eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.5هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
17.1هزار ویدیو
69 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز چهارمین روزی بود که بابا تو بخش مراقبت های ویژه‌ بستری شده بود و همینجوری بیهوش گوشه ی تخت افتاده بود. هیچ کس دل تو دلش نبود . سخت ترین شرایط بود برای هممون. کسی از بیمارستان تکون نمیخورد . زنداداش نرگس و روح الله هم چند باری اومده بودن بابا رو ببینن. به ساعتم نگاه کردم. دم دمای اذان صبح بود. داشتم از پشت شیشه به بابا نگاه میکردم. ریحانه هم به موازات من رو صندلیای روبه رو نشسته و با تسبیح تودستاش ور میرفت. نمیدونم چرا یهو بابا اینجوری شده بود. بابا حالش خیلی خوب بود دلیلی نداشت برای حال بدش... این دفعه علی به خاطر فرشته با خودش زنداداش و نیاورده بود. ریحانه هم این بار کسل تر از همیشه به روح الله زنگ نزده بود. چشم هام از بی خوابی دیگه تار میدید. خسته و کسل تر از همیشه دعا میکردم بابا زودتر بهوش بیاد . دکتراش گفته بودن پشت هم دوتا سکته داشته انگار بهش شوک وارد شده ، ولی ما که میدونستیم هیچ اتفاقی نیافتاده. صدای اذان گوشیم بلند شد . با دستام چشم هام رو مالوندم و خواستم چشم از بابا بردارم و برم وضو بگیرم که دیدم دستگاه بالای سر بابا بوق میزنه پرستارا جمع شدن دورش. یکیشون دویید بیرون . خواستم برم دنبالش که دیدم دستگاهی که ضربان ها رو نشون میده تبدیل شد به یه خط صاف. بدنم خشک شد. حس کردم فکم قفل شده و نمیتونم حرف بزنم. بدون اینکه به بقیه چیزی بگم خواستم برم تو که دوتا پرستار ممانعت کردن. چند نفر دیگه هم دوییدن تو اتاق. همشون دور بابا جمع شده بودن. با دیدن اینا ریحانه و علی هم از جاشون پاشدن و اومدن سمت من که یه پرستار پرده رو هم کشید. وای بابا بابا بابا حس میکردم قلبم از همیشه ناآروم تره. داشتم خواب میدیدم یا واقعی بود ؟ بابای من چرا به این وضع افتاده؟ ریحانه که دیگه فهمیده بود اوضاع از چه قراره شروع کرده بود به گریه کردن. علی هم با ترس به شیشه خیره بود. بغض سراپای وجودمو گرفته بود . نشستم رو صندلی و آرنجمو گذاشتم رو پام و با دستام سرم رو میفشردم. اگه اتفاقی برای بابا بیافته من چیکار کنم؟ من که تو دنیا هیچ کسی رو جز اون بعد خدا ندارم. دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم به اشکام اجازه باریدن دادم. منتظر بودم بیان هر لحظه بگن بابات زندس. نمیتونستم نبودش رو تحمل کنم‌ حتی یک ثانیه‌ . از جام پاشدم و دوباره خیره شدم به شیشه . فقط سایه ها رو میشد از پشت پرده دید که با عجله حرکت میکنن. میخواستم داد بکشم. دیگه بریده بودم از دنیا ! من بدون بابا میخواستم چیکار این زندگی رو؟ همه ی وجودم درد میکرد. فقط صدای ریحانه که بلند بلند گریه میکرد تو سرم اکو میشد . بدنم شده بود کوره ی آتیش. من چی کار میکردم بعد از بابا. بی اراده سرمو میکوبیدم به شیشه که یه نفر دستمو کشید . بابای من رفته بود؟ کی باور میکرد؟ چی دردناک تر از این بود؟ چی میتونست حال بدمو توصیف کنه؟ من نمیخواستم بدون بابا نمیتونستم بدون بابا __ فاطمه : دلم خیلی شور میزد . همش میترسیدم نظر دختره برگرده و ازدواج کنن!! نمیدونم چه استرسی بود که دو روز وجودمو گرفته بود. ریحانه دیگه نه تلفن هام رو جواب میداد نه پیامک هام. میترسیدم اتفاقی براشون افتاده باشه. شماره ی کس دیگه ای رو هم نداشتم به مامان که داشت سیب زمینی خورد میکرد نگاه کردم و با ترس گفتم _مامان!! ریحانه دوروزه تلفنم رو جواب نمیده‌! نکنه اتفاقی افتاده باشه؟ +خب به خونشون زنگ‌بزن. _ندارم تلفنشون رو . مامان دلم‌شور میزنه‌‌‌..! +چرا دخترم؟ _اگه اتفاقی افتاده باشه چی؟ +عه زبونتو گاز بگیر. میخوای برو یه سر خونشون خبرش رو بگیر. با این حرفش از جام پریدم‌ و رفتم تو اتاق. دست دراز کردم و نزدیک ترین مانتومو که یه مانتوی مشکیِ بلند بود برداشتمو تنم کردم. شلوار کرم لوله تفنگیمو برداشتم و اونم پوشیدم. یه روسری تقریبا هم رنگ شلوارم برداشتم ودور سرم بستمو چادرمو گذاشتم رو سرم. چقدر این دوتا رنگ بهم میومدن و صورتمو خوشگل تر میکردن. چیزی به صورتم نمالیدم. با عجله رفتم پایین و به مامان گفتم _خودم برم یا منو میبری؟ +الان ک دستم بنده دارم نهار درست میکنم. یه سر خودت برو خواستی برگردی میام دنبالت‌ خداحافظی کردمو رفتم پایین کفشمو پوشیدم و رفتم تا سر کوچه که آژانس بگیرم‌ . سوار یه ماشین شدم و آدرس رو دادم بهش. اونم حرکت کرد سمت خونشون. سر خیابونشون ک‌رسیدیم یه بنر توجهم رو ب خودش جلب کرد دقت که کردم‌عکس بابای محمد بود . تند دنبال متنی ک روش نوشته بود گشتم و خوندم: _زنده یاد جانباز شهید هادی دهقان فرد!!!! .
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خادمای امام رضا پرچم حرم رو میبرن خانه سالمندان، دوتا از مادرا جا میمونن پرچم رو نمیبینن که زیارت کنن... .. نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت عاشورا علی فانی حسین مظلوم یا مهدی
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تلاوتی ناب وزیبا از استاد سوره مبارکه محل تلاوت مسجد امام حسین علیه السلام مصر 🌷هدیه محضرنورانی حضرت خدیجه الغرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای گم شده ی مردم عالم به کجایی؟ ما ریزه خوریم و تو ولی نعمت مایی هرجمعه که آید به امیدم که بیایی... --------------------------------------------- امام زمانم بخیر و خوشی روز موعود
1699204.mp3
6.52M
🔺 دعای ندبه 🎤 بانوای: استاد فرهمند 💫یار مهدوی من...! 🤲🏻بیا تا برای آوردن امام‌مان هم پیمان شویم، بیا تا میله های قفس نفسمان را بشکنیم، 🌷بیا تا دست در دست هم برای دیدن روی گل مهدی فاطمه دعا کنیم، بیا تا ما هم زمینه ساز پایان یافتن ناآرامی های دوران باشیم. ✨اللّٰھـُــم عجِّل لِوَلیڪَ الفَرَج✨ ( دعای ندبه را بخوانید حتی اگر یک صفحه از آن را بخوانید. حتما سعی کنید با معنی بخونید و بعدا اثرش رو خواهید دید 👌) .. نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
39.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
هر روز با امام زمان عج عهد ببندیم🌱 📝 من گناه می‌کنم، تو جورش را می‌کِشی سندش؟ «طولانی شدن غیبتت» 😔 🎧 با نوای استاد فرهمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا