#17رمضان :
🔵 سالروز دستور امام عصر ارواحنا فداه به حسن مثله جمکرانی پیرامون ساخت
#مسجد_مقدس_جمکران
🌹🌹
این مقاله دربارهٔ مسجد جمکران است. برای اطلاع از روستای جمکران، مدخل جمکران (روستا) را ببینید.
مَسجِد جَمْکَران، مسجدی منسوب به امام زمان(عج)، دوازدهمین امام شیعیان، در حاشیه قم که گفته شده در قرن چهارم قمری بهدستور وی ساخته شده است. بنا به گفته میرزا حسین نوری، محدث شیعی در قرن چهاردهم، مسجد جمکران به دستور امام زمان(عج) و بهدست شخصی به نام ابوالحسن از علمای قم بنا شده است. محدث نوری از دیداری سخن گفته است که حسن بن مثله جمکرانی با حضرت مهدی(عج) داشته و امام زمان(عج)، دستور ساخت مسجد جمکران را داده است. میرزا حسین نوری، سال وقوع این رخداد را ۳۷۳ یا ۳۹۳ق دانسته و آن را به کتاب مونس الحزین شیخ صدوق نسبت داده است. برخی از محققان، در انتساب مسجد جمکران به امام زمان تردید کردهاند؛ نام نبردن کتب رجالی شیعه از کتاب مذکور و اشاره نشدن به این ماجرا در دیگر آثار شیخ صدوق، از دلایل آنهاست.
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#پنجشنبه ست
🌸نثار روح درگذشتگان
🕯پاکان، بهشتیان برای
🌸تمام آنهایی که دستشون
🕯از دنیاکوتاست
🌸بخوانیم
🕯 #فاتحه و #صلوات
🌸خدایا عزیزان
مارا ببخش و بیامرز💐
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دعای_روز_هفدهم_ماه_مبارک_رمضان
اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَ اقْضِ لِي فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ يَا مَنْ لاَ يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ وَ السُّؤَالِ
اى خدا در اين روز مرا به اعمال صالح راهنمايى كن و حاجتها و آرزوهايم برآورده ساز اى كسى كه نيازمند به شرح و سؤال بندگان نيستى
يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
اى خدايى كه به سراير خلق است آگاهى درود فرست بر محمد و آل اطهار او.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_318504763102593471.mp3
1.09M
♻️ #دعای_روز_هفـدهـم_ماه_مبارک #رمضاان
اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.
خدایا راهنمائیم كن در آن به كارهاى شایسته واعمال نیك وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى كه نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاكیزگان.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#جزء_هجدهم👇👇
برای عزیزانی که میخواند زودتر تلاوت کنند
4_872278501716131899.mp3
7.16M
💠ختم روزانه کلام الله مجید
#جزء_هجدهـم_قرآن
💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
جز18.mp3
4.48M
#تندخوانی_قرآن_کریم
🔺 #تحدیر (تند خوانی) قرآن کریم
#جزء_هجدهم
مدت زمان: ۳۴ دقیقه
حجم ۴.۲ مگابایت
اللهم العجل لولیک الفرج الساعـه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_872278501716131900.mp3
6.71M
💠ختم روزانه کلام الله مجید
#جزء_هجـدهـم_ترجمه_فارسی
💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Juz-018.pdf
1.52M
متن آیه به آیه
همراه با معنی
#جزء_هجدهم ♦️18♦️ #پی_دی_اف
(PDF)
•-------------------•°•---------------------•
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨✨✨✨🌼🌺🌼✨✨✨✨
@zohoreshgh
❣﷽❣
#نماز_شبهای_ماه_رمضان
8️⃣1️⃣ #نماز_شب_هجدهم_ماه_مبارک
#رمضان
چهار رکعت ( دو تا دو رکعتی)، در هر رکعت بعد از حمد بیست و پنج مرتبه سوره کوثر.
ثواب:حضرت علی (ع) فرمود: هر کس بخواند، بشارت می دهد او را ملک الموت به این که خدای تعالی راضی است.
🌓 #نماز_هرشب_ماه_مبارک
#رمضان
مستحب است در هر شب ماه رمضان دو رکعت نماز در هر رکعت حمد و توحید سه مرتبه و چون سلام داد بگوید:
سُبْحَانَ مَنْ هُوَ حَفِیظٌ لا یَغْفُلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ رَحِیمٌ لا یَعْجَلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَائِمٌ لا یَسْهُو سُبْحَانَ مَنْ هُوَ دَائِمٌ لا یَلْهُو پس بگوید تسبیحات اربع را هفت مرتبه پس بگوید
سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ یَا عَظِیمُ اغْفِرْ لِیَ الذَّنْبَ الْعَظِیمَ
پس ده مرتبه صلوات بفرستد بر پیغمبر و آل او علیهم السلام کسى که این دو رکعت نماز را بجا آورد بیامرزد حق تعالى از براى او هفتاد هزار گناه
#التماس_دعای_فرج✋😍
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✨✨✨✨🌼🌺🌼✨✨✨✨
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۹۰ صدای مریم، در گوشش تکرار می شد. "مهیا خواستگار داره"
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۹۱
_ متوجه نمیشم، چی دارید میگید؟!
مریم به سمتش آمد. دستش را گرفت.
_ پاشو... بریم تو اتاقت!
مهیا که گیج بود؛... بدون اعتراض همراه مریم بلند شد. مریم، مهیا را در اتاقش هل داد.
_ مریم، اینجا چه خبره؟!
مریم خندید. کنارش نشست.
_ قضیه چیه مریم؟!
مریم گونه مهیا را بوسید.
_ قضیه اینه که، قراره تو بشی زن داداشم!
_ شوخی بی مزه ای بود.
مریم خوشحال خندید.
_ شوخی چیه دیونه!! جدی دارم میگم
****
مهیا، روی تاقچه نشسته بود و به اتفاقات دیروز فکر می کرد.باورش برایش سخت بود؛ که شهاب به خواستگاریش آمده بود.
از خانوادش و خانواده مهدوی دو روز فرصت خواسته بود.و فردا باید جواب می داد. خیلی آشفته بود.اصلا برایش قابل هضم نبود؛ شهاب از آن طرف با او بداخلاقی می کرد؛ و از این طرف خانواده اش را برای خواستگاری می فرستاد.
فکری که او را خیلی آزار می داد؛ این بود، نکند مریم و شهین خانم او را مجبور به این کار کرده باشند.
*
_ بفرمایید.
شهاب استکان چایی را برداشت.
_ممنون مریم جان!
محمد آقا کتاب را بست. عینکش را از روی چشمانش برداشت، و روی کتاب گذاشت.
_خب حاج خانم؛ این عروس خانم کی قراره جواب رو به ما بده؟!
شهین خانم، زیر لب قربون صدقه مهیا رفت.
_ان شاء الله فردا دیگه...
شهاب استکان را روی میز گذاشت، و با صدای تحلیل رفته ای گفت:
_ فردا؟!
همه شروع به خندیدن کردند.
_ پسرم نه به قبلا، که قبول نمی کردی اسم زنو بیاریم؛ نه به الان که اینقدر عجله داری!!
شهاب با اعتراض گفت:
_بابا!
دوباره صدای خنده در خانه پیچید.
شهاب به اطراف نگاه کرد... کافی شاپ نازنین، دوباره آدرس نگاه انداخت، درست بود.وارد شد، روی یکی از میزها نشست.
دیشب برایش پیامی از مهیا آمد؛ که از او خواسته بود، جایی قرار بگذارند، تا قبل از خواستگاری حرف هایشان را بزنند.
شهاب اول تعجب کرد. اما قبول کرد.به اطراف نگاه کرد. خبری از مهیا نبود. نگاهی به ساعتش انداخت.
احساس کرد که کسی کنارش نشست. از بوی این عطر متنفر بود.
سرش را بلند کرد، با دیدن کسی که رو به رویش نشسته بود اخم کرد با عصبانیت غرید.
_ بازهم تو...
تکیه اش را به صندلی داد.
_ انتظار مهیا رو داشتی؟!
_ اسمشو به زبون کثیفت نیار!
_ آروم باش! من فقط اومدم کمکت کنم.
شهاب از جایش بلند شد.
_بنشین! کار مهمی باهات دارم. مربوط به مهیاست..
شهاب سرجایش نشست. با نگرانی گفت:
_چی شده؟! برای مهیا خانم، اتفاقی افتاده؟!
تکیه اش را به صندلی داد.
_نه، ولی اگه به حرف های من گوش ندی؛ اتفاقی برای تو میفته!
شهاب گنگ نگاهی به او انداخت.
_ چی می خوای بگی؟!
_ بیخیال مهیا شو! اون ارزش تو و خانوادت رو نداره...
شهاب خندید.
_ میخواستی اینارو بگی؟! من هیچوقت حرفای تو رو باور نمیکنم. اونقدر به مهیا خانم، اعتماد دارم که نشینم به حرفهای دروغ جنابعالی گوش بدم .
شهاب، از جایش بلند شد و از کافی شاپ خارج شد...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝