🎴 به تصاویر زلزلهی ترکیه با دقت نگاه کنید!
+ درماندگی خیل عظیم انسان ها را ببینید که نمیدانند باید به کجا پناه ببرند!
+ فرار کردن ها را ببینید غصه ها و زخم هایشان را ببینید!
+ خانه ها، ماشین ها و سرمایه هایشان را ببینید که از آنها جز تلی از خاک باقی نمانده است!
+ دوستانشان را ببینید که آنها را رها کرده و به فکر خودشان هستند!
+خانواده ها را ببینید که از هم پاشیده شدهاند!
و به این فکر کنید که این زلزله در مقابل اتفاقات قیامت و حوادثی که بر انسان میگذرد مانند قطرهای در برابر دریاست!
🏮 به کدام دارایی و قدرت خودمان میبالیم که متکبرانه در زمینی که مهمان آن هستیم زندگی میکنیم!
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴دعای ایمن شدن از خطر زلزله
📖إِنَّ اللَّهَ یُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِیمًا غَفُورًا
💠امام صادق (ع) فرمودند:
هر گاه در شب و هنگام خوابیدن از وقوع زلزله و خراب شدن خانه می ترسی آیه «۴۱ سوره فاطر» را قرائت كن.
_____________________
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 امام زمان در کنار ماست...
#امام_زمان
#سه شنبه های مهدوی
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اگه این هفت علامت رو داری، منتظر واقعی ظهور هستی...
استاد ماندگاری
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
نام رمان: #راهنمای_سعادت #پارت36 فرشته خانوم با غمی که در چهرش معلوم بود گفت: - بالاخره بهوش اومد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نام رمان:
#راهنمای_سعادت
#پارت37
سرش رو برگردوند و با دیدن من از جا بلند شد و خودش رو توی بغلم جا داد!
از این حرکتش تعجب کردم یعنی چش شده؟
از خودم جداش کردم و گفتم:
- چیشده؟ چرا گریه میکنی؟!
فاطمه اشکاش رو پاک کرد و گفت:
- تا حالا عاشق شدی؟
با تعجب گفتم:
- نه عاشق نشدم، چطور؟!
سری تکون داد و گفت:
- وقتی عاشق نشدی و نمیتونی درکم کنی چی بگم؟ خیلی ناراحتم نیلا
بنظرت چکار کنم؟ از درون دارم میشکنم اما هرکسی جز تو بود هرگز چیزی بهش نمیگفتم.
دستش رو توی دستم گرفتم و گفتم:
- میشه واضح واسم توضیح بدی که چیشده؟ من الان متوجه نمیشم که چی میگی!
فاطمه آهی کشید و گفت:
- اگه بهت بگم به کسی نمیگی؟
نوچ نوچی کردم و گفتم:
- نخیر بنده مثل شما نیستم که راز مردم رو جار بزنم.
فاطمه ناراحت شد و گفت:
- اما من..
خواست چیزی بگه که وسط حرفش پریدم و گفتم:
- ببین اون جریان گذشت و تموم شد منم که خوب فکر کردم دیدم مقصر اصلی تو نیستی من زیادی بزرگش کردم الانم اگر ازت کینهای داشتم نمیومدم پیشت فقط دیدم خیلی حق گردنم داری اومدم اداش کنم بعدشم اصلا دوست ندارم ناراحتی رفیقم رو ببینم!
فاطمه لبخندی زد و گفت:
- خیلی خوشحالم که دوباره رفیق صدام میزنی
اما نیلا قول بده که ازاین به بعد اصلا راجبم قضاوت نکنی و اول بیای سراغ خودم تا ماجرا رو حل کنیم تا اتفاقی مثل چندروز پیش اصلا پیش نیاد.
لبخندی زدم و گفتم:
- باشه، حالا بگو ببینم ماجرا چیه؟ چرا ناراحتی؟
دوباره فاز ناراحتیش برگشت و گفت:
- میدونم برای دختری مثل من شاید درست نباشه اما منم آدمم دیگه..!
نیلا آدم فقط یکبار عاشق میشه و منم عاشق شدم اما عشقم داره ازدواج میکنه نمیدونم چکار کنم!
همش میخوام که دیگه بهش فکر نکنم چون اون دیگه نامزد داره و فکر کردن بهش گناهه اما نمیتونم نیلا نمیتونم!
هم عذاب وجدان دارم و شرمندهی خدا شدم و هم دارم از درون نابود میشم من خیلی دوستش داشتم نیلا خیلی خیلی زیاد..!
دوباره خودش رو انداخت توی بغلم و زار زار شروع کرد به گریه کردن.
ادامه دارد..♥️
نویسنده: فاطمه سادات
#پازت_هدیه_به_خاطر_شب_ارزوها
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نام رمان:
#راهنمای_سعادت
#پارت38
دوباره خودش رو انداخت توی بغلم و زار زار شروع کرد به گریه کردن!
تا حالا عاشق نشده بودم و نمیتونستم درکش کنم اما باید خودم رو جای اون تصور میکردم و آرومش میکردم.
با لحن آرومی گفتم:
- دوست داشتن گناه نیست اما اگه داره ازدواج میکنه و الانم نامزده بهتره که فراموشش کنی!
من تورو خوب میشناسم و میدونم که قطعاً دوست نداری خدا ازت ناراحت باشه پس بهتره با کمک گرفتن از خدا فراموشش کنی خدا بهتر از خودت صلاحت رو میدونه و مطمئن باش حتما شخص بهتری رو برات میفرسته!
فاطمه لبخندی از روی لحن آروم و مهربون من زد و گفت:
- با اینکه میشه گفت تازه نماز خوندن رو شروع کردی و یه شهید دستت رو گرفته و بلندت کرده خیلی به اعطلاعاتت اضافه شده ها مثل روان شناسا داری راهنماییم میکنی!
راستش الان که فکر میکنم حق با توهه اگر اونم منو دوست داشت زودتر پا پیش میگذاشت الانم باید براش آرزوی خوشبختی کنم.
امیدوارم خدا خودش این شخصو از ذهنم بیرون کنه و کاری کنه که بهش فکر نکنم دوست ندارم گناه کنم اونم با فکر کردن به یک نامحرم که دنبال کارای ازدواجشه!
یه حسی بهم گفت که داره به زور اینارو میگه و هنوز داره از درون درد میکشه اما مطمئن بودم به زودی فراموشش میکنه اونم با کمک خودِ خدا
دستای سردش رو توی دستام قرار دادم و گفتم:
- امیدوارم هرچه زودتر فراموشش کنی
فاطمه لبخندی زد و گفت:
- نیلا اگه بدونی چقدر خوشحالم که دوباره داری باهام حرف میزنی که نگو از بس بی محلی میکردی بهم دیگه داشتم افسردگی میگرفتم.
خندیدم و گفتم:
- تا تو باشی قدرم رو بدونی!
میگم از دخترا شنیدم فردا روز اخره که اینجاییم درسته؟!
فاطمه سری تکون داد و گفت:
- اره، فردا ساعت هفت صبح تحویل ساله و اینجا قراره کنار شهدا سفره هفت سین بچینن و خلاصه که جشنه خیلیم شلوغ میشه.
تا بعدازظهر هم برمیگردیم!
راستش ناراحت شدم که فردا برمیگردیم اما از طرفی خوشحال هم بودم که قرار تحویل سال پیش شهدا باشم!
یه لحظه به خودم اومدم و متوجه سنگینی نگاهی شدم!
فرشته خانوم بود که داشت نگاهمون میکرد.
اون بنده خدا هم منتظر گذاشتم حتماً الان داره فکر میکنه چی داشتیم به هم میگفتیم!
تو دلم خندیدم و کنار گوش فاطمه چیزی گفتم و باهم بلند شدیم و به سمت فرشته خانوم رفتیم.
کمی هم با فرشته خانم یا همون خانم حقی بگو بخند کردیم و بعداز گذشت چند دقیقه با گفتن شب بخیر از خستگی خوابم برد.
(فردای آن روز)
سال تحویل شد و منِ جدیدی متولد شد.
سفره ای ساده اما زیبا چیده بودند!
پیش شهدا بودم و حضورشون رو در کنارم احساس میکردم ازشون خواستم که کمکم کنن و توی مسیر جدیدی که انتخاب کردم کمکم کنن و همراهم باشن.
کلی درد و دل باهاشون کردم و کلی ازشون آرامش گرفتم.
ادامه دارد..♥️
نویسنده: فاطمه سادات
#ما_را_از_دعای_خیرتان_بی_نصیب_نگردانید☺️
نام رمان:
#راهنمای_سعادت
#پارت39
کلی درد و دل باهاشون کردم و کلی ازشون آرامش گرفتم.
اما حیف که دیگه باید خداحافظی کنیم و برگردیم به شهرمون..!
بعداز اینکه با شهدا خداحافظی کردم و به سختی ازشون دل کندم برگشتیم به محل اقامتمون تا وسایلمون رو جمع کنیم و برگردیم.
من که یه کیف کوچک بیشتر با خودم نیاورده بودم پس خیلی سریع وسایلم رو جمع کردم و داشتم به فاطمه کمک میکردم که وسایلش رو جمع کنه.
یکدفعه رها سر رسید و گفت:
- اوه میبینم که اشتی کردین؟!
خواستم چیزی بگم که فاطمه مانع شد و گفت:
- بله شما مشکلی داری؟
رها خندید و گفت:
- نه چه مشکلی؟ فقط خواستم بگم که حواست به خودت باشه تا این به ظاهر رفیقت تو رو هم به گند نکشه!
فاطمه عصبی شد و گفت:
- فعلا این تویی که داری اینجا رو به گند میکشی یکبار دیگه از این حرفا بزنی میدونم باهات چه برخوردی کنم!
رها خونسرد گفت:
- هیچ غلطی نمیتونی بکنی
بعدشم از کنارمون رد شد و رفت!
این دختره بخدا یه مشکلی داره ها شیطونم درس میده اما اینکه با این حجاب اینجا چکار میکنه واسم سواله؟!
رو به فاطمه گفتم:
- ببین من خیلی حس بدی نسبت به رها دارم فقط بیا نادیدش بگیریم و هرچی گفت نشنیده!
فاطمه با عصبانیت نفسش رو داد بیرون و گفت:
- حسمون مشترکه منم حس خوبی بهش ندارم پس بیا همهی حرفاش رو نادیده بگیریم.
لبخندی زدم و با کمک فاطمه از جا بلند شدم و به سمت اتوبوس رفتیم و سوار شدیم.
(یک هفته بعد)
یک هفتهای میشه که از شلمچه برگشتیم و من پاهام رو از توی گچ باز کردم خداروشکر زود گذشت و فاطمه هم تمام این مدت کمکم میکرد و اصلا تنهام نمیگذاشت.
توی حال خودم بودم که گوشیم زنگ خورد.
با فکر اینکه فاطمه باشه با دو به سمت گوشی رفتم و نگاه کردم و دیدم خانم حقی زنگ زده!
با تعجب جواب دادم و گفتم:
- سلام خانم حقی خوبین؟
گفت:
- سلام عزیزدلم الهی شکر ممنون شما خوبی؟
با سرخوشی گفتم:
- الحمدلله بله منم خوبم، جانم درخدمتم زنگ زدین؟
خانم حقی کمی این دست و اون دست کرد و گفت:
- واسه قرارِ خاستگاری زنگ زدم فردا شب وقت داری؟
دستپاچه شده بودم و هیچی نمیتونستم بگم..!
خانم حقی باز گفت:
- سکوت علامت رضاست پس من و امیرعلی فردا شب مزاحمت میشیم دخترم! فعلاً خدانگهدارت
با صدایی لرزون خداحافظی کوتاهی کردم و گوشی رو قطع کردم!
وای حالا من چکار کنم؟
اصلا سن من بدرد ازدواج نمیخوره بعدشم من که پدر و مادر ندارم اینا میخوان بیان با کی صحبت کنن؟
با این فکر دوباره زانوی غم بغل گرفتم و یه گوشه غمگین نشستم که دوباره گوشیم زنگ خورد.
ادامه دارد..♥️
نویسنده: فاطمه سادات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼ما بیتو💕
✨تا دنیاست دنیایی نداریم
🌼چون سنگ خاموشیم و
✨ غوغایی #نداریم
🌼ای سایهسار ظهر گرم #بیترحم!
✨جز سایهی دستان تو🤲
🌼 جایی نداریم
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🚨 #فوری/ بسیار مهم
⚠️ احتمال شکستن سد آتاتورک ترکیه!
💥 ترک خوردن #سد_آتاتورک به دنبال زلزله #ترکیه/ احتمال شکستن سد!
❌ به نظر میرسد سد آتاتورک که در جنوب شرقی ترکیه قرار دارد، پس از دو #زمین_لرزه ویرانگر ۷.۵ و ۷.۸ ریشتر در وضعیت بحرانی قرار گرفته. گزارشها حاکی از آن است که در پی زلزلههای شدید شکافهای زیادی در سد ایجاد شده!
⛔️ کارشناسان هشدار دادند که سد، هر لحظه ممکن است بشکند و ویرانی ناشی از آن میتواند منطقهای به وسعت ۳۰ کیلومتر مربع را تحت تأثیر قرار دهد!
💢 سد آتاتورک یکی از اصلیترین سدهای پروژه GAP و پنجمین سد بزرگ جهان از لحاظ حجم کار ساختمانی است و از لحاظ تولید برق آبی نیز در رتبه سوم دنیاست. در حال حاضر پروژه GAP شامل ۱۳ سد است که ۷ سد آن کنترل آب رود #فرات و ۶ سد آن کنترل آب رود #دجله را بر عهده دارند!
#زلزله_ترکیه #آخرالزمان #زلزله_دمشق
اللهم عجل لولیک الفرج
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در برخی استانهای زلزله زده ترکیه بارش برف آغاز شده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحنه ای قابل تأمل از زلزله ترکیه
زنانی که حیران و لرزان و با ترس در حال فرار هستند و جلوی چشمانشان خانه هایشان فرو میریزد اما حواسشان به روسری و حجابشان هست.....
ما ایرانی ها گاهی ادعاهای زیادی داریم اما در نقاط دیگر دنیا هستند کسانی که در هر شرایطی پای اعتقادات خود ایستادگی میکنند...
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
💚همه هستي را نيرويي فرا گرفته است
كه تورا نيز حمايت مي كند .
اين نيرو، نگران توست .
اين نيرو همواره در دسترس است .
اگر اين نيرو را از دست بدهي ، خودت مقصري .
اگر درها و پنجره هاي اتاقت را ببندي ،
خورشيد بيرون را نپوشانده اي ،
بلكه خودت را در تاريكي محبوس كرده اي.
حتي اگر درها را بگشايي ،
پنجره ها را باز كني
و پرده ها را هم كنار بزني ،
باز اگر چشمانت را بسته نگه داري ،
جز تاريكي نصيبي نخواهي برد .
نسبت ما نيز با خدا چنين است :
💚عشق او همواره در دسترس است ،
اما دل ما گشوده نيست .
دلت را به خدا بسپار .
بگذار خداوند ، تپشهاي هماهنگ با هستي را به آن الهام كند.
دلي كه هماهنگ با نبض هستي نامتناهي نمي تپد ،
دل نيست ، پاره ي گِل است.
💌شب را در روز فرو می برد و روز را در شب فرو می برد، و خورشید و ماه را مسخّر و رام کرده است که هر کدام تا سرآمدی معین روانند. این است خدا پروردگار شما، فرمانروایی، ویژه اوست و کسانی را که به جای او می پرستیدید، مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند.
سوره فاطر ایه 13🌿
💞﷽ 💞
#قرآن_صبح
✨ثواب قرائت و تدبّر در آیات قرآن کریم امروز را هدیه میکنیم به حضرت صاحب الزمان(عج) وان شاء الله برای تعجیل درفرج وعاقبت بخیرشدنمان در تمام لحظات زندگی.
❣#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج❣
وقت خلوت با معشوق است
وقت راز و نیاز با محبوب است
با دل و جان باید سخن گفت
که این دیدار را آرام جان باید گفت
الهی به امید تو...
امام مهربانم . . .
بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی
ای نعمت خاصّ خدا سلام ؛
به قَلبَت سلام ؛
به چَشمَت سلام ؛
به رنج و به بغض و به صبرت سلام
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر
کربلاییسیدحجت_بحرالعلومی_دعای_عهد.mp3
8.5M
عهد بستیم
در آخرالزمان
محقق کنندهے
ظـــهور باشیم
#تجدید_عـهد
@zoohoornazdike
✅ شهیـــدی ڪــه ســــر مـــــزار خــــودش فاتحــــه میخــوانــــد ...
رفت ڪنار یڪ قبر خالی نشست و فاتحه خواند . همیشه برای شهدای آینده فاتحه میخواند .
من هم ڪنارش نشستم و برای شهیدی ڪه قرار بود در آینده توی قبر دفن شود ، فاتحه خواندم .
پرسید : «میدانی این قبر مال ڪیه؟»
گفتم : «نه ! این قبر ڪه هنوز خالی است .»
نگاهم ڪرد و گفت : «اگه خدا قسمت ڪنه ، اینجا قبر من میشه .»
...تعداد زیادی از شهدای والفجر 8 را برای خاڪسپاری به گلزار شهدا آوردند .
شهدا را ڪه دفن کردند ، یاد حرف آن روزش افتادم .
توی همان قبری دفن شده بود ڪه قبلا گفته بود ...
🌹سردار #شهید_حمیدرضا_جعفرزادهپور ، جانشین تیپ تخریب لشکر 41 ثارالله (ع)🌱