eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
16.9هزار ویدیو
69 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوای در استقبال از ۶۹ شهید تازه تفحص شده در مرز شلمچه" (س)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا‌زمانی‌که همنشینِ گناه باشیم🌱🌹 همنشینِ امام‌ِزمان نخواهیم‌بود گرفتارِ نَفس باشیم🍃🥀 هم‌نَفَسِ امام‌ِزمان نخواهیم بود. نــام : مـــهدے(عج) ســن :١١٨٩ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
یہ‌روزیڪےگفت این‌خدایی‌که‌میگویی چرامراعذاب‌نمیکند ..؟! گفتم.. همین‌که‌لذت‌مناجات‌‌وعشق‌باخودش‌را .. ازتوگرفته‌است کافیست!🙂 این‌بدترازهرعذابے‌است!🖐🏻 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎ 👌 https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
هر وقت تونستۍ جلو نَفْسِ خودتو بگیرۍ که گناه نکنۍ ؛ اونوقت میشۍ منتظر صاحب الزمان‌علیه‌السلام.. ! !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
یه‌موقع‌هایی‌بود وقتی‌بچه‌مذهبیاگناه‌میکردن حالاهرگناهی... شب‌تاصبح‌پای‌سجاده‌زارمیزدن: که‌خدایامن‌غلط‌کردم‌توببخش،خدایا‌منو اینجوری‌امتحان‌نکن! ولی‌حالا.... کاش‌حداقل‌بدونیم‌چِمون‌شده‌الآن؟(: خداکه‌همون‌خداست، همونجوری‌میبخشه، ماچراعوض‌شدیم؟💔 !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
تاحالابه‌مُردَن ‌‌فڪرڪردین؟! چنـد‌دقیـقہ‌فڪر‌ڪنیم... خُـب‌‌چے‌داریـم؟اعمالمون‌طورےهست‌‌ که‌شرمنده‌نشیم؟؟ رفیـق‌هیچڪس‌نمیـدونہ‌۱۰دقیقہ‌بعـد زنده‌س‌یا‌نھ‌حالا‌ڪہ‌هستیم‌خـوب‌باشیم‌ دیگھ‌دروغ‌نگیـم،دیگہ‌دل‌نشڪنیم... امام‌زمـان‌ُدیگھ‌تنہـا‌نذاریـم💔:) https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
📻 شهید‌ ابراهیم‌ هادی: این‌ را هرگز فراموش نکنید ؛ تا‌ را تغییر ندهیم نمی‌توانیم جامعه را تغییر دهیم.... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
••|⛔️‼️|•• فرق بین شیطان و حضرت آدم... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
هرگاه میخواهید‌با‌من‌حرف‌بزنید زیارت‌آل‌یس‌ بخوانید. ولی‌عصر‌عج‌الله‌‌تعالی‌فرج‌‌الشریف https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
خدایا...♥️ هرگاه عاشقانه خواندمت عاشقانه تر جواب دادی... هرگاه خالصانه تمنایت کردم مشتاقانه تر اجابت کردی... چه روزها که ندیدمت ولی تو دیدی... چه زمانها که نخواندمت ولی تو خواندی... چه حکمتی ست در خدایی تو که این چنین مهربانی میکنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
تصور کن خدا درگوشِ‌لحظه‌هایَت‌میگوید فإنی قَریب مَن‌پیشتم زندگے‌ڪن https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
- ولی من تویِ کنج‌‌ ترین و تنها ترین . . جایِ قلبم تو رو حس میکنم ! میتپه و تو رو صدا میزنه مثل اونجایی ك ؛ جناب سعدی میگه : ‹ دیگران چون بروند از نظر از دل بروند ! تو چنان در دلِ من رفتهِ ك . . جان در بدنی : )!' 🧡'📽 › https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
41.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ ایجاد یک ارتباط عالی و سودمند با امام زمان ارواحنا فداه تاثیر گذار شنبه های مهدوی نــام : مـــهدے(عج) ســن :١١٨٩ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
‍ ‍ ‍ 🔆حضرت مهدے(عج) ✨『جبرئیل فرمانده سپاه امام مهدی』✨ 💎 امام مهدی (عج) پس از و ، با غربیان وارد نبرد و جنگ می‌شود.[1] اندکی که از آغاز نبرد می‌گذرد، با وساطت (ع)، صلحی چند ساله با و بسته می‌شود. آنان تنها مدت کوتاهی به این پیمان، متعهد می‌مانند و مدتی بعد آن را نقض می‌کنند. همین امر سبب جنگ دوم امام مهدی (عج) می‌شود که به آرامی زمینه‌های نبرد با و فراهم می‌گردد. در میانه نبرد به ناگاه، یکی از فریاد می‌زند که صلیب غلبه یافت. در مقابل او نیز یکی از مسلمانان فریاد برمی آورد که یاران و یاوران خدا غلبه یافتند. در پس این مشاجره لفظی، ⚡ خداوند به جبرئیل می‌فرماید: . او با صدهزار ملک به یاری سپاه حق می‌شتابد. همین مطلب درباره میکاییل و نیز اتفاق می‌افتد که آنان نیز به ترتیب با دویست و سیصد هزار ملک به یاری جبهه حق می‌شتابند واین سپاهیان تازه نفس، امر را برای سپاهیان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سهل و پیروزی را برای ایشان، روان و آسان می‌سازند. [1] ↺ پس از آنکه دجال به جمع آوری نیرو و پیرو می‌پردازد، با خیل عظیمی به سوی مکه و مدینه حرکت می‌کند که با ممانعت میکائیل در مکه و جبرئیل در مدینه مواجه می‌شود. [2] 📚[1]. همان، ج 2، ص 92. [2]. بحار الأنوار، ج54، ص 105. 🌹 ... @zoohoornazdike
✨ مبشرات بزرگان در مورد نزدیکی ظهور 🌥 بشارت ششم: بشارت آیت الله بهجت در مورد اتفاقات یمن و ارتباط آن با ظهور 🗓 روز دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۸ حجت الاسلام صدیقی امام جمعه موقت تهران، در دانشگاه صنعتی شهید شریف واقفی در جلسه ی تفسیر زیارت جامعه با اشاره به حوادث اخیر یمن و کشتار شیعیان آنجا به گفتار بشارت گونه ای درباره ظهور از زبان آیت الله العظمی بهجت (ره) اشاره کردند. ▪️ ایشان فرمودند: ▫️ یک شخصی (نام آن فرد را نویسنده به یاد ندارد) در ایوان حرم امام رضا به محضر آیت الله العظمی بهجت (ره) رسید و پرسید: 🔹 از ظهور چه خبر؟ ▫️ حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره) جواب دادند: 🔸 " مراقب اوضاع یمن باشید و جرقه‌ای که در یمن زده می‌شود با ظهور ارتباط دارد و ما باید خودمان را برای ظهور آماده کنیم." ▪️ حاج آقای صدیقی در ادامه فرمودند: ▫️ معلوم است که این وقایع یمن درباره ظهور می باشد (نقل به مضمون شده است.) ایشان همچنین خطاب به جوانان فرمودند: ❇️ ما اگر خودمان را بسازیم آقا ظهور می‌کنند. (ا) 🔴 در اینجا برخی وقایعی که درباره این بشارت رخ داده است را به ترتیب تاریخ مرور می کنیم: 1⃣ قبل از اردیبهشت ۱۳۸۸: بشارت آیت الله بهجت (ره) به طور خصوصی 2⃣ ‏۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸: فوت ایت الله بهجت (ره) 3⃣ ۲۵ آبان‌ ۱۳۸۸: اعلام علنی بشارت آیت الله بهجت توسط حجت الاسلام صدیقی در جلسه تفسیر زیارت جامعه کبیره در دانشگاه صنعتی شهید شریف 4⃣ ۲۴ دی ۱۳۸۹: آغاز اعتراضات سراسری در یمن (خیزش یا انقلاب یمن) 5⃣ مرداد ۱۳۹۳: آغاز قیام مردمی در یمن. این قیام که انقلاب جرعه نیز نامیده میشد به قدرت گرفتن انصار الله در یمن انجامید. 6⃣ فروردین ۱۳۹۴: آغاز تهاجم چندین کشور به مردم انقلابی یمن به رهبری عربستان سعودی شامل کشورهای عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، کویت و بحرین با مشارکت کشورهای مراکش، مصر، اردن و سودان و پشتیبانی اطلاعاتی و لوجستیک آمریکا و همکاری و پشتیبانی نیروی هوایی اسرائیل ⏳این تهاجم هشت سال است که ادامه دارد و در این مدت یمن توسط عربستان سعودی و آمریکا به شدت محاصره شده است؛ قحطی حاصل از این محاصره جان بیش از ۱۷ میلیون یمنی را تهدید می‌کند و بیش از ۳٫۳ میلیون کودک و زن باردار یا شیرده دچار سوءتغذیه شدید شده‌اند و بیش از ۸۵ هزار کودک جان باخته اند؛ اما با مقاومت جانانه مردم و ارتش یمن، انقلاب شیعیان و دیگر مردم یمن شکست نخورده است. ⬅️ (ا) https://www.mashreghnews.ir/news/343400 گفت‌وگوی «وطن امروز» با حجت الاسلام و المسلمین شیخ کاظم صدیقی درباره عارف کامل محمدتقی بهجت فومنی روزنامه وطن امروز، شماره 425، 1389/2/30 http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/425/1/41901/0 🏷 نــام : مـــهدے(عج) ســن :١١٨٩ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«هفت مرحله ظهور» سخنرانی کمتر شنیده شده استاد رائفی پور ⁉️ چند مرحله از مراحل ظهور را تا الان طی کردیم؟  نــام : مـــهدے(عج) ســن :١١٨٩ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 چهارشنبه سوی یکی از احمقانه ترین، وحشیانه ترین و خرافی ترین رسمهایی است تبدیل به عرف بخشی از جامعه شده. 🔹️ هرسال میلیاردها تومان هدر میرود، جانهای زیادی میسوزد، هزاران زن و کودک مضطرب میشوند که عده ای به اسم سنت ایرانی، تفریح کنند! 🔸️ حیف از ایران که با این ضدتبلیغ ضد فرهنگ معرفی شود. ✍ امیرحسین ثابتی https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
جملات ناب و زیبای خود را در وصف امام زمان (عج الله تعالی فرج الشریف) بفرستید و به قید قرعه جز برندگ
سلام 🔶 اسامی برندگان نیمه شعبان 🔹خانم محبوبه ایرجی، استان اصفهان شهرستان خور 🔹 آقای خداداد دل افکار 🔹خانم خیری 🔹خانم سهیلا زمانی 🔹فاطمه آقا محمدی 🔹سمیرا دل افکار 🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹 با تشکر از تمامی شرکت کنندگان وعرض تبریک به برندگان محترم. لطفا شماره کارت خود را به آیدیی زیر ارسال بفرمایید. 👇👇 @HHSSKK
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت29 سعید: بفرمایید استاد هاشمی : خیلی ممنون سعید هم رو به روم نشست که هاشمی گفت: چرا اسم شما و خانم شجاعی نوشته نیست؟ - خوب ما نمیتونیم بیایم هاشمی: چرا؟ ( وااا آخه به تو چه ،شیطونه میگه یه چیزی بگم ضایع بشه ) - خانم شجاعی چند وقت دیگه ازدواج میکنن نمیتونن بیان... هاشمی: و شما چرا؟ - ببخشید من الان اینجام به خاطر پیشنهادم نه اینکه چرا میام یا نمیام هاشمی: ببخشید ،شرمنده ،من با پیشنهاتون موافقم - خیلی ممنونم ،با اجازه رفتم سمت در که برگشتم بهش گفتم : ببخشید ،خانم شجاعی تا چند روزی نمیتونن بیان دانشگاه ،میشه حذفش نکنین هاشمی یه لبخندی زد و گفت:حذفشون نمیکنم ،از طرف من بهشون تبریک بگین - چشم خیلی ممنونم،فقط یه چیزی میشه منم نیام یه اخمی کرد و گفت: مگه شما هم میخواین ازدواج کنین؟ - نه ،ولی.... نزاشت حرفمو ادامه بدم جدی گفت : پس غیبت نکنین که حذف میشین.. از حرفش عصبانی شدمو خداحافظی کردمو رفتم سمت اتاق بسیج در و محکم بستم و شروع کردم به فوحش دادن به هاشمی... گوشیمو از داخل جیبم بیرون آوردمو شماره امیرو گرفتم بعد از چند تا بوق برداشت - الو امیر... امیر: سلام کجایی؟ - دانشگام ،نمیتونم بیام امیر: چرا ؟ - آخه این استاد گنده دماغم میگه حذف میشی اگه غیبت کنی... امیر : خوب بگو داداشم داره زن میگیره باید برم پیشش تنهاست... با حرفش خندم گرفت: آها باشه چشم الان میرم میگم اونم میگه با شه چشم بفرما برو ،دیونه... امیر: خوب سارا چی میشه؟ - سارا رو که بهش گفتم داره ازدواج میکنه ،گفت باشه مشکلی نداره امیر: استادتون پس از رده خارجه - اره چه جورم... امیر جان من برم یه عالم کار دارم امیر : باشه ،برو... @zoohoornazdike 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت 30 بعد از کلاس رفتم سمت خونه ،اینقدر خسته بودم که بدون انجام هیچ کاری روی تختم ولو شدمو خوابیدم همه چیز خیلی تن تن پیش رفت قرار شد پنجشنبه عقد امیر و سارا رو محضر بگیرن منم توی این مدت با کمک چند تا از بچه های دانشگاه در حال تکمیل کردن پکیج بودم ،دیگه جونی برام نمونده بود از خستگی با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم شماره ناشناس بود - بله بفرمایید سلام آیه جان ،منصوری ام - سلام خانم منصوری خوبین؟ منصوری: قربونت برم ،میگم آیه جان آقای صادقی و آقای هاشمی گفتن بیای اینجا تا امروز کار پکیجا رو تمام کنیم - خانم منصوری ،من نمیتونم بیام ،امروز عقد داداشمه خانم منصوری: عقد چه زمانیه؟ - بعد ظهر خانم : خوب تا اون موقع کارا تمام میشه ،زود بیا - اما خانم منصوری ... صدای بوق گوشیمو شنیدم و فهمیدم تماس قطع کرده - ای لعنتی بلند شدم دست و صورتمو شستم تن تن لباسمو پوشیدم ،نامه ها رو گذاشتم داخل کیفمو رفتم بیرون همه تو حیاط نشسته بودن زن عمو و معصومه و مامان و بی بی درحال شستن میوه ها بودن امیر و رضا هم در حال چراغونی کردن حیاط کفشامو پوشیدم که مامان گفت: کجا میری آیه؟ - باید برم دانشگاه ،هفته بعد بچه ها رو میخوان ببرن راهیان نور دارن واسشون پکیج درست میکنن... امیر : خوب ،چرا تو بری الان ،ناسلامتی بعد ظهر عقدمه هاااا - یه سری از وسیله ها دست منه باید ببرم بهشون تحویل بدم مامان : آیه جان زود بیا فقط - چشم امیر : صبر کن با هم میریم - باشه چشمم به رضا افتاد ،از کنارش رد شدم آروم سلام کردم و رفتم سمت ماشین امیر امیر: رضا داداش،بقیه چراغا دست خودتو میبوسه رضا: باشه برو... @zoohoornazdike 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت31 بعد نیم ساعت رسیدیم دانشگاه امیر : آیه من میرم دنبال سارا میبرمش آرایشگاه ،بعد میام دنبال تو - باشه وارد محوطه شدم زیاد کسی تو محوطه نبود یه دفعه چشمم به دو تا اتوبوس افتاد که انگار با گل شستشو ش دادن رفتم نزدیکتر ،خیلی جالب بود برام انگار همه چیز فراهم شده بود برای رفتن به سرزمین جنگ و خون یه دفعه حضور کسی و پشت سرم احساس کردم برگشتم نگاه کردم هاشمی بود - سلام هاشمی : سلام ،چه طوره ؟ خوب شده؟ - اره خیلیییی ،فکر کی بود ؟ هاشمی: خودم ( باورم نمیشد همچین چیزی به مغزش برسه ) همین لحظه خانم منصوری به همراه چند تا از بچه ها اومدن سمت ما منصوری: آیه جان نامه ها رو آوردی؟ - اره کیفمو گذاشتم روی زمین و زیبش و باز کردم نامه ها رو بیرون آوردم که یه دفعه ،هاشمی یکی از نامه ها رو برداشت و نگاه کرد هاشمی : خیلی عالی شده ،آفرین - خیلی ممنون به کمک بچه ها شروع کردیم به بسته بندی کردن وسیله ها نامه ها رو هم بردیم داخل اتوبوس ها چسبوندیم به پشتی صندلی ها وقتی که کار تمام شد چند تا عکس گرفتم از صندلی ها و رفتم سمت بچه ها تا ظهر کارامون طول کشید که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم امیر بود - جانم امیر امیر: آیه کجایی ؟ من تو محوطه دانشگاهم - من تو نماز خونه ام انتهای محوطه سمت راست امیر: باشه بعد از قطع شدن تماس وسیله هامو جمع کردم - خانم منصوری ،من باید برم ،داداشم اومده دنبالم خانم منصوری: برو عزیزم ،خسته نباشی - خیلی ممنون بلند شدم برم که امیر در نماز خونه رو باز کرد رفتم سمت امیر که یه دفعه هاشمی گفت: امیر تویی امیرم برگشت سمت صدا گفت: سید اینجا چیکار میکنی ؟ امیر کفشاشو درآورد و رفت سمت هاشمی ،همدیگه رو بغل کردن منم با تعجب نگاهشون میکردن این دوتا از کجا همدیگه رو میشناسن ! بعد از کمی صحب کردن با هم ،خداحافظی کردن و از نماز خونه بیرون رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم یعنی داشتم از فضولی میمردم - امیر ! این هاشمی رو از کجا میشناسی ؟ امید: آقا سید و میگی! تو هیئت باهاش آشنا شدم ،خیلی پسر خوب و خون گرمیه - ولا ما که جز اخم چیزه دیگه ای ازش ندیدیم امیر : نه بابا ،اتفاقأ خیلی هم شوخ طبعه - بله خیلیی... @zoohoornazdike 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت32 یکی یکی میاومدن و به امیر و سارا تبریک میگفتن منم صبر کردم که یه کم خلوت تر بشه برم بهشون تبریک بگم بعد از چند دقیقه آقایون از اتاق رفتن بیرون و امیر چادر و از روی سر سارا بالا برد با دیدن چهره سارا لبخند زدم رفتم نزدیکشون چشم دوخته بودم به چشمای امیر چقدر آرزو داشتم واسه همچین روزی از شدت خوشحالی بقلش کردمو گریه میکردم امیرم خیلی خودشو کنترل کرد که بغضش نشکنه ولی نشد همه از عشق خواهر و برادری ما با خبر بودن امیر همه چیزم بود ،بهترین دوست ،بهترین شنونده ،بهترین برادر به سختی خودمو ازش جدا کردمو رفتم سمت سارا بغلش کردم - خیلی تبریک میگم بهتون ،امید وارم خوشبخت بشین سارا گونه امو بوسید : خیلی ممنونم عزیزم حلقه ها رو برداشتم و به سمتشون رفتم امیر حلقه خودشو برداشت و گذاشت توی انگشت خودش که زدم زیر خنده - آخه دیونه یعنی تا حالا کجا دیدی که دوماد حلقه اشو خودش تو انگشتش کنه یعنی کل اتاق منفجر شد با این کار امیر بعد دوباره امیر حلقه سارا رو داخل انگشتش گذاشت سارا هم حلقه امیرو گرفت و داخل انگشت امیر گذاشت بعد دستاشونو گرفتم و روی هم گذاشتم یعنی از شدت سردی دست هر دوشون فهمیدم که چقدر استرس دارن بعد از مدتی با هم چند تا عکس گرفتیم و کم کم همه اومدن خداحافظی کردن و رفتن سارا و امیر هم رفتن یه کم دور بزنن تا شب بشه مهمونا بیان برگردن خونه.... منم رفتم سوار ماشین بابا شدم و حرکت کردیم سمت خونه خونه ما مجلس زنونه بود ،خونه عمو اینا مجلس مردونه بود ،اینجوری خانوما راحت تر بودن ساعتهای ۸ شب بود که امیر و سارا اومده بودن همه با دیدنشون شروع کردن به کل کشیدن... @zoohoornazdike 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸