eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
17.2هزار ویدیو
70 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
قسمت۱۵ فصل دوم : آن دو چشم آبی! قسمت هفتم با اخلاق رجب کنار آمده بودم. وقتی از گذشته‌ی تلخی که پشت
قسمت ۱۶ فصل سوم : شمشیر ذوالفقار قسمت اول وحشت‌زده چشمانم را محکم بستم و روی هم فشار دادم. در تمام عمرم چنین نوری ندیده بودم. نور شمشیر ذوالفقار همه‌جا را گرفته بود. از خواب پریدم. تمام لباس‌های تنم خیس عرق بود، آبی به دست و صورتم زدم و به خانه دایی رفتم. زن دایی مرا با آن حال که دید، هُرّی دلش ریخت. پای برهنه به طرفم دوید و گفت: «زهرا! مامان چیزیش شده؟! رجب خوبه؟! چرا حرف نمی‌زنی؟!» زبان در دهان چرخاندم و خوابم را برایش تعریف کردم. نفس راحتی کشید. خندید و گفت: «خیر ببینی دختر! داشتم سکته می‌کردم. خواب دیدی، حالا چرا مثل بید داری می‌لرزی؟!» - نمی‌دونم زن دایی! شاید من اشتباهی کردم که خواب دیدم! شاید باز رجب از من دلگیر شده. - بیا بریم تو. چرا رنگ و روت زرد شده دختر؟! ناهار خوردی یا نه؟! با بی‌حالی جوابش را دادم: «نه زن دایی! گلاب به روت، از صبح چند بار بالا آوردم.» خنده به صورتش نشست و گفت: «به‌به! مبارکه زهرا جان! از حال و روزت معلومه بارداری! پس چرا نمیای تو؟!» از شنیدن این خبر خشکم زد. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙
قسمت۱۷ فصل سوم : شمشیر ذوالفقار قسمت دوم آرام در حیاط قدم برداشتم تا به اتاق رسیدم. از بوی غذا عُق می‌زدم! به اصرار زن دایی چند قاشق خوردم و برگشتم خانه. مریم، زن داداشم، مشغول پهن کردن لباس بود. چشمش که به من افتاد، گفت: «کجا بودی زهرا؟! سید خانوم اومده بود کارت داشت!» سید خانم همسایه دیوار به دیوار خانه‌ی مادرم بود. دست و صورتم را شستم. برگ درختان از سوز سرمای پاییز زرد شده بود؛ اما من از درون گُر گرفته بودم. با جوراب رفتم داخل آب و لب حوض نشستم. مریم دستم را گرفت، گفت: «چقدر تنت داغه! حالت خوبه؟! سرما نخوری؟!» گفتم: «خوبم. سید خانوم چی‌کار داشت؟» بلند شد و به طرف لباس‌ها‌ی داخل تشت رفت و گفت: «خواب دیده یه آقایی با اسب سفید اومده طرف تو و یه بچه گذاشته بغلت. بعدش گفته: این پسر شماست دخترم، اسمشم امیره. زهرا! نکنه خبریه؟!» رفتم توی فکر. یاد خواب دیشبم و حرف زن دایی افتادم، گفتم: «خیر باشه ان‌شاءالله! نمی‌دونم، شاید.» صبح زود همراه رجب رفتم دکتر و بارداری‌ام را تأیید کرد. خواب سید خانم را برای رجب تعریف کردم؛ خیلی خوش‌حال شد. برادر تنی نداشت و تنها بزرگ شده بود؛ برای همین هم عاشق پسر بود. خدا می‌داند بعد از شنیدن این خواب‌ها در خیال خودش چه نقشه‌هایی برای پسرش کشید! روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙
قسمت ۱۸ فصل سوم : شمشیر ذوالفقار قسمت سوم یکی از شب‌های تابستان رجب با پاکتی بزرگ که به دست داشت به خانه برگشت. پاکت را باز کرد و گذاشت جلوی من و گفت: «بخور زهرا. خودت و اون بچه باید جون بگیرید.» کمی به جلو خم شدم و داخل پاکت را نگاه کردم؛ پسته بود. از ظاهرش معلوم بود مرغوب و گران قیمت است. درشت و یک‌دست، دهان باز کرده بودند تا با آدم حرف بزنند! - اینا خیلی گرونه رجب! پولش رو از کجا آوردی؟! - چی‌کار به پولش داری؟! تو فقط بخور. امشب بعد از مهمونی هتل، صاحب مراسم اینا رو بین کارگرا تقسیم کرد. کمی عقب رفتم و گفتم: «پس نمی‌خورم!» - چرا؟! - از کجا معلوم حلال باشه؟! با ناراحتی گفت: «دزدی که نکردم، با رضایت خودش داده. این اداها چیه درمیاری؟!» - من از کجا بدونم با پول حلال خریده؟! اصلا شاید اهل خمس دادن نباشه! من نمی‌خورم. ببر پسشون بده. عصبانی شد و پاکت را از جلوی من برداشت. سر مسائل به‌ظاهر کوچک خیلی با هم درگیر می‌شدیم. همین که مال دزدی نباشد، برای او کافی بود؛ اما من نصیحت‌های مادرم را آویزه‌ی گوشم کرده بودم. حرام که جای خود داشت، شبهه‌ناک هم نمی‌خوردم! واقعا از لقمه حرام می‌ترسیدم. جز حلال از گلویم پایین نرفته بود. به‌خاطر یک ویار زنانه نمی‌خواستم عاقبت امیرم خراب شود. می‌دانستم مال شبهه‌ناک در آینده و نسل تأثیر مستقیم دارد. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙
بسم الله الرحمن الرحیم ذالجلال و الاکرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدای مهربانم هر کس تو را صدا میزند به یادش باش♥️ اگر تنهاست ؛ کنارش باش اگر بی پناه است ؛ پناهش باش اگر گره ای دارد ؛ گره گشایش باش خدایا دل همه ی ما را را به نور ایمانت روشن بفرما✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی الحُــسین و علی علی بن الحُسین وَ عــــلی اُولاد الـحـسین و عَـــلی اصحاب الحسین ✍امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون می‌کند و عمر را طولانی می‌گرداند و بلاها و بدی‌ها را دور می کند. ارزقنا کربلا
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بی‌حضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد! اللّهم عجل لولیک الفرج 💔 صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2