8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درود بر شرفت ای شیر زن ایران اسلامی
حقا که حقیقت را در شعرت بیان کردی
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2ا
16.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️ سرود #سلام_فرمانده ۳ ؛ رونمایی شد.
خیلی فاخر و زیبا و دلنشین.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2ا
✌در آسـتانہے ظــهور✌
قسمت ۳۵ فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت نهم بیبی خانم برای وجیهالله آستین بالا زد و دامادش کرد. جهیز
قسمت ۳۶
فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت دهم
فردا ظهرش مرخص شدم. ملاقاتی نداشتم و کسی هم دنبالم نیامده بود. من و یک زن دیگر که او هم همراه نداشت با همان لباسهای بیمارستان سوار بر آمبولانس برگشتم خانه! ماشین راه افتاد و چند دقیقه بعد تصادف کردیم. حسین از دستم افتاد و قِل خورد رفت زیر صندلی! راننده آمبولانس فوری آمد حسین را برداشت و دست من داد. نمیدانستم بخندم یا گریه کنم. شکر خدا سالم بود. به خدا گفتم: «من این طفل معصوم رو چطور بزرگ کنم؟!» زائویی که کنارم نشسته بود، پرسید: «خانوم! بچهت دختره؟! چرا هیچ حسی بهش نداری؟! چرا خوشحال نیستی؟ بچه زیاد داری؟» پر از درد و غصه بودم. چطور حسم را به بچهای نشان میدادم که کسی دنبالش نیامده و مثل مادرش تنهاست؟! وقتی رسیدیم، مادرم داشت داخل حیاط راه میرفت و غر میزد: «خدایا! دیدی یه گُل داشتم با دست خودم کردمش تو گِل! شوهرش ول کرده رفته سر کار. معلوم نیست بچهم آوارهی کدوم بیمارستان شده! کاش میمردم و...» خجالت کشیدم مرا با آن حال ببیند. حواسش که پرت بچهها شد، بیسروصدا رفتم داخل اتاق. راننده آمبولانس جلوی در داد زد: «لباسای زائو رو بدید ببرم.» مادرم متوجه آمدنم شد. با عجله آمد داخل اتاق و قربانصدقهام رفت. امیر و علی دور رختخواب میچرخیدند و منتظر دیدن برادر جدیدشان بودند. مادرم پارچه سفید دور حسین را باز کرد و با تعجب گفت: «اِه! پسره؟! زهرا جان! پسر که داشتی، دختر میاوردی!» خندیدم و گفتم: «انشاءالله دفعه بعد مامان.» به روی مادرم میخندیدم که کمتر غصهی مرا بخورد؛ همین سه پسر برای هفت پشت من بس بود.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
قسمت۳۷
فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت یازدهم
ماه مهر نزدیک بود و امیر باید میرفت کلاس اول. نزدیک خانهمان، مدرسه ابتدایی بود؛ همان جا اسمش را نوشتم. روپوش و کیف برایش خریدم و آماده رفتن به مدرسه شد. نق و نوق میکرد و از درس خواندن خوشش نمیآمد. چند هفتهای طول کشید تا به محیط مدرسه و همکلاسیهایش عادت کند. چند کلاس اکابری که رفته بودم، اینجا به کمکم آمد و میتوانستم در درسهای امیر کموبیش کمکش کنم. با همان سن کم ادای مردهای بزرگ را درمیآورد. هروقت آخر هفته میخواستم خانه دایی محمد یا مادرم بروم، مرا همراهی میکرد تا تنها نباشم. جلوی در مینشست و نمیآمد داخل خانه. میگفت: «مامان جان! اینا بیحجابن؛ اصلا محرم و نامحرم حالیشون نیست؛ من نمیام خونهشون. میخوای چشم پسرت به گناه بیفته؟! تا هروقت دوست داری بمون، بعد بیا تا بریم. من همین جا میشینم.»
واقعا غیرتی بود؛ ادا درنمیآورد. قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، خیلی از احکام را یادش دادم. هفتههایی که مدرسهاش شیفت ظهر بود، اول میرفت مسجد جامع امام جعفر صادق (علیهالسلام) که نزدیک خانهمان بود، نمازش را میخواند و بعد میرفت مدرسه.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرشب قبل از خواب از خودتون بپرسید و ببینید امروز چه کردید براش؟
کاری کردید؟
ازتون راضی بوده؟
برای رضای اون عملی خالص داشتید؟
وجدانتون چقدر راضیه از کارهاتون؟
چقدر خواستید آقا رو از تنهایی در بیارید؟
چقدر باب میل او بودید؟
چقدر بخاطر دل مولا از گناه گذشتید؟
چقدر برای اومدنش تلاش کردید؟
چقدر بقیه رو باهاش آشنا کردید؟
خوب گوش بدید حساب و کتاب عمل روزتونو کنید...
چه کردید براش
برای او که تنها و غریب و فرید است...!!!
﷽
✍ زندگی را نبازیم
یه وقتی همهی امکانات فراهم هست و ما هم دلمون به اونها خوش میشه.😇
اما یه وقتی هم هست که انگار همهی درها بسته میشه،🤦♂
😭همه چیز رو از دست میدیم،
😕دیگه نه پول داریم، نه هیچی.
☝️تو این موقعیتها باید چکار کنیم⁉️🤔
قرآن، حضرت موسی رو به عنوان الگو به ما معرفی میکنه.
👇👇👇
حضرت موسی جوانی بود که یه زمانی، بدون سرمایه و تنهای تنها شد.
👈تنها چیزی که داشت ایمان و امید به رحمت خدا بود.
✅ به خاطر همین، به جای ناشکری و بیتابی کردن گفت:
🕋 رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ
✨خدایا من به خیری که تو بر من نازل فرمایی محتاجم.
🕋 عَسَىٰ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ
اميد است كه خداوند مرا به راه مستقیم هدایت فرمايد.
و خدا هم جوابِ این امید و توکل رو داد؛ یعنی اینکه موسی بعد از مدتی،👇
👨👨👧👧 با تشکیل خانواده و با ثروتِ فراوان 💵 به شهر خودش برگشت.😍
فقط با ایمان و توکل به خدا میتونیم از همه فراز و نشیبهای زندگی به خوبی عبور کنیم.
بهش اعتماد کنید
او بهترین یاور و پناهه
#تلنگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ علی الحُــسین
و علی علی بن الحُسین
وَ عــــلی اُولاد الـحـسین
و عَـــلی اصحاب الحسین
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون میکند و عمر را طولانی میگرداند و بلاها و بدیها را
دور می کند.
#اللهم ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ مگر جهنم، جز فراق توست
و بهشت، جز لحظهی وصال تو؟!
❤️ سلام دلیل نفسهایم!
✨ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ....
سلام_امام_زمانـم... ♥️
صبحت بخیر و خوشی