قسمت بیست و ششم :
اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِيل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم.
اکثروا فعل امر است وقتی حضرت می فرمایند:
اکثروالدعا بتعجیل الفرج
در واقع امر می کنند به زیاد دعا کردن برای فرج، بنابراین زیاد دعا کردن برای ظهور امری واجب می شود چون امر امام حاضر معصوم است.
اما بیش از هزار سال است که این واجب شرعی روی زمین مانده و امر امام نادیده گرفته شده، ما با برگزاری مراسم استغاثه علاوه بر امتثال امر امام، یک واجب فراموش شده و یک حکم شرعی را احیا می کنیم، امری که اگر به نتیجه برسد خواسته همه انبیا و اولیای الهی محقق شده و جامعه جهانی بشریت، که نه تنها بشریت، بلکه تمام موجودات عالم به سعادت و نیکبختی میرسند و همچنین مهمترین حکم الهی به اجرا گذاشته می شود که در مورد اهمیت اجرای احکام الهی همین بس که یکی از مهمترین وظایف امام معصوم علیه السلام اجرای همین احکام است.
و در ادامه می فرماید: فان ذالک فرجکم، گشایش و حاجت روایی شما در همین زیاد دعا کردن برای فرج است.
یعنی نه تنها امتثال امر امام است و این امتثال امر واجب است و نه تنها اجرای یک حکم شرعی است که تاکنون بر زمین مانده و عملی ست که تحقق آرزوی همه انبیا و اولیای الهی را به دنبال دارد و سعادت و نیکبختی عالم بشریت را تضمین می کند، بلکه همین بسیار دعا کردن باعث فرج و گشایش خود شخص می شود.
علاوه بر این ها برکات دعا برای ظهور در دنیا و اخرت انقدر زیاد است که قابل احصاء نیست.
یعنی خلاصه اینکه زندگی دنیا و آخرت خود را با همین بسیار دعا کردن برای فرج بیمه کنید.البته این عمل توفیقی است از جانب خدا...
ادامه دارد
🔴 #فوری | دقایقی پیش جنگنده های ارتش تروریستی آمریکا و انگلیس چهار نوبت استان الحدیده یمن را هدف قرار دادند.
✌در آسـتانہے ظــهور✌
عید قربان اســت و کاش
اسمـــاعیـــــــل جانــمـــان
قربانی وجود شما میشد
یا صاحب الزمان...💚
#اللهمعجللولیکالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ قرار بود فقط #کاخ_سفید حسینیه بشه؛ اما بچههامون یه شعبه از سپاه رو در تورنتو #کانادا راه انداختن✌️😂
📌 هر شاهکاری، قطعا یه کپی با ارزش هم داره! سید صادق مقاومت، سید حسن نصرالله در شروع فرآیند ادامهدار #انتقام_سخت حاج قاسم فرموده بود که سربازان آمریکایی عمودی اومدن تو منطقه اما افقی برمیگردن؛ الان جهانی شد، شما باور نکردین!!
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 خروج صدها دانشجو از جشن فارغالتحصیلی دانشگاه استنفورد در حمایت از غزه
🔹 صدها نفر از دانشجویان دانشگاه استنفورد در آمریکا در اعتراض به همکاری این دانشگاه با شرکتهای حامی رژیم صهیونیستی و برای حمایت از غزه، جشن فارغ التحصیلی را ترک کردند.
🔸تصاویر منتشر شده در شبکههای اجتماعی نشان میدهد که بیش از 400 نفر از دانشجویان دانشگاه استنفورد همزمان با آغاز سخنرانی رئیس دانشگاه با در دست گرفتن پرچم فلسطین و چفیه فلسطینی، جشن فارغ التحصیلی را ترک کردند.
🔹 پلیس هفته گذشته بیش از 10 نفر از دانشجویان دانشگاه استنفورد را به خاطر شرکت در تظاهرات همبستگی با غزه بازداشت کرد.
🔸دانشجویان این دانشگاه خواستار توقف همکاری با رژیم صهیونیستی و شرکتهای حامی آن شدهاند.
مسئولان دانشگاه استنفورد دانشجویان حامی فلسطین را تهدید به اخراج کردند.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢مصی پولینژاد: معصومه ابتکار شخصا برای من جاسوسی میکرد و اطلاعات خانوادههای قربانیان را با نجفی برای من ارسال میکرد.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
💢به رهبر انقلاب لبیک گفتند؛ امت حزب الله در انتظار یکی از به یادماندنیترین آثار نمایشی
🔹 سریال داستانی کتاب «تنها گریه کن» در ۲۰قسمت ساخته شده است و به زودی پخش خواهد شد. همان کتابی که رهبر انقلاب آن را تایید و تحسین کرده بود. جریان امت حزب الله بعد از تعابیر عجیب آقا از این کتاب استقبال کردند. حالا این کتاب تبدیل به یک اثر نمایشی شده است.
🔹تنها گریه کن درباره مادر شهید محمد معماریان است. شهیدی که برکات وجودش بعد از شهادتش امتداد داشته است. به خاطر دوست داران شهدا منتظر و پیگیر این اثر نمایشی هستند.
🔹در تقریظ درخشان رهبری آمده:«با شوق و عطش، این کتاب شگفتیساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی.»
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 #قسمت_بیستچهارم مهیا شوڪه بود همه به او نگاه می کردند مخالفتی نکرد دو
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 #قسمت_بیستوپنجم
مهیا گوشه ای ایستاد پاهایش را تند تند تڪان مے داد و خیره به دو ماموری بود ڪه مشغول نوشتن چیزهایے در پرونده آبی رنگ بودند
_حالتون خوبہ؟؟
مهیا سرش را بلند ڪرد و به شهاب ڪه این سوال را پرسیده بود نگاهے ڪرد
_آره خوبم فقط یڪم شوڪه شدم
شهاب با تعجب پرسید
_شوڪه برا چے؟
_آخه این همہ بسیجے اون هم یہ جا تا الان ندیده بودم
شهاب سرش را پایین انداخت و ریز ریز خندید.. ڪه درد زخمش باعث شد اخم ڪنه
_خب آقای مهدوی لطفا برامون توضیح بدید دقیقا اون شب چه اتفاقی افتاد
با صدای مامور سرشان را طرف سروان برگرداندند
مهیا بر اتیکت روی فرم لباس مامور زوم کرد آرام زمزمه ڪرد
_سروان اشکان اصغری
_اون شب من بعد مراسم موندم تا وسایل هیئت رو بزارم تو پایگاه ها ڪه دیدم یڪی صدام میڪنه سرمو ڪه بلند ڪردم دیدم خانم رضایی هستن ڪه چند پسر دنبالشون می دویدند با پسرا درگیر شدم یڪشونو یه مشت زدم زود بیهوش شد
مطمئنم مست بود چون ضربه ی من اونقدرا محڪم نبود من با دو نفر دیگه درگیر بودم ڪه اون یڪی بهوش اومد و با چاقو زخمیم ڪرد
_خانم رضایی گفتن ڪه شما قبل از اینڪه زخمی بشید به ایشون گفتید برن تو پایگاه خواهران؟؟
_بله درسته
سروان سری تکون داد
_گفتید رفتید تو پایگاه خواهران
مهیا
ــ بله
_آقای مهدوی مگه کسی از خانما اونجا بودن که در پایگاه باز بود ؟
شهاب از نشستن زیاد زخمش خونریزی ڪرده بود از درد ملافه را محڪم در دستانش فشرد
_وسایل زیاد بود نمیشد همه رو تو پایگاه برادران بزاریم برای همین میخواستم یه تعدادیشو بزارم تو پایگاه خواهرا
_خب خانم رضایی شما قیافه های اونا رو یادتونه
_نخیر یادم نیست
_یعنی چی خانم یادتون نیست
مهیا ڪه از دست این سروانِ خیلی شاڪی بود با عصبانیت روبه سروان گفت....
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 #قسمت_بیستوششم
_جناب دیشب تاریک بود و من ترسیده بودم وقت نداشتم که زل بزنم بهشون بعدشم شما چرا اینطوری با من حرف میزنید... اون از دیشب که می خواستید منو بازداشت کنید اینم از الان اصلا یه دفعهای بگید ایشونو من زدم ناکار کردم
شهاب از عصبانیت و شنیدن قضیه بازداشت خیلی تعجب ڪرد...در باز شد و پرستار وارد شد
_جناب سروان وقتتون تموم شد بیمار باید استراحت ڪنه
سروان سری تڪان داد واخمی به مهیا کرد
_آقای مهدوی فردا یک مامور میفرستم برای چهره نگاری
_بله در خدمتم
_خداحافظ ان شاء الله بهتر بشید
شهاب تشڪری ڪرد
پرستار رو به مهیا گفت
_خانم شما هم بفرمایید بیرون وقت ملاقات تموم شد
مهیا به تڪان دادن سرش اڪتفا کرد سروان و پرستاراز اتاق خارج شدند ...مهیا دو قدم برداشت تا از اتاق خارج شود ولی پشیمون شد با اینڪه از شهاب خوشش نمی آمد اما بی ادب نبود باید یه تشڪری بکنه دو قدم رو برگشت
_شهـ... منظورم آقای برادر
_بله
_خیلی ممنون
خیلی به خودش فشار آورده بود تا این دو ڪلمه را بگویید
_خواهش میڪنم اما
مهیا وسط صحبتش پرید
_برادر لطفا امر به معروف و نهی نمیدونم چی نکن
شهاب سرش را پایین انداخت
_نمی خواستم امر به معروف و نهی از منڪر بڪنم فقط میخواستم بگم ڪاری نڪردم وظیفه بود
مهیا ڪه احساس می ڪرد بدضایع شده بود زود خداحافظ کرد و از اتاق خارج شد.... به در تکیه داد و محکم به پیشانیش زد
_خاڪ تو سرت مهیا
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 #قسمت_بیستوهفتم
بعد از بیرون آمدن مهیا همه به اصل قضیه پی برده بودند و دلیل ماندن مهیا در اتاق را فهمیدند....مهیا و خانواده اش بعد از خداحافظی با خانواده مهدوی به خانه برگشتند...
مهیا وارد اتاقش شد...
فردا ڪلاس داشت ولے دقیقا نمیدانست ساعت چند شروع ڪلاس هست
سراغ گوشیش رفت شارژ تمام ڪرده بود به شارژ وصلش ڪرد
ــــ اوه اوه چقدر smsو میس ڪال
ڪلی تماس از نازی و مامانش داشت بقیه هم از یه شماره ناشناس...پیام ها رو چڪ کرد که پیام از نازی داشت ڪه ڪلی به او بدو بیراه گفته بود ...و یڪ پیام از زهرا
و بقیه هم از هماڹ شماره ے ناشناس یکی از پیام ها را باز ڪرد
_سلام خانمي جواب بده ڪارت دارم
بقیه پیام ها هم با همین مضمون بودند
شروع ڪرد تایپ ڪردن
_شما؟؟
برای زهرا هم پیامی فرستاد ڪه فردا ڪلاس ساعت چند شروع میشہ…؟
بعد از چند دقیقه زهرا جواب پیامش را داد
گوشیش را ڪنار گذاشت یاد طراحی هایش افتاد ڪه باید فردا تحویل استاد صولتی مے داد...زیر لب ڪلی غر زد
لب تاپش را روشن ڪرد و شروع ڪرد به طراحے
ڪش و قوسے بہ ڪمرش داد همزمان صدای اذان از مسجد محله بلند شد هوا تاریڪ شده بود
_واے ڪی شب شد
مثل همیشه پنجره ی اتاقش را بست
و دوباره مشغول طراحي شد....
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمه_امـیری
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 #قسمت_بیستوهشتم
_همینجا پیاده میشم
پول تاڪسي را حساب ڪرد و پیاده شد
روبه روی دانشگاه ایستاد خودش را برای یڪ دعواے حسابے با 🔥نازی آماده ڪرده بود
مغنعه اش را جلو آورد تا حراست دوباره به او گیر ندهد از حراست ڪه گذشت مغنعه اش را عقب ڪشید
با دیدن نازی و زهرا ڪه به طرفش می آمدند...برگشت و مسیرش را عوض ڪرد
_وایسا ببینم ڪجا داری فرار مے ڪنی
زهرا_بیخیالش شو نازی
ـــ تو خفه زهرا
مهیا با خنده قدم هایش را تند ڪرد
_بگیرمت میڪشمت مهیا وایسا
مهیا سرش را برگردلند و چشمڪی برای نازی زد.. تا برگشت به شخصی برخورد ڪرد و افتاد
_واے مهیا
دخترا به طرفش دویدن وڪنارش ایستادن
مهیا سر جایش ایستاد
_وای مهیا پیشونیت زخمی شده
مهیا با احساس سوزشی روی پیشونیش دستش را روی زخم ڪشید
_چیزی نیست
با دیدن جزوه هایش در دستان مردونه ای سرش را بلند ڪرد پسر جوانی بود ڪه جزوه هایش را از زمین بلند ڪرده مهیا نگاهی به پسره انداخت اولین چیزی ڪه به ذهنش رسید مرموز بودنش بود
_شرمنده حواسم نبود خانمـ....ِ
نازی زود گفت
ـــ مهیا...مهیا رضایی
مهیا اخم وحشتناڪی به نازی ڪرد
_خواهش میڪنم ولی از این بعد حواستونو جمع ڪنید
مهیا تا خواست جزواش را از دستش بکشد
دستش را عقب ڪشید لبخند مرموزی زد و دستش را جلو آورد
_صولتی هستم.... 🔥مهران صولتی🔥
مهیا نگاهی به دستانش انداخت... با اخم بهش نگاهی ڪرد و غافلگیرانه جزوه را از دستش ڪشید.... و به طرف ساختمان رفت نازی و زهرا تند تند پشت سرش دویدند
تا نازی خواست چیزی بگوید مهیا با عصبانیت گفت
_تو چته چرا اسم و فامیلمو گفتی ها؟؟؟
_باشه خو چی شد مگه ولی چه پسری بود
_بس کن دیگه حالت بهم نمیخوره همچین حرفایی بزنی؟؟
زهرا برای آروم ڪردن اوضاع چشم غره ای به نازی رفت دست مهیا را گرفت
_نازی تو برو کلاس ما بریم یه چسب بزنیم رو زخم مهیا میایم
و به سمت سرویس بهداشتی رفتن
_آخ آخ زهرا زخمو فشار نده
_باشه دیوونه بیا تموم شد
نگاهی به خودش در آینه انداخت ...به قیافه ے خودش دهن کجی زد ...به طرف ڪلاس رفت تقه ای به در زد
_اجازه هست استاد؟
استاد صولتی با لبخند اجازه داد
مهیا تا می خواست سر جایش بشیند با دیدن مهران صولتی اخمی ڪرد و سرجایش نشست
همزمان نازی در گوش شروع به صحبت کرد
ــ وای این پسره مهران برادر استاد صولتیه
_مهران ڪیه!!؟؟
_چقدر خنگے تو همین که بهت زد
مهیا با این حرف یاد زخمش افتاد دستی به اخمش کشید
_دستش بشکنه چیکارکرد پیشونیمو
با شروع درس ساڪت شدند...
❌❌
امضای پویش مهم ممنوعیت سگ گردانی
فقط ۲۰ درصد امضا شده
۸۰ درصد دیگر خالیست
درخواست جمع آوری سگها از معابر و پارکها
و ممنوعیت سگ گردانی و نگهداری از سگها
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://search.eitaa.com/?url=https://www.karzar.net/101870
انتشار ثواب است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نزدیک تر از خودت
خدایی هست
که بی ادعا دوستت دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ علی الحُــسین
و علی علی بن الحُسین
وَ عــــلی اُولاد الـحـسین
و عَـــلی اصحاب الحسین
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون میکند و عمر را طولانی میگرداند و بلاها و بدیها را
دور می کند.
#اللهم ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم.
‹🕊 قرار_مهدوی
‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بیحضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد!
اللّهم عجل لولیک الفرج 💔
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2