eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
رم. _ خریدام رو کردم و یه دسته ی بزرگ گل یاس خریدم. وقتی رسیدم خونه هوا تقریبا تاریک شده بود گل هارو گذاشتم داخل گلدون روی میزم. فضای اتاق رو بوی گل یاس برداشته بود. پنجره ی اتاقو باز کردم نسیم خنکی وارد اتاق شد و عطر گلهارو ییشتر تو فضا پخش کرد. یاد حرف علی موقع رفتن افتادم. گل یاس داخل کاسه ی آب رو بو کرد و گفت: اسماء بوی تورو میده. لبخند عمیقی روی لبام نشست _ ساعت ۱۰ بود و دیدار آخر من ماه و آخرین شب نبود علی روبروی پنجره نشستم. هوا ابری بود هرچقدر تلاش کردم نتونستم ماه رو بیینم. باخودم گفتم: عییی نداره فردا که اومد بهش میگم. بارون نم نم شروع کرد به باریدن. نفس عمیقی کشیدم بوی خاک هایی که بارون خیسشون کرده بود استشمام کردم . پنجره رو بستم و رو تختم دراز کشیدم. تو این یک هفته هر شب خوابهای آشفته میدیدم. نفس راحتی کشیدمو با خودم گفتم امشب دیگه راحت میخوابم. تو فکر فردا و اومدن علی، و اینکه وقتی دیدمش میخوام چیکار کنم، چی بگم بودم که چشمام گرم شد و خوابم برد. _ نزدیک اذان صبح با صدای جیغ بلندی از خواب ییدار شدم. تمام تنم عرق کرده بود و صورتم خیس خیس بود معلوم بود تو خواب گریه کردم. نمیدونستم چه خوابی دیدم ولی دائم اسم علی رو صدا میکردم. مامان و بابا با سرعت اومدن تو اتاق. _ مامان تکونم میدادو صدام میکرد نمیتونستم جواب بدم. فقط اسم علی رو میبردم بابا یه لیوان آب آورد و میپاشید رو صورتم ... ┄┅🌵••══••❣┅┄       یدفعه به خودم اومدم . مامان از نگرانی رو صورتش قطرات اشک بود و بابا هم کلی عرق کرده بود. _ مامان دستم رو گرفت: اسماء مادر باز هم خواب دیدی ؟؟ سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم. صدای اذان تو خونه پخش شد. بلند شدم آبی به دست و صورتم زدم و وضو گرفتم. _ بارون نم نم دیشب، شدید شده بود و رعد و برق هم همراهش بود. چادر نمازم رو سر کردم و نمازمو خوندم. بعد از نماز مثل علی تسبیحات حضرت زهرا رو بادست گفتم. بارون همینطور شدید ترمیشد وصدای رعد و برقم ییشتر... دستمو بردم سمت گردنم و گردنبندی که علی برام گرفته بود گرفتم دستم و نگاهش کردم. یکدفعه بغضم گرفت و شروع کردم به گریه کردن گوشیم زنگ خورد.... _ گوشیم زنگ خورد اشکهامو پاک کردم و گوشیمو برداشتم. یعنی کی میتونست باشه این موقع صبح حتما علی گوشی رو سریع جواب دادم الو سلام بفرمایید سلام خوبی اسماء اردلانم - إ سلام داداش ممنونم شما خوبید چرا صداتون گرفته _ هیچی یکم سرما خوردم. زنگ زدم بگم من با _ علی یکی دو ساعت دیگه پرواز داریم به سمت تهران - إ شما هم میاید؟؟ الان کجایید _ آره ایندفعه زودتر برمیگردم. الان دمشقیم - علی خودش کجاست چرا زنگ نزد؟؟ _ علی نمیتونه حرف بزنه. فعلا من باید برم خدافظ - مواظب خودتو باشید خدافظ _ پوووفی کردم و گوشی رو انداختم رو تخت... به انگشتر عقیقی که اردلان برامون از سوریه آورده بود نگاه کردم خیلی دوسش داشتم چون علی خیلی دوسش داشت ساعت ۶ بود. یک ساعتی خواییدم وقتی بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس های جدیدی رو که دیشب آماده کرده بودم رو پوشیدم یکم به خودم رسیدم و روسریمو به سبک لبنانی بستم. _ یکمی از عطر علی رو زدم و حلقمو تو دستم چرخوندم و از انگشتم در آوردم. پشتش رو که اسم خودم و علی و تاریخ عقدمو تو حرم رو نوشته بودیم نگاه کردم. لبخندی زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم. تصویری رو که کشیده بودم رو لوله کرده بودم و با پاپیون بستمش. _ اردلان دوباره زنگ زد و گفت که بریم خونه ی علی اینا میان اونجا ... گل های یاسو از تو گلدون برداشتم چادرم رو سر کردم و تو آینه نگاه کردم _ الان علی منو میدید دستش رو میذاشت رو قلبش و میگفت: اسماء وای قلبم خندیدم و از اتاق خارج شدم مامان و بابا یک گوشه نشسته بودن و با اخم به تلویزیون نگاه میکردن. _ إ مامان شما آماده نیستین ؟الان اونا میرسن... مامان که حرفی نزد بابا برگشت سمتم. لبخند تلخی زدو گفت: تو برو دخترم ما هم میایم تعجب کردم: چیزی شده بابا دخترم یکم با مادرت بحثمون شده باشه من رفتم پس شما هم زود ییاید. مامان جان حالا دامادت هیچی پسرتم هستاااا با سرعت پله ها رو رفتم پایین سوار ماشین شدم و حرکت کردم _ با سرعت خیلی زیاد رانندگی میکردم که سریع برسم خونه ی علی بعد از یک ربع رسیدم ماشینو پارک کردم و دوییدم در خونه باز بود پس اومده بود. یه عالمه کفش جلوی در بود زیر لب غر میزدم و وارد خونه شدم: اینا دیگه کی هستن؟ حتما دوستاشن. دیگه اه دیر رسیدم. الان علی ناراحت میشه _ وارد خونه شدم همه ی دوستای علی بودن با دیدن من همه سکوت کردن _ اردلان اومد جلو. ریشهاش بلند شده بود. چهرش خیلی خسته بود. دوییدم سمتشو بغلش کردم. سرمو دور خونه چرخوندم. مامان بابا علی داداش پس بقیه کوشن؟ علی کو
ش ؟؟؟ چیزی نگفت وبا دست به سمت بالا اشاره کرد اتاقشه ؟؟ آره .... بدو بدو پله ها رو رفتم بالا به این فکر میکردم که چقدر تغییر کرده. حتما اتاقشه ؟؟ آره .... بدو بدو پله ها رو رفتم بالا به این فکر میکردم که چقدر تغییر کرده. حتما [ ] ریشهاش بلند شده و صورتش مثل اردلان سوخته _ رسیدم به دم اتاقش گل و زیر چادرم قایم کردم و در زدم جواب نداد. یه صداهایی شنیدم درو باز کردم پدر مادر علی و فاطمه خودشون انداخته بودن رو یه جعبه و گریه میکردن فاطمه با دیدن من اومد جلو بغلم کرد. حالم دست خودم نبود معنی این رفتاراشو نمیفهمیدم سرمو دور اتاق چرخوندم اما علی رو ندیدم. فاطمه رو از خودم جدا کردم و پرسیدم .علی کوعلی ؟؟؟؟؟؟؟؟ گریه ی همه شدت گرفت رفتم جلو تر بابا رضا از رو جعبه بلند شد و نگاهم کرد . _ یک قسمت از جعبه معلوم بود یه نفر خوابیده بود توش کم کم داشتم میفهمیدم چی شده خندیدم و چند قدم رفتم جلو گل از دستم افتاد بابا رضا فاطمه و مامان معصومه رو با زور بردن بیرون مامان معصومه که بلند شد علیمو دیدم آروم خواییده بود و اطرافش پراز گل یاس بود کنارش نشستم و تکونش دادم: علی پاشو الان وقت خوابه مگه میدونم خسته ای عزیزم. اما پاشو یه بار نگاهم و دوباره بخواب قول میدم تا خودت بیدار نشدی بیدارت نکنم قول میدم ... _ إ علی پاشو دیگه، قهر میکنما چرا تو دهنت پنبه گذاشتی لبات چرا کبوده مواظب خودت نبودی تو مگه به من قول ندادی مواظب خودت باشی دستی به ریشهاش کشیدم. نگاه کن چقد لاغر شدی ریشاتم بلند شده تو که هیچ وقت دوست نداشتی ریشات انقد بلند بشه. عیبی نداره خودم برات کوتاهشون میکنم. تو فقط پاشو... ی بیا من دستاتو میگرم کمکت میکنم _ علی دستهات کو جاشون گذاشتی عیبی نداره پاشو پیشونیشو بوسیدم و گفتم:نگاه کن همیشه تو پیشونی منو میبوسیدی حالا من بوسیدمش علی چرا جوابمو نمیدی قهری باهام. بخدا وقتی نبودی کم گریه کردم. پاشو بریم خونه ی ما ببین عکستو کشیدما. وسایل خونمونو هم خریدم. باید لباس عروسو باهم بگیریم پاشو همسر جان _ إ الان اشکام جاری میشه ها. تو که دوست نداری اشکامو بیینی علی داری نگرانم میکنیا پاشو دیگه تو که انقد خوابت سنگین نبود. کم کم به خودم اومدم چشمهام میسوخت و اشکام یواش یواش داشت جاری میشد علی نکنه ...نکنه زدی زیر قولت. رفتی پیش مصطفی ... حالا دیگه داد میزدم و اشک میریختم علی پاشو قرارمون این نبود بی معرفت تو به من قول دادی محکم چند بار زدم تو صورتم. دارم خواب میبینم، هنوز از خواب بیدار نشدم سرمو گذاشتم رو پاهاش: بی معرفت یادته قبل از اینکه بری سرمو گذاشتم رو پاهات یادته قول دادی _ برگردی یادته گفتی تنهام...تنهام نمیراری من بدون تو چیکار کنم چطوری طاقت بیارم علی مگه قول نداده بودی بعد عروسی بریم پابوس آقا علی پاشو. من طاقت ندارم پاشو من نمیتونم بدون تو _ کی بدنت رو اینطوری زخمی کرده الهی من فدات بشم. چرا سرت شکسته پهلوت😭😭😭 چرا خونیه دستاتو کی ازم گرفت علی پاشو فقط یه بار نگاهم کن به قولت عمل کردی برام گل یاس آوردی علی رفتی رفتی پیش خانوم زینب نگفت چرا عروستو نیاوردی عزیزم به آرزوت رسیدی رفتی پیش مصطفی منو یادت نره سلام منو بهشون برسون. شفاعت عروستو پیش خدا بکن بگو منو هم زود بیاره پیشت بگو که چقد همو دوست داریم _ بگو ما طاقت دوری از همو نداریم بگو همسرم خودش با دستهای خودش راهیم کرد تا از حرم بی بی زینب دفاع کنم بگو خودش ساکم رو بست و پشت سرم آب ریخت که زود برگردم بگو که زود برگشتی اما اینطوری جون تو بدنت نیست. _ تو بدن من هم نیست. تو جون من بودی و رفتی اردالان با چند نفر دیگه وارد اتاق شدن که علی رو ببرن میبینی علی اومدن ببرنت. الانم میخوان ازم بگیرنت نمیزار پیشت باشم. علی وقت خداحافظیه بازور منو از رو تابوت جدا کردن با چشمام رفتن علی از اتاق دنبال میکردم صدای نفس هامو که به سختی میکشیدم میشنیدم. پایان کانال زوج‌خوشبخت وتربیت فرزند❤ ┄┅🌵••══••❣┅┄      
سلام دوستان🍃 این رمان ما هم به پایان رسید 👌 امیدوارم لذت برده باشید اما پایان تلخی داشت😢 ❀🕊❤️ ❤️🕊❀ ️ دوستان میخوایم رمان جذاب تر بذاریم این رمان جدیدمون از عاشقانه_دو_مدافع هم جذاب تره😍😍😍 صبورباشید و کنار ما بمونید🙏 ❀🕊 کانال زوج‌خوشبخت وتربیت فرزند❤
هدایت شده از کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️
هدیه به مادران خانه دار 🌺 منو_ماه_رمضان* ⭕ هر روز نپرسید چی درست کنم 😉 پیشنهاد برای افطار و سحری ماه رمضان 1⃣ روز اول : افطار شله زرد و خوراک؛ سحری کباب تابه ای 2⃣ روزدوم : سوپ ؛ قورمه سبزی 3⃣ روز سوم : عدسی ؛ زرشک پلو 4⃣روز چهارم : آش ؛ قیمه بادمجان 5⃣ روز پنجم : فرنی و کتلت ؛ سبزی پلو کوکو 6⃣ روز ششم : آبگوشت ؛ رشته پلو 7⃣ روز هفتم : آش ماست ؛ لوبیاپلو 8⃣ روز هشتم : کشک بادمجان ؛ عدس پلو 9⃣ روز نهم : کتلت مرغ ؛ خورش کرفس 🔟 روز دهم : فرنی و کوفته ؛ دمی پلو 1⃣1⃣ روز یازدهم : سوپ قارچ ؛ شوید باقالی پلو 2⃣1⃣ روز دوازدهم : الویه ؛ سبزی پلو ماهی 3⃣1⃣ روز سیزدهم : شیربرنج و کوکو ؛ خورش آلو اسفناج 4⃣1⃣ روز چهاردهم : عدسی ؛ لوبیا پلو 5⃣1⃣ روز پانزدهم : حلیم ؛ خورش قیمه بادمجان 6⃣1⃣روز شانزدهم : آش رشته ؛ ته چین مرغ 7⃣1⃣ روز هفدهم : سوپ ؛ قورمه سبزی 8⃣1⃣ روز هجدهم : میرزا قاسمی ؛ عدس پلو 9⃣1⃣ روز نوزدهم : کوکو سیب زمینی ؛ ته چین گوشت 0⃣2⃣ روز بیستم : دلمه ؛ خورش فسنجان 1⃣2⃣ روز بیست و یکم : شله زرد و کتلت ؛ لوبیا پلو 2⃣2⃣ روز بیست و دوم : پیراشکی گوشت و مرغ ؛ دمی پلو 3⃣2⃣ روز بیست و سوم : آش شله قلمکار ؛ قیمه سیب زمینی 4⃣2⃣ روز بیست و چهارم : فرنی و شامی ؛ زرشک پلو با مرغ 5⃣2⃣ روز بیست و پنجم : آش جو ؛ کباب تابه ای 6⃣2⃣ روز بیست و ششم : فرنی و کوکو ؛ خورش قورمه سبزی 7⃣2⃣ روز بیست و هفتم : سوپ رشته ؛ خورش مرغ با آلو 8⃣2⃣ روز بیست و هشتم : کشک بادمجون ؛ خورش کرفس 9⃣2⃣ روز بیست و نهم : کوکو سیب زمینی ؛ زرشک پلو با مرغ روز آخر ماه مبارک رمضان آش و سبزی پلو ماهی وووووهر چه نوش جان کردید ما را هم دعا کنید🙏🏻☺ 🌀اونایی هم که خیلی فرنی دوست دارن ، میتونن هر شب فرنی هم درست کنند. 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️ https://eitaa.com/joinchat/3221422761C0641bc6448 پذیرش تبلیغات @hosyn405
هدایت شده از کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️
11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیرینی عید کره🧈 روغن شکر🍚 وانیل ماست🥣 نشاسته ذرت بگینک پودر آرد🥡 سیاهدانه پودر کاکائو 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال آشپزی زوج خوشبخت ❤️ https://eitaa.com/joinchat/3221422761C0641bc6448 پذیرش تبلیغات @hosyn405
❣️ 🔵وقتی باهم صحبت می کنید تاحدامکان مزاحم های محیطی مانند:تلویزیون،رادیو و حتی گوشی تان راخاموش کنید اگر شرایط محیطی فراهم نبود 👈 صحبت های تان را به زمان دیگری موکول کنید. @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
✅ هميشه صادق باشيد صداقت شما هيچوقت از ياد همسرتان نخواهد رفت و بي‌صداقتي نيز به راحتي مي‌تواند اعتماد وی را از شما سلب و او را بدبين و همين باعث از بين رفتن عزت شما شود. ‎‌‌@zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
چیزی که یه مرد رو تبدیل به یک هنرمند می کنه دوست داشتن واقعی یک زنه... به نظر من ؛ بزرگترین اثر هنری هست که یه هنرمند می تونه خلق کنه! @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
💘همســღـــرانه صدایت که کردم… «جانم» گفتی! 🙈مانده‌ام با این صد سالی که به اضافه شد، چه کنم...! ☑️ دوست داشتن آدم ها، از پیداست… دنبال کلمات نگردید! @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
راهکارهای کلیدی برای رابطه بهتر با خانواده همسر👇 🔸اصل اول بی برو برگرد، «احترام» است 🔸از تنش، بگو مگو و ثابت کردن خود دوری کنید 🔸در حضور آن ها به همسرتان خیلی احترام بگذارید که خیالشان از بابت رابطه شما دو نفر راحت باشد 🔹از بازی های بیهوده عروس و مادرشوهر و داماد و مادرزن دست بردارید 🔹حدومرز‌ها را مشخص کنید 🔹حس شوخ‌طبعی‌تان را حفظ کنید ♦️اگر حرفی دارید خودتان مستقیما گفتگو کنید؛ بی‌واسطه! ♦️یاد بگیرید که همیشه خونسردی و آرامش‌تان را حفظ کنید ♦️عاقل و بالغ باشید ❣️سخت نگیرید و مهربان باشید @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
اولین کسی باش که درمورد اتفاقات روزمره باهمسرت صحبت می‌کنی ازاین طریق براحتی ازتعریف یاتشدید دیگران وبروز دلخوری و سوء تفاهم برای همسرت پیشگیری می کنی. @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
✅احترامی که برای خودتان قائلید احترامیست که درآینده فرزندتان برای خودش وشما قائل خواهد بود. پس مشکلاتتان را در خلوت با همسرتان حل کنید و مقابل فرزندتان به هم بی احترامی نکنید. @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405