💢🔹💢
🔹
💢
💢مبلّغ امام زمان باشید
سعی کنید در جمع فامیل که می روید حتما متذکر امام زمان باشید.
یک جایی چند نفر فامیل جمع شدند بگویید: گوش بدهید از امام زمان برایتان بگویم، یک تشرفی برایتان بگویم!
به خداقسم همان نام امام زمان برکت می آورد. دلها را زیر و رو میکند.
شما این کار را انجام بدهید، سر یک سال نصف فامیلتان امام زمانی می شود. سرباز امام زمان اینطور است.
برای امام زمان سرباز و نیرو جمع کنید.
چطور داعش از سرتاسر دنیا نیرو جذب می کند!؟ خجالت نکشید این ضعف است، با عزم و استقامت، ضعف را از خودتان دور کنید.در اداره که هستید از امام زمان بگویید، مثلا می خواهید بروید توی اطاق خودتان، از هر اطاق که رد می شوید بگویید برای فرج امام زمان صلوات. با همین کار دیگران را وادار کردید برای فرج آقا دعا کنند.
البته سیرهٔ حسنه داشته باشید، ضعف از شما نبینند، متواضع و مهربان باشید . بدون ادّعا از امام زمان بگویید، جایی جلسه ای هست، مجلس امام زمان است، دست چند تا از جوانهای فامیل را بگیرید با خودتان ببرید.
🔴 شباهت قیام امام زمان با مبارزه حضرت داود با جالوت
🌕 در ضمن نبرد داود علیه السلام با جالوت از پیامبر صلی الله علیه وآله روایت شده: داود به سنگى گذشت و سنگ با نداى بلندى به وى گفت: اى داود! مرا برگیر و جالوت را با من بکش که من براى کشتن او آفریده شدهام.
داود آن سنگ را برداشت و در خُرجین خود گذاشت؛ زمانی که صبح شد و دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند، داود گفت جالوت را به من نشان بدهید.
زمانی که او را دید سنگ را برداشت و به طرف او پرتاب کرد. سنگ میان دو چشمش را شکافت و به مغز سرش رسید و از مرکب سرنگون شد.
🌕 روش قائم عجل الله فرجه نیز چنین است. او را پرچمی است که چون وقت خروجش نزدیک شود و آن پرچم از جانب او منتشر شود و خداى تعالى آن را گویا کرده و ندا کند: اى ولى خدا قیام کن و دشمنان خدا را بکش!
و او را شمشیرى است در غلاف؛و چون وقت خروجش نزدیک شود از غلاف در آید و خداوند آن را گویا کند و آن شمشیر ندا کند: اى ولى خدا، قیام کن!
دیگر روا نیست که از دشمنان خدا تقاعد کنى. او قیام مینماید و دشمنان خدا را هر کجا بیاید خواهد کشت و حدود خدا را اقامه کرده و به حکم خداوند فرمان دهد.
📗کمال الدين، ج۱، ص۱۵۳
-----------------------------------------------
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری...
زیبا و زشت
روزی، آدم نادانی که صورت زیبایی داشت، به افلاطون که مردی دانشمند بود، گفت: ای افلاطون، تو مرد زشتی هستی.
افلاطون گفت: عیبی که بود گفتی و آن را به همه نشان دادی، اما آنچه دارم، همه هنر است، ولی تو نمیتوانی آن را ببینی. هنر تو، تنها همین حرفی بود که گفتی، بقیه وجود تو سراسر عیب است و زشتی. بدان که قبل از گفتن تو، خود را در آینه دیده بودم و به زشتی صورت خودم پی برده بودم. بعدازآن سعی کردم وجودم را پر از خوبی و دانش کنم تا دو زشتی در یکجا جمع نشود. تو مردی زیبارو هستی، اما سعی کن با رفتار و کارهای زشت خود، این زیبایی را به زشتی تبدیل نکنی.
📚#داستان_کوتاه
گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند.
بزرگشان گفت:اینها سنگ حسرتند.
هر کس بردارد حسرت می خورد،هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد.
برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم.
وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی.
آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند.
🔺زندگی هم بدین شکل است
در قیامت"یوم الحسرت"هم اگر اعمال صالحی نداشته باشیم حسرت می خوریم و اگر داشته باشیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم.
خری به درختی بسته بود
رهگذری خر را باز کرد.
خر وارد مزرعه همسایه شد و تر و خشک را با هم خورد.
زن همسایه وقتی خر را در حال خوردن سبزیجات دید ؛تفنگ را برداشت و یک گلوله خرج خر نمود و کشتش.
صاحب خر وقتی صحنه را دید؛ عصبانی شد و زن صاحب مزرعه را کشت.
صاحب مزرعه وقتی با جسد خونین همسرش روبرو شد
صاحب خر را از پای دراورد!
به رهگذر گفتند چکار کردی؟!!!
گفت من فقط یک خر را رها کردم!
*هرگاه میخواهید یک ویرانی به بار آورید؛
خران را آزاد کنید...!
📚#داستان
پارچه فروشی می رود در یک آبادی تا پارچه هایش را بفروشد. در بین راه خسته می شود و می نشیند تا کمی استراحت کند. در همان وقت سواری از دور پیدا می شود. مرد پارچه فروش با خود می گوید: بهتر است پارچه ها را به این سوار بدهم بلکه کمک کند و آن ها را تا آبادی بیاورد.
وقتی سوار به او می رسد، مرد می گوید: «ای جوان! کمک کن و این پارچه ها را به آبادی برسان». سوار می گوید: «من نمی توانم پارچه های تو را ببرم» و به راه خود ادامه می دهد.
مرد سوار مسافتی که می رود، با خود می گوید: «چرا پارچه های آن مرد را نگرفتم؟ اگر می گرفتم، او دیگر به من نمی رسید. حالا هم بهتر است همین جا صبر کنم تا آن مرد برسد و پارچه هایش رابگیرم و با خود ببرم». در همین فکر بود که پارچه فروش به او رسید. سوار گفت: «عمو! پارچه هایت را بده تا کمکت کنم و به آبادی برسانم.» مرد پارچه فروش گفت:«نه! آن فکری راکه تو کردی من هم کردم».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آیا در برزخ هم مرگ وجود دارد!؟
🎙#استاد_محمدی
🏴 « إنا لله و إنا إلیه راجعون»
إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
◼️ حضرت آیت الله امامی کاشانی به ملکوت اعلی پیوست
رحلت ایشان را به ساحت مقدس حضرت ولی عصر ( ارواحنا فداه )، مقام معظم رهبری ، علمای اعلام و بیت شریف ایشان و عموم شیعیان تسلیت عرض می نماییم.
◼️ کتابهای خط امان در ولایت صاحب الزمان عجل الله ( دوجلد ) و گفتمان مهدویت از ایشان در موضوع مهدویت به یادگار مانده است.
4_5814619243215325486.mp3
5.21M
🔷 داستان تشرف شماره 38
🔴 تشرف شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی و کیفیت نماز و تعقیبات نماز امام عصر(عج)