زیارت_آل_یاسین_488966901_184276701_.mp3
4.04M
#زیارت_آل_یاسین
🎤 بانوای گرم استادفرهمند
🌹 #سلام_علی_آل_یاسین🌹
نام تو را میبرم قلبم غریبی میکند
چشم انتظاری در دلم درد عجیبی می کند
تعجیل در ظهور 14 مرتبه #صلـــــوات
@zohoreshgh
❤️🌹❤️
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹 #
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
🍃🌸✨
🎉✨🌺
🎊
🎀 @zohoreshgh
❣﷽❣
🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت0⃣1⃣
هوا ديگر تاريك شده است. چند سربازى كه همراه مليكا بودند خيال مى كنند كه مليكا امشب مى خواهد در اينجا بماند.
صبح سپاه حركت مى كند، آن سربازها هر چه منتظر مى شوند از مليكا خبرى نمى شود، نمى دانند چه كنند. به هر كس مى گويند كه دختر قيصر روم كجا رفت، همه به آنها مى خندند و مى گويند: "شما ديوانه شده ايد؟ دختر قيصر در اين بيابان چه مى كند؟".
سپاه به پيش مى رود و مليكا با هر قدم به محبوب خود نزديك و نزديك تر مى شود.25
* * *
همسفرم! آنجا را نگاه كن، سپاه مسلمانان به اين سو مى آيند، جنگ سختى در مى گيرد. در اين هياهو من ديگرمليكا را نمى بينم!
نمى دانم چه سرنوشتى در انتظار اوست. اسب ها شيهه مى كشند، صداى شمشيرها به گوش مى رسد، تيرها از هر سو مى آيند، عدّه اى بر روى خاك مى افتند و در خون خود مى غلتند.
هيچ كارى از دست ما برنمى آيد، اگر اينجا بمانيم خيال مى كنند كه ما هم از سربازان روم هستيم. بيا تا اسير نشده ايم با هم فرار كنيم! ما بايد به سوى سامرّا برويم، گويا اين عشق ملكوتى، فرجام زيبايى دارد.
چند روز می گذرد....
ما الآن پشت دروازه سامرّا هستيم، متأسفانه دروازه شهر بسته است، مثل اينكه بايد تا صبح اينجا بمانيم. نظر تو چيست؟
جوابى نمى دهى. وقتى نگاهت مى كنم مى بينم كه خوابت برده است. من هم سرم را زمين مى گذارم و مى خوابم.
صداى اذان مى آيد، بلند مى شويم، نماز مى خوانيم. من كه خيلى خسته ام دوباره مى خوابم; امّا تو منتظر مى مانى تا دروازه شهر باز شود. بعد از لحظاتى، دروازه شهر باز مى شود، پيرمردى از شهر بيرون مى آيد. او را مى شناسى. به سويش مى روى، سلام مى كنى. حال او را مى پرسى.
ــ آقاى نويسنده، چقدر مى خوابى؟ بلند شو!
ــ بگذار اوّل صبح، كمى بخوابم!
ــ ببين چه كسى به اينجا آمده است؟
ــ خوب، معلوم است يكى از برادرانِ اهل سنت است كه مى خواهد اوّل صبح به كارش برسد.
پيرمرد مى گويد: "از كى تا به حال ما سُنى شده ايم؟".
اين صدا، صداى آشنايى است. چشمانم را باز مى كنم. اين پيرمرد همان "بِشر انصارى" است كه قبلاً چند روزى مهمان او بوديم.
يادم مى آيد دفعه اوّلى كه ما به سامرّا آمديم، هيچ آشنايى نداشتيم، او ما را به خانه اش دعوت كرد. بلند مى شوم، بِشر را در آغوش مى گيرم و از او عذرخواهى مى كنم، با تعجّب مى پرسد:
ــ شما اينجا چه مى كنيد؟ چرا در اينجا خوابيده ايد؟ چرا به خانه من نيامديد؟
ــ ما نيمه شب به اينجا رسيديم. دروازه شهر بسته بود. چاره اى نداشتيم بايد تا صبح در اينجا مى مانديم.
ــ من خيلى دوست داشتم شما را به خانه مى بردم، امّا...
ــ خيلى ممنون
من تعجّب مى كنم بِشر كه خيلى مهمان نواز بود، چرا مى خواهد ما را اينجا رها كند و برود؟
ما هم گرسنه هستيم و هم خسته. در اين شهر آشناى ديگرى نداريم. چه كنيم؟
حتماً براى او كار مهمّى پيش آمده است كه اين قدر عجله دارد، خوب است از خودش سؤال كنم:
ــ مثل اينكه شما مى خواهيد به مسافرت برويد؟
ــ آرى. من به بغداد مى روم.
ــ براى چه؟
ــ امام هادى(ع) به من مأموريّتى داده است كه بايد آن را انجام بدهم.
ــ آن مأموريّت چيست؟
ــ من ديشب خواب بودم كه صداى درِ خانه به گوشم رسيد. وقتى در را باز كردم ديدم فرستاده اى از طرف امام هادى(ع) است. او به من گفت كه همين الآن امام مى خواهد تو را ببيند.
ــ امام با تو چه كارى داشت؟
ــ سريع به سوى خانه امام حركت كردم. شكر خدا كه كسى در آن تاريكى مرا نديد. وقتى نزد امام رفتم سلام كرده و نشستم. امام به من گفت: "شما هميشه مورد اطمينان ما بوده ايد. امشب مى خواهم به تو مأموريّتى بدهم تا همواره مايه افتخار تو باشد".
ــ بعد از آن چه شد؟
ــ امام نامه اى را با كيسه اى به من داد و گفت در اين كيسه 220 سكّه طلاست و به من دستور داد تا به بغداد بروم. او نشانه هاى كنيزى را به من داد و من بايد آن كنيز را خريدارى كنم.
با شنيدن اين سخن مقدارى به فكر فرو مى روم.
امام و خريدن كنيز!
آخر من چگونه براى جوانان بنويسم كه امام مى خواهد كنيزى براى خود بخرد.
در اين كار چه افتخارى وجود دارد؟
چرا امام به بِشر گفت كه اين مأموريّت براى تو افتخارى هميشگى خواهد داشت؟
در همين فكرها هستم كه صداى بِشر مرا به خود مى آورد:
ــ
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🎀
🎊
🎉✨🌺
🍃🌸✨
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
1_19563731.pdf
434K
سيدابن طاووس مي فرمايد
اگراز هرعملي در #عصر_جمعه غافل شدي از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهاني غافل نشو چراكه دراين دعا سري است كه خدا مارا برآن آگاه كرده است
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
1_11080266.m4a
3.38M
سيدابن طاووس مي فرمايد
اگراز هرعملي در #عصر_جمعه غافل شدي از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهاني غافل نشو چراكه دراين دعا سري است كه خدا مارا برآن آگاه كرده است
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
دعای سمات.mp3
4.16M
#دعاے_سمات
🎤سید قاسم موسوی قهّار
رو به غروب می رود جمعه انتظار من
رحم نمی کند خدا به صبر بی قرار من
ندبه به ندبه بی اثرسمت سمات می رود
کی به سمات می رسد ندبه ی انتظار من
😔😔
@zohoreshgh
❤️🌹❤️
صلوات_خاصه_امام_رضا_ع_با_صدای_حاج.mp3
1.5M
❣️ساعت🕗به وقت امام هشتم❣️
دستم به روی سینه برای ارادت است
این بارگاه قدس امام کرامت است
فرقی نمیکند زکجامیدهی سلام
اومیدهدجواب تورا، اصل نیت است
صلوات امام رضا(ع)💫
@zohoreshgh
❤️🌹❤️