💠در عفو و بخشش گناهان، بزرگ‌ترین گناهان را تا بگویی العفو، خدای تعالی می‌بخشد. رحمت خدا واسعه است. اما کسی که بخواهد تحت تربیت خدا باشد و خدا رشدش بدهد، حضرت آدم علیه‌السّلام هم که باشی، ترک اولی بکنی سخت می گیرد. مگر شما نیامدی که بر سکوی خلیفة اللّهی بایستی! اگر آمدی قهرمان بشوی باید صابون سخت‌گیری خدا را بر تنت بزنی. اگر شما آمدی قهرمان میدان غیبت بشوی، در یاوری امام زمان ارواحنافداه باید محکم بایستی. که وقتی آقا آمدند، تو را صدا بزنند. اینها سخت نیست برای سعادتمندی خودت است.

🎥 اگر کسی می‌خواهد به تمام خوشبختی دست پیدا کنه باید با #امام_زمان عج ارتباط داشته باشه... الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج

#استاد_شجاعی هر وقت تحمل کسی برات غیرممکن شد، قبل از هر واکنش یا اقدامی، اول باید یه چیزی رو بررسی کنی!

✍ خدا باهات قهره⁉️ صداتو نمیشنوه⁉️ 🎙استاد عالی ----------------------------------------------- اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری...

_ _شگفتی ها و عجائب دوران ظهور _ _ 🔻به نظرشما ما درآخر الزمان هستیم؟ 🔻آیا میدانستید همراه امام عصر سیزده زن رجعت میکنند؟

❤️ رضایت امام زمان(عجل الله فرجه)رضایت خداست" سخنران استاد قرائتی جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج #امام_زمان صلوات

#منبرمجازی 🍃 •«عاشقی که عابد شد...»•

برای هر روز و هر عملی در عالم برزخ یک گمرک وجود دارد!! 🎙 #آیت‌الله_ناصری (ره) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

🔥 تجربه نزدیک به مرگ مادربزرگی که هر روز بعد نماز، مادر شوهرش را نفرین میکرد!! مادر بزرگی داشتم که سالها با او زندگی می‌کردیم. همیشه وقتی که نماز میخواند ما و دیگر نوه ها را دعا میکرد، اما مادر شوهرش را نفرین میکرد! برای ما سؤال بود مادر شوهرش مگر چه کرده بود که پس از گذشت سالها از مرگش هنوز او را نفرین میکند؟ یکبار از او پرسیدم شما که اینقدر زن خوبی هستی، چرا به آن پیرزن مرحوم (مادر شوهرت) نفرین میکنی؟ چرا از او نمی‌گذردی؟ نفس عمیقی کشید و گفت: شما نمی دانید که او چقدر مرا اذیت کرد. از دوران جوانی سعی کردم هرچه مادر شوهرم میگوید گوش کنم. در تمام مهمانی ها کنارش بودم و کمکش میکردم اما او کاری جز بردن آبروی من نداشت. همیشه به من سرکوفت میزد طوری که هر شب گریه میکردم. آن زمان شرایط مالی مردم خیلی بدتر از الان بود. من و شوهر و فرزندانم مجبور بودیم در خانه مادر شوهر زندگی کنیم. فقط تحمل میکردم و اشک می‌ریختم. روزها و سالها به این منوال گذشت تا اینکه مادر شوهرم از دنیا رفت. اما من سعی کردم برای عروسهایم اینگونه نباشم. گفتم: مادر بزرگ اون پیرزن را حلالش کن مادر شوهر شما مادر شهید است از او بگذر. اما قبول نکرد و باز هم او را نفرین میکرد. روزها گذشت تا اینکه در ایام خرداد سال ۱۳۶۸، مادر بزرگم سکته کرد. همه می گفتند که او از دنیا رفته ما سریع او را به بیمارستان رساندیم. خدا را شکر این مادر بزرگ مهربان احیا شد و دوباره به زندگی بازگشت. روز بعد به ملاقاتش رفتم. من بیش از بقیه مادربزرگم را دوست داشتم. وقتی اطراف او خلوت شد به من گفت: وقتی سکته کردم برای لحظاتی هیچ چیزی نفهمیدم خیلی راحت و سبک شدم بعد احساس کردم که در جایی عجیب قرار دارم همه چیز زیبا و باصفا بود من مطمئن شدم که در برزخ هستم. شرایط خیلی عالی بود دیگر از مریضی من خبری نبود. با تعجب دیدم انسانهای بزرگواری آنجا ایستاده‌اند. گویی منتظر کسی هستند. سؤال کردم چه خبر است. گفتند: تمامی بزرگان دین منتظر ورود امام خمینی هستند. اما همانجا مشاهده کردم دو نفر با قیافه هایی عجیب یک نفر را به سوی من کشانده و گفتند: اگر او را حلال نکنی بار دیگر به همان محل بر می گردد. نگاه کردم و دیدم شخصی که آنها آوردند و مانند انسانهای زندانی روی زمین کشیده می شود مادر شوهرم است! التماس میکرد تا او را حلال کنم اما قبول نکردم، هرچه التماس کرد بی فایده بود. آن دو ملک مادر شوهرم را بردند و لحظاتی بعد در بیمارستان به هوش آمدم ... درست در روز بعد حضرت امام به ملکوت اعلی پیوست و صدق کلام مادر بزرگم را فهیمدم. اما این پیرزن اینقدر از زخم زبانهای مادر شوهرش اذیت شده بود که تا زمان زنده بودن هرگز راضی نشد او را حلال کند به ما هم توصیه میکرد مواظب باشید با زبانتان کسی را آزار ندهید. مواظب باشید دل کسی را نشکنید. آبروی کسی را نبرید، که آن آب سیلی میشود و زندگی شما را با خود میبرد.