eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.3هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
19.6هزار ویدیو
77 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
#وظایف_منتظران_۳ #روز_سوم 💠دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر می‌شود:👇 👈۱- شفاعت پیامبر ان شا
۴ 💠دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر می‌شود:👇 👈۱- سبب وسعت روزی است ان شاء الله. 👈۲- باعث آمرزش گناهان می شود. 👈۳- دعا کننده مشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب می شود. 👈۴- در زمان ظهور آن حضرت به دنیا رجعت می کند. 👈۵- از برادران پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود. 📘 منبع: مکیال المکارم 🔹ادامه دارد .. https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
⭕️هم‌اکنون | بمباران شدید اطراف بیمارستان ناصر در خانیونس 🔸منابع خبری از بمباران شدید اطراف بیمارستان ناصر در خانیونس واقع در جنوب باریکه غزه توسط جنگنده های صهونیستی خبر دادند. https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
☑️ پوتین: جهان در حالت تغییر است و دگرگونی های شگرفی را تجربه می کند. یک نظم جهانی چند قطبی جدید ایجاد خواهد شد 🔸 پوتین پیش از مراسم پذیرش استوارنامه سفرای خارجی گفت: یک نظم جهانی چند قطبی جدید در جهان ایجاد خواهد شد. !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی تکان‌دهنده از صبوری و توکل فلسطینی‌ها ✏️ رهبر انقلاب، روز گذشته: فرزندش شهید میشود، خدا را حمد میکند؛ فرزندش شهید میشود، میگوید فدای فلسطین؛ نوجوان مجروح خدا را شکر میکند و آیات قرآن را میخواند. این صبوری این مردم خیلی مهم است.... همین صبوری و توکّل به دادِ اینها خواهد رسید؛ همین موجب خواهد شد که اینها پیروز بشوند و در نهایت پیروز میدان خواهند شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهباشی دعای فرج.mp3
زمان: حجم: 4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت432 از دیدن اوضاعش بغضم گرفت. لای پتو پیچیده شده بود و نای حرف زدن نداشت و
🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت433 —خب بهش زنگ بزن بگو اگه پول می خواد براش کارت به کارت می کنیم. صدایم را بلند کردم. —علی! فقط به خاطر پول نیست. یادت رفته موقعی که من مریض بودم هلما چقدر برام سنگ تموم گذاشت؟ حالا که نوبت من شده محبتش رو جبران کنم، ولش کنم؟! اون خیلی حالش بد بود اصلا خدایی نکرده شاید زنده نمونه اون وقت من می تونم جواب وجدانم رو بدم؟ نفسی گرفتم و زمزمه کردم: —فکر نمی کردم این قدر سنگ دل باشی. علی با اخم نگاهم کرد و زیر لب چیزی گفت و پشت سر آمبولانس راه افتاد. حالم خیلی بد بود. دیدن اوضاع هلما اعصابم را به هم ریخته بود. نمی دانم چرا علی نمی توانست مرا درک کند. هلما را به بیمارستان سوانح سوختگی بردند. من و علی جلوی در اورژانس ایستاده بودیم. علی دست هایش را داخل جیبش فرو برده بود و به این طرف و آن طرف می رفت. مشخص بود که در حال حرص خوردن است ولی از دست من کاری برنمی آمد، چون خیلی نگران بودم. صورت پر از دود هلما و چشم های مملو از التماسش که یادم می آمد دلم زیر و رو می شد. ساره به طرفمان آمد و با دیدن علی سلام کرد و گفت: —ببخشید مزاحم شمام شدم. من خیلی ترسیده بودم نمی دونستم به کی زنگ بزنم. ممنون که اومدید. همین که این جا هستید قوت قلبه. علی سرش را پایین انداخت. —خواهش می کنم. اگر کاری هست انجام بدیم. —بله، همین کارای پذیرششه، می گن باید ببرنش واسه عمل. با تعجب پرسیدم: —اتاق عمل چرا؟! بغض کرد. —لباسش سوخته و به تنش چسبیده, می گن باید جداش کنن، یکی از کلیه هاش هم مشکل پیدا کرده، خیلی داره درد می کشه. لب هایم را گاز گرفتم. —ای خدا! بیچاره چه زجری رو داره تحمل می کنه. —آره طفلکی، خدا باعث و بانیش رو لعنت کنه. دعا کن بتونه تحمل کنه و حالش خوب بشه. من و علی کارهای پذیرش را انجام دادیم. ساره گوشی به دست به طرفم آمد. با شخص پشت خط با دعوا صحبت می کرد، بعد که قطع کرد پرسیدم: —شوهرت بود؟ —آره، می خواد بچه ها رو ببره خونه ی خواهرش که تنها نباشن. آخه می خواد بره سرکار. منم بهش گفتم حالا یه امشب نرو چی می شه؟ نمی بینی من این جا گیرم؟ نگاهی به علی انداختم و با تردید گفتم: —می خوای تو برو، من میمونم. علی تیز نگاهم کرد و قبل از این که ساره حرفی بزند کارت عابر بانکش را به طرفم گرفت. —اگر تو می خوای بمونی این کارت پیشت باشه. یه وقت واسه دارویی چیزی لازم میشه، هر وقتم خواستی برگردی زنگ بزن بیام دنبالت. با چشم های گرد شده نگاهش کردم. ساره با شتاب گفت: —نه علی آقا، من خودم می مونم. به شوهرم می گم یه امشب نره سرکار طوری نمیشه که. شما و تلما جون برید. دستتون درد نکنه. اگه کاری پیش اومد، زنگ می زنم. لیلافتحی‌پور