زندگی تکرار يك آغاز نیست
زندگی را نو به نو بايد شنید
زندگی زیباست مانند زمين
زندگی زیباست مثل آسمان
زندگی تكرار چون رنگين کمان
🍃♥️
زمان
برای آنهایی که در انتظارند
آهسته است
برای آنهایی که نگرانند
سریع است
برای آنهایی که غمگینند
طولانیست
برای آنهایی که شادند
کوتاه است
ولی برای آنهایی که عاشقند
وجود ندارد.❤️
تا زنده ای
در برابر کسی که به خودت
علاقمندش کردی
مسئولی
مسئولی در برابر اشک هایش
در برابر غم هایش
در برابر تنهاییش
و اگر
روزی فراموش کردی
بدان دنیا به یادت خواهد آورد
🌸🍃🌺🌸🍃🌺🍃🌸
🍃🌸
پسر جوانی قصد موفقیت داشت.
در کودکی گفت : بزودی کاری میکنم
که زندگیم تغییر کند و موفق شوم
اما فعلا بچه ام و کاری از دستم بر نمی آید.
در جوانی گفت : صبر کنید
تا درسم تمام شود.
مدتی بعد گفت : صبر کنید
تا یک شغل خوب پیدا کنم ...
مدتی گذشت و گفت : صبر کنید
تا ازدواج کنم ...
سالها گذشت و هر بار چیزی را بهانه کرد
تولد فرزندان ، تحصیلات فرزندان
ازدواجشان و . . .
دیگر آن جوان ، پیرمردی شده بود
و می گفت : دیگر برای انجام
هر کاری دیر است . . .
آری ، فرصتها را نباید از دست داد
از همین الان باید شروع کرد ...
1_5271746200.mp3
6M
#آهنگــــــــــــ بــســیـــارزیـــــبـــــاے دلــنـــوازان
بــــاصـــداے عــلـــے لــهـــراســبــــے👏
👏👏👏👏👏
تــــقــــدیـــــمـــ نــــگــــاه پـــــرمـــهـــرتــــون🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
داستان زندگی❤️
تجربه اعضا
حدود ۲۰ سال سن داشتم که بخاطر اشتباهات خودم و اعتماد به کسانی که نباید بهشون اعتماد میکردم اتفاقاتی تو زنذگیم افتاد که منو تا مرز فروپاشی روحی و فکر خودکشی برد. در اوج ناامیدی پسری وارد زندگیم شد که نه قیافه انچنانی داشت و نه مال و ثروتی، خیلی ساده و رو راست بود. خیلی زود فهمیدم خیلی خیلی دوستم داره منم بهش اعتماد کردم راستش اون زمان راه دیگه ای نداشتم. خیلی میترسیدم اعتمادم نتیجه بدی داشته باشه اما اون با بقیه فرق داشت. برای ازدواج مشکلات زیادی داشتیم و همه مخالف بودن اما اون پسری نبود که دست بردار باشه انقدر پای عشقش موند تا بعد کلی دردسر ازدواج کردیم. همه چیز خوب بود و خیلی زود محبتش به من و کل زندگیمون شد زبان زد همه کل فامیل، همه بهم میگفتن خوش به حالت که شوهرت انقدر دوستت داره. تو مدت 6 سال صاحب 3 فرزند دختر شدیم و وضع مالیمون بهتر شد و همه تلاشش برای راحتی و آسایش ما بود کافی بود چیزی بخوام یا خودش متوجه بشه هرطور بود حتی از خودش میزد ولی برام فراهم میکرد. اما چشم حسودها کار خودشو کرد. نزدیک یکسال و خورده ای بود که یکی از اقوام مادرم با اینکه زن و 5 تا بچه داشت بهم علاقه نشون میداد راستش قیافه جذابی داشت و خیلی خوش تیپ تر از شوهرم بود. اوایل فقط از اینکه میدیدم هنوز اونقدر جذابیت دارم که مردی مثل اون بخواد بهم علاقه داشته باشه تو دلم ذوق میکردم. انقدر چرب زبونی کرد و از عشق گفت که خام حرفاش شدم میگفت از زندگی و زنش راضی نیست و فقط به اصرار پدر و مادرش مجبور شده باهاش ازدواج کنه میگفت تازه با من معنی عشق و فهمیده، خیلی بهم توجه داشت بهم میگفت تو لیاقت زندگی بهتری داری انقدر گفت گفت تا اینکه به شوهرم خیانت کردم انگار یادم رفته بود چه نقشی تو زندگیم داشته یادم رفته بود من مادرم و نسبت به بچه هام مسئولیت دارم فقط از اینکه باهاش بودم احساس خوبی داشتم
نسبت به شوهرم خیلی سرد شده بودم حتی به بچه هام به چشم مزاحم نگاه میکردم، رفتارم انقدر بد و مشکوک شده بود که شوهرم مشکوک شد خیلی سعی کرد با حرف و مهربونی منو متوجه اشتباهم کنه تا اینکه مچمو گرفت و چت های واتساپمو با اون دید.
الان که فکر میکنم اون موقع من شکستن یه مرد شکستن شوهرمو به چشم دیدم.
بجای پشیمونی از این ناراحت بودم که چرا لو رفتم و شوهرم فهمید از این ناراحت بودم که نقشه هام برای طلاق بهم ریخته بود. انقدر قسم خوردم و ادای ادمهای پشیمون دراوردم تا منو ببخشه، خیلی بهم ریخته بود ولی منو بخشید و من لعنت شده تو دلم احساس رضایت و زرنگی میکردم از اینکه تونستم شوهرمو راضی کنم. الان که فکر میکنم شوهرم گول دروغ و قسم های منو نخورده بود اما بازم بهم فرصت داده بود. اما من حواسم جای دیگه بود و به خیانتم ادامه دادم همش دنبال این بودم تا بتونم طوری طلاق بگیرم که خیانتم رو نشه و از طرفی همه گناه و تقصیرها هم بیفته گردن شوهرم. اما برای بار دوم لو رفتم و شوهرم همه چیزو فهمید خیلی التماس کردم حتی پای بچه هامو پیش کشیدم ولی میگفت بچه ها بدون مادر بزرگ بشن بهتر از اینه که زیردست یه مادر خیانت کار بزرگ بشن میگفت اگه یکی از دخترها مثل تو بار بیاد من هیچوقت نمیتونم خودمو ببخشم. موقع طلاق نتونستم هیچ ادعایی کنم نه برای مهریه نه برای خونه که سندش به نام خودم بود. میترسیدم اگه پافشاری کنم و کار به جای باریک بکشه موضوع خیانتمو همه بفهمن با اینکه اطمینان داشتم شوهرم مردی نیست که حتی بعد طلاق آبرومو ببره ولی بازم ترس داشتم. خانوادم خیلی سر خونه و مهریه و بچه ها پافشاری کردن ولی خودم نزاشتم و کنار کشیدم.
بعد طلاق وقتی اون اقا فهمید مهریه رو بخشیدم و سند خونه رو به نام شوهرم انتقال دادم خیلی عصبانی شد و میگفت اینا حقت بود و در هیچ صورتی نباید میبخشیدی چون در آینده به دردمون میخورد. حدود دوماه گذشت همش منتظر بودم حرف ازدواج و پیش بکشه ولی همش طفره میرفت تا اینکه یکبار که به دیدنش رفتم خودم گفتم تا یکی دوماه دیگه بیا پیش بابام خواستگاری در مورد زنتم نمیگم طلاقش بده ولی بعد ازدواجمون حق نداری شب پیشش باشی. در جواب خیلی سرد بهم گفت حالا چه عجله ای هست بعدشم تو برای ازدواج مجدد احتیاج به اجازه پدر نداری فعلا یه ساله صیغه میکنیم تا بعد. تو یه لحظه دنیا رو سرم خراب شد گفتم من تمام زندگیم بچه هام و شوهرمو فدای تو کردم که حالا بگی صیغه؟ گفت مگه من گفتم تو خودت از زندگیت راضی نبودی. گفتم ولی تو بهم گفتی لیاقتت زندگی بهتری هست تو گفتی طلاق بگیر گفت الانم میگم چه فرقی داره عقد دائم باشی یا صیغه. خیلی ازش بدم اومد تمام دوست داشتنم در یک لحظه تبدیل به نفرت شد.
اون شب خیلی گریه کردم اطرافیان برای دلداری میگفتن غص
ه نخور شوهر سابقت لیاقتتو نداشت و من عذاب وجدان داشتم تو دلم امیدوار بودم شاید شوهرم راضی بشه و منو ببخشه تا دوباره برگردم سر زندگیم ولی روی حرف زدن باهاشو نداشتم. گوشیم حدود ظهر زنگ خورد شماره شوهرم بود جواب دادم دختر بزرگم بود که اون موقع حدود 8 سالش بود با گریه بهم گفت بابای خوشگلمو تو کشتی بابام مرده.
از حال رفتم کاش همون موقع مرده بودم. شوهرم تو اوج جوانی سکته کرده بود همه میگفتن حق تو اونو زد ولی خودم که میدونم همش بخاطر منه، دل پاکش طاقت اینهمه خیانت و پلیدی رو نداشت. دخترم به هیچ عنوان حاضر به دیدنم نیست به کسی حرفی نزده اما میدونم از همه چیز خبر داره و میدونه مادر نالایقی بودم براشون. تو همین دنیا دارم تقاص پس میدم بعد چند ماه پدرم فوت کرد و 2 ماه بعدش برادرام و خواهرم تصمیم گرفتن خونه پدریو بفروشن هرچند سهم منم دادن ولی اونقدر نبود که برام سرپناه بشه. الان چند وقت خونه این برادرم چند وقت خونه اون یکی مدتی هم پیش خواهرم.
نه احترامی نه... همه این بلاها رو خودم سر زندگیم و خانوادم آوردم. خواهش میکنم برای دخترام دعا کنید.
••-••-••-••-••-••-••-••
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
هنگامی که کسی🌸🍃
آگاهانه تورانمیفهمد
خودت رابرای توجیه
اوخسته نکن!
برآنچه گذشت،آنچه شکست،
آنچه نشد،و آنچه ریخت
حسرت نخور
در زندگی اگر تلخی نبود،
شیرینی معنایی نداشت🌸🍃⭐️⭐️⭐️
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae