همین که شنید سر باباشه، جلوتر اومد
از دور نگاه کرد :
تو اگر بابای منی پس بدنت کو؟
قاسم و اصغر ، پس اکبرت کو؟
وای وای وای😭
دختر همیشه درداشو جمع میکنه ، یهو میره بغل باباش، همشو به باباش میگه..
رقیه هم از غروب عاشورا هر چی غم داشت حفظ کرده بود وقتی باباشو میبینه همشو برا باباش بگه و بابا نازش کنه😭😭😭
ولی وقتی سر بابا رو اینجوری دید ، دیگه همش یادش رفت،
دو جمله فقط گفته:
من الذی ایتمنی؟
کی منو یتیم کرده؟
و رگها جوری نامرتب بریده شده بودن، رقیه هم تا حالا بالای نیزه دیده بود از نزدیک اینجوری ندیده بود ،
صورتشو گذاشت رو صورت زخمی باباش و گفت:
من الذی قطع وریدک😭
چه کسی رگ های گردنتو بریده قربونت برم😭
یهو دیدن دیگه صدایی نیومد...
گفتن خسته شد خوابید،
جلو اومدن ، دیدن رقیه بغل باباش جان داده😭😭😭
🖤 انا لله و انا الیه راجعون 🖤
اللهم عجل لولیک الفرج و سهل مخرجه بحق رقیه بنت الحسین علیه السلام
✌در آسـتانہے ظــهور✌
ولی وقتی سر بابا رو اینجوری دید ، دیگه همش یادش رفت، دو جمله فقط گفته: من الذی ایتمنی؟ کی منو یتی
#تسلیت یا صاحب الزمان
#دوستان غزه، عاشورای مصور هستش🏴
بمباران امروز مدرسه ای در غزه
خیلی از کودکان شهید شدند 😭
#امان از دل صاحب الزمان
از طرفی سیه پوش جد مظلومش،
از طرفی نظاره گر، مظلومیت
مردم غزه هست 😭
امروز بی بی رقیه را واسطه قرار بدیم
و از سویدای قلبمان برای فرج
امام زمان (عج الله) دعا کنیم 🖤
#الهی بالرقیه عجل لولیک الفرج
🔞در سایهی جام جهانی جان مظلومان عالم در سکوت گرفته میشود...
لعنت خداوند بر رژیم غاصب صهیونسیتی
تصاویری از جنایت هولناک باند قاتل تروریست
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈ره توشه زوار قسمت 25
♻️حیران بودن سید بحرالعلوم در فضائل زیارت سیدالشهداء علیه السلام! و جوابی که امام زمان عنایت فرمودند.
✅با ارسال پست برای دوستان، شما هم در ثواب نشر سهیم باشید.
🚩 یکصد جایزه سفر به کربلا برای شنوندگان ره توشه ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌این پست رو حتما ملاحظه نموده و در باره اش تامل نمایید.
👈ره توشه زوار قسمت 26
💎 عنایت ویژه مادر سادات به کار برای فرزندش مهدی علیه السلام ✨
✅با ارسال پست برای دوستان، شما هم در ثواب نشر سهیم باشید.
🚩 یکصد جایزه سفر به کربلا برای شنوندگان ره توشه ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دو دقیقه باقیست
✍️ به تعبیر در ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه باقیست تا آخرالزمان و تعبیر شیعیان ظهور نزدیک است .
ظهور پایانیست بر تاریکی و سرآغاز نور و رحمت الهیست .
برای ظهور منجی عالم بشریت دعا بفرمایید .
#آخرالزمان
#جنگ_جهانی_سوم
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
📢 اطلاعیه فوری
👌هر کس که #اربعین برایش مهم است.
🔘آیا میدانید« برای یاری اهلبیت در امر ظهور» در زیارتنامه اربعین «اعلام آمادگی» میکنید؟
🔘ارتباط امام زمان علیه السلام با اربعین و امام حسین علیه السلام را از نظر متخصصان مهدویت شنیده اید؟
🔘اختصاص دادن فرصتی جهت کسب معرفت بیشتر، برای همه ما ضروری است.
💯 ❕ حتی اگر زائر نیستیم باید این مطالب را بدانیم و اگر زائر هستیم، زیارت رفتن با معرفت بسیار قیمتی تر خواهد بود.
✅ اولین دوره عمومی «کوتاه مدت» آشنایی با معارف مهدویت در اربعین حسینی برای عموم زائران و عاشقان اباعبدالله الحسین و امام عصر ارواحنا فداهما
🔘 بصورت مجازی و آفلاین
✅ با ارائه اساتید برجسته مهدویت در کشور
❗️مهلت ثبت نام و شرکت در دوره تا ۲۲ مرداد ماه
🎁اهداء کمک هزینه اربعین به ۱۴ نفر
▫️ثبت نام : ارسال عدد ۱ به ۳۰۰۰۱۴۰۴۰۰
◻️ روش ثبت نام و اطلاعات بیشتر در پوستر 👆👆👆
#طریق_الاقصی
#زائر_یار
#اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 سنگ مزار مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها
😭 شهادت مظلومانه دردانه حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها را خدمت آقا صاحب الزمان علیه السلام و تمامی شیعیان و محبانشان تسلیت عرض مینمائیم
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج بحق سیده الرقیه سلام الله علیها
💢 بمباران وحشیانه اردوگاه النصیرات واقع در مرکز نوار غزه دقایقی پیش
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🏴 سنگ مزار مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها 😭 شهادت مظلومانه دردانه حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلا
هر جا سخن از «رقیّه جان» میآید
صوت صلوات عرشیان میآید
در مجلس این سهساله من معتقدم
عطر خوش «صاحب الزمان» میآید
🔴 سه کار خیلی مهم قبل از سفر کربلا
1⃣ اذن گرفتن از امام زمان علیهالسلام
روایات نشان میدهد اصحاب اهلبیت علیهمالسلام وقتی میخواستند راهی کربلا بشوند از امام زمانشان اجازه میگرفتند.
📚 مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۱۷.
📚 اقبال الاعمال، ج۳، ص۱۷۳.
🔺 چه زیباست زائران عتبات قبل از حرکت به سمت کربلا در خانه امام زمان علیهالسلام یعنی مسجد سهله توقفی داشته باشند، و با زیارت آل یس یا سایر ادعیه مهدوی به حضرت مهدی علیهالسلام متوسل شوند و از مولای عالم اذن حرکت به سمت کربلا را بخواهند.
2⃣ زیارت کربلا نذر ظهور
قبل از آغاز سفر با خداوند عهدی ببندیم و ثواب قدمها و زیارتها و سایر عبادتها را نذر ظهور امام زمان علیهالسلام کنیم.
3⃣ نیابت از دیگران
قبل از زیارت کربلا و به طور کلی قبل از هر کار خیری این طور نیت کنیم:
🔺به نیابت از همه مومنین و مومنات، چه زنده، چه مرده، این عبادت را انجام میدهم نذر فرج مولا صاحب الزمان علیه السلام، قربة الی الله.
🔺 این نیت وسیع باعث میشود درهای رحمت و برکت خدا به روی ما گشوده شود، بلاها از ما دور گردد و حاجات شخصی ما مورد عنایت خدا قرار گیرد.
#امام_زمان
#اربعین_مهدوی
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت15
با غر زدن های مائده و شیطنت های مرصاد ، مائده را رساندند و بسمت خشک شویی که مهدا لباسش را داده بود راه افتادند .
مرصاد ماشین را پارک کرد و گفت : بشین الان میارم واست .
ــ باشه ، ممنون .
بعد از چند دقیقه با لباس برگشت به مهدا اشاره کرد در ماشین را قفل کند و پایین بیاید .
ــ بیا برو تو اون مغازه لباس زنونه ، ممکنه جای دیگه نزدیک به محل کارت باز نباشه
ــ ممنون داداش
ــ جبران میکنی ، من این بیرون منتظرم فروشنده خانمه ، کسی هم نیست ؛ برو خودت
ــ باشه الان میام .
با فروشنده صحبت کرد و با خوشرویی همیشگی اجازه گرفت ، برای این که دست خالی بیرون نیامده باشد یک روسری را به سرعت انتخاب کرد و خرید .
ــ بریم ؟
ــ چی خریدی ؟
ــ روسری ! میخوای ؟
ــ نه قربونت واسه خودت .
راه مانده تا پادگان به سکوت گذشت ، مرصاد نمیخواست پا برهنه به افکار خواهرش وارد شود وقتی رسیدند . کمی عقب تر ایستاد و رو به مهدا گفت :
ــ خب مهدا جان برو آبجی ، موفق باشی به هیچی هم فکر نکن که خدایی نکرده روی کارت تاثیر نذاره
ــ باشه ، مرصاد خیلی از همراهیت ممنونم میدونم نمیتونم جبران کنم .
ــ همین که اینجایی از قبل همه چیو تصفیه کردی ، بدهکار هم شدیم بهت .
ریز خندید و خداحافظی کرد . مرصاد هم پیاده شد و رفتن خواهرش را تماشا کرد در همان قامت و قدم هایی محکم و استوار وقتی به ورودی رسید و با تکان دادن کوتاه دست داخل رفت سوار ماشین شد و برای اجرای برنامه اش به سمت رستوران راند .
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت16
جلوی رستورانی که قبلا مهدا حسابی ازش تعریف کرده بود و گفته بود دلش میخواد یه بار با خانواده بیان ، ایستاد .
بعد از رزرو میز با فاطمه تماس گرفت تا هماهنگی های لازم را انجام دهد .
ــ سلام فاطمه خانوم ، احوال شما ؟ آقا هادی خوبن ؟
+ سلام برادر فداکار،الحمدالله ، شما چطوری ؟ خانواده خوبن ؟
- خوبن سلام میرسونن . فاطمه خانوم کلاستون کی تموم میشه با سجاد بیایم دنبالتون ؟
+ ساعت ۱۱ آخریشه
- خب پس بعد از کلاستون با مائده و سجاد میایم دنبالتون .
+ باشه موردی نداره ، مائده مدرسه نداره ؟
ـ زنگ آخر چیز مهمی نداشتن اصرار داشت اونم باخودمون ببریم .
+ ممنون مرصاد جان لطف میکنی ، مهدعلیا خیلی خوش شناسه تو رو داره .
ـ لطف دارید .
+ حقیقته ، مرصاد جان استاد اومد من باید برم
ـ موفق باشید ، یا علی .
+ تو هم همین طور ، خدافظ .
بعد از اینکه تماسش تمام شد ، دنبال امیر حسین و سجاد رفت تا با هم به نمایشگاه ماشین برن .
امیر حسین بعد از اینکه نشست ، گفت : سلام عرض شد اخوی ، احوال جناب عالی ؟
ـ سلام ، بشین حرف نزن اینقدر
+ حالا بیا به این احترام بذار لیاقت نداری
ـ امیر کاری نکن طوری بزنمت نتونی غذا بخوری
+ چته ؟ چرا وحشی شدی ؟
ـ من تو رو میبینم این شکلی میشم
+ خدا کمکت کنه بصورت وی آی پی .
ـ یه زنگ به سجاد بزن بگو پایینیم
+ باشه دارم میگیرمش ، الو داش سجاد ؟ آره ما تو ماشینیم ، بیا . منتظریم
ـ برو بشین عقب
+ خودم میدونم
همان لحظه سجاد در را باز کرد و گفت : سلام برادر مرصاد زحمت شد واست ، این دوماد ما همیشه ماموریته وگرنه مزاحم تو نمیشدم .
ـ سلام ، چه حرفا میشنوم ، بشین داداش تو رفیق یه روز دو روز نیستی مثل بعضی ها
سجاد خندید که امیرحسین با اعتراض گفت : امروز یه چیزیت میشه مرصاد !
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت17
بعد از قول نامه ماشین هر سه به دعوت سجاد به نزدیک ترین بستنی سرا رفتند . گارسون آمد و سفارش ها را گرفت ، سجاد رو به امیرحسین گفت : شنیدم داداشت اومده !
+ آره ، یک هفته ای هست .
ـ بسلامتی ، بیارش مسجد با جمع ما آشنا بشه ، شنیدم رفیق هادی ماست ، آره ؟
+ آره هم کلاسی بودن تا دبیرستان دیگه بعدش محمد تهران قبول شد رفت ولی آقا هادی شما اصفهان موندن ظاهرا البته در ارتباط بودن ، عروسی خواهرتون هم اومد
ـ آره ، الان یادم اومد راست میگی ، قد بلنده چشم آبیه نه ؟
+ آره ، البته محمدرضا هم همین مشخصات داره ولی عروسی آقا هادی نبود
ـ چه خبر از محمدرضا ؟
+ خوبن الحمدالله ، بچش دو ماه پیش بدنیا اومد
ـ آره شنیدم زنگ زدم بهش تبریک گفتم ، بهش گفتم وقتی زن گرفتم میام خونتون الان مامان و بابام که مشهد هستن ، فاطمه هم که گیر آسید هادیه
وقتی این حرف را زد نگاهی به مرصاد کرد که بشدت اخم هایش را در هم کشیده بود .
ـ آقا مرصاد شما چه خبر ؟
+ ما هم سلامتی ، دانشگاه خونه مسجد بسیج ، همین فعلا.
پ
ـ خوبه ، الهی شکر .
امیر حسین : راستی مرصاد ؟
+ بله ؟
ـ من یه چیزی کشف کردم .
+ چی ؟
ـ خرج داره این طوری نمیگم دادا .
+ نگو
ـ آخه تو چرا اینقدر بی حالی
مرصاد لبخند تلخی زد و چیزی نگفت حرف های سجاد به مذاقش خوش نیامده بود ، با اینکه حاج رسول پدر سجاد و فاطمه بهترین رفیق پدرش و شریک او در فرش فروشی کسی که وقتی همه به پدرش پشت کرده بودند پای رفاقتش ایستاد و به کمک رفیقش آمد و از اصفهان زادگاهش نقل مکان کرده بود ، مهدا را عروس خودش می دانست اما مرصاد دوست نداشت سجاد همه چیز را تمام شده بداند ، دوست داشت برای بدست آوردن خواهرش مردانگیش را نشان دهد ، نمی توانست اجازه دهد خواهر و بهترین دوستش را به راحتی به او بسپارد .
با صدا زدن های سجاد به خودش آمد : مرصاد جان کجایی برادر ؟
ـ ببخشید حواسم نبود
+ تلفنمه ، فاطمه ست ظاهرا قرار داشتین .
ـ بله.. بله ، فراموش کردم
از اینکه چرا به فاطمه گفته بود برای خرید سجاد هم با آنها می آید پشیمان شد ، میخواست او را از هر چه به مهدا مربوط میشد دور نگه دارد ، نمیدانست این تعصب از کجا آمده اما ...
موبایل سجاد را از او گرفت و به فاطمه گفت :
سلام فاطمه خانوم ، خسته نباشید . شرمنده یادم رفته بود گفتین ساعت ۱۱ کلاستون تموم میشه .
ـ نه بابا این چه حرفیه میدونم شما مردا بهم میگیرین حواستون پرت میشه
مرصاد با خودش گفت حواس پرتی را درست می گویی تک دختر حاج رسول ولی حواسی که پیش خواهرمه نه این جمع مردانه ...
ـ من داخل کتابخونه میشینم وقتی رسیدین ، زنگ بزنین میام پایین .
+ باشه چشم .
ـ چشمتون بی بلا ، من مزاحم جمع دوستانتون نمیشم ، فعلا . خدانگهدار .
ـ مراحمید ، خداحافظ .
گوشی را به سجاد داد و گفت : آقا سجاد ، شما امیرحسین رو میرسونین بی زحمت ؟
امیرحسین : نه من مزاحمتون نمیشم با یه تاکسی چیزی میرم .
مرصاد : خودت لوس نکن ، یکم آقا سجاد هم نگه دار خونتون من بیام دنبالشون
سجاد : خب میخوای من بیام دنبال تو ؟ برو ماشین بذار خونه شاید مادرت لازم داشته باشه
ـ نه فقط قراره برم دنبال دخترا ، مامانم لازم نداره .
+ باشه ، پس امیرحسین بیا بریم هم تو رو برسونم هم محمدحسین و بعد از چندسال ببینم
ـ قدمتون سر چشم ، مرصاد پس من رفتم فعلا
+ برو بسلامت .
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2