق دهد یار جرعهای
مستانه جان ز خرقه هستی در آورم
#مهدی_شناسی
#قسمت_794
#دعای_امام_رضا_علیه_السلام
#امام_زمان
#استاد_بروجردی
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
🔴 چرا جمعه را جمعه نامیدند؟
🔵 مردی از محضر امام باقر علیه السلام این سوال را پرسید: حضرت فرمودند:
🟢 خداوند متعال ، در روز جمعه ٬ مخلوقاتش را جمع نمود برای میثاق گرفتن بر ولایت پیامبر (صلوات الله علیه و آله و سلم ) و وصی او امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام .
پس این روز را جمعه نامیدند زیرا کل خلق ، در آن جمع شدند.
📚 الکافی ج ۳ ص ۴۱۵
#امام_زمان عج 🍃
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 💐💫
☆ــــــــــــــــــــ
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 یک #حاجت مستجاب از #امام_زمان(عج)
🎙 #استاد_رفیعی
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🔸دعا برای فرج #امام_زمان عج...
کوتاه و شنیدنی
👈حتما ببینید و نشردهید.
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️