✌در آسـتانہے ظــهور✌
💗 #نگاه_خدا💗 قسمت77 نشستیم با هم غذا خوردیم بعد از خوردن شام من رفتم روی تخت دراز کشیدم امیرم سفر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نگاه_خدا 💗
قسمت 78
- چشم ،کلاستون تمام شد منتظرم باشین باهم بریم...
امیر : چشم
- چشمتون بی بلا
رفتم داخل کافه نشستم ،یاد کادوی امیر افتادم
کادو رو باز کردم ،نگاه کردم یه انگشتر عقیق که اسمم روش نوشته...
سر کلاس فقط به این فکر میکردم چه جوری بهش بگم ، یاد سلما افتادم ،خندش زدم ،سرم اومد ...
بعد کلاس رفتم تو محوطه دیدن امیر کنار ساحره و محسن ایستاده نزدیکشون شدم
ساحره : به مشهدی خانم ،زیارتتون قبول - مرسی عزیزم ،انشاءالله قسمت شما
محسن: ،سلام سارا خانم زیارتتون قبول, انشا ءالله باهمدیگه برین کربلا
(توی دلم گفتم یعنی میشه)
- خیلی ممنون
امیر: بچه ها اگه جایی میرین برسونیمتون
- اره امیر راست میگه بیاین با هم بریم
ساحره: نه عزیزم خیلی ممنون ،من و محسن جایی کار داریم مسیرمون به شما نمیخوره - باشه هر جور راحتی
خدا حافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم - امیر آقا
امیر : بله - بریم گلزار؟
امیر: چرا که نه....
رسیدیم بهشت زهرا اول رفتیم سرخاک مامان فاطمه فاتحه ای خوندیم و بعد رفتیم سمت گلزار شهدا کنار شهید گمنام امیر نشست قرآن کوچیکشو درآورد شروع به خوندن کرد
منم رو به روش نشستم و نگاهش میکردم
دستمو گذاشتم روی سنگ قبر شهید ،کمکم کن - امیر ؟
امیر: بله - من نمیخوام برم از ایران ، یعنی از وقتی عاشقت شدم نمیخوام برم
( امیر سکوت کردو چیزی نگفت)
- تو هم منو دوست داری؟
امیر : من زمانی تصمیم به ازدواج با تو رو گرفتم که قرار شد چند ماه بعد عقد از هم جدا شیم
من نمیتونم باهات زندگی کنم
( تمام وجودم له شد ،یعنی دوستم نداره،از چشمام اشک میاومد و من پاکشون میکردم )
- باشه اشکالی نداره ،لزومی هم نداره که عقد کنیم چون من دیگه نمیخوام از اینجا برم ، ۱۰ روز دیگه مدت صیغه مون تمام میشه ،دیگه لازم نیست عقد کنیم من میرم داخل ماشین منتظرتون میمونم بیاین ...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 #نگاه_خدا 💗
قسمت79
من مریضم ،نمیتونم باهات ازدواج کنم
-یعنی چی؟
امیر: من بیماری قلبی دارم - (وقتی اینو گفت پاهام سست شد نشستم روی زمین)
من حتی نمیتونم بچه دار بشم ، مادرم همیشه غصه میخورد که پسرش هیچ وقت نمیتونه ازدواج کنه
شما وقتی پیشنهاد همچین کاری و که دادین گفتم پس تا یه مدت میتونم مادرمو خوشحال نگه دارم .بعد از یه مدت یه چیزی و بهونه میکنم و ازتون جدا میشم
فکرشو نمیکردم به اینجا برسه ( نشستم و شروع کردم به گریه کردن ،یعنی من حتی واسه ادامه زندگیم هم باید زجر کشیدن کسی و که دوستش دارم نگاه کنم ،یاد مادرم افتادم ،گریه هام بلند شد )
امیر: سارا جان من معذرت میخوام ( نگاهش کردم): یعنی فقط مشکلت همینه
امیر: این مشکل کوچیکی نیست سارا - دوستم داری؟
( چیزی نگفت ، صدامو بلند کردم و دوباره پرسیدم): دوستم داری؟
( برای اولین بار بغلم کرد ) : من همون روز تو ترکیه دیدمت عاشقت شدم
- من چیزی نمیخوام به جز عشق تو...
امیر : سارا جان تو الان حالت خوب نیست بعدن صبحت میکنیم
(امیرو رسوندم دم در خونش خودمم رفتم خونه ، درباز کردم مریم با دیدن قیافه ام اومد جلو)
مریم: سارا چیزی شده؟ با امیر حرفت شده؟ - نه فقط یه کم حالم بده
رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم روی تخت با دیدن عکس مامان گریه ام گرفت اینقدر صدای گریه هام بلند بود که مریم اومد تو اتاق
مریم: سارا جون به لب شدم
بگو چی شده
( مریم و بغل کردم و گریه میکردم ،هق هق زنان همه ماجرا رو بهش گفتم)
مریم : عزیزززم اروم باش ، با گریه کردن که چیزی درست نمیشه ،به نظرم با پدرت صحبت کن کمکت میکنه ( میترسیدم به بابا رضا بگم اونم اول سرزنشم کنه به خاطر دروغی که گفتم،بعد به خاطر شرایط امیر مخالفت کنه )
شب بابا اومد خونه حالم خوب نبود به مریم گفتم که شام نمیخورم
صدای در اتاق بابا رو شنیدم حتمن بابا رفت تو اتاقش
دیگه نمیتونستم تحمل کنم
رفتم تو اتاقش - بابا رضا میشه صحبت کنیم باهم ( بابا رضا با دیدن قیافه ام اومد سمتم) چی شده سارا
اصلا حالم خوب نبود تعادل ایستادن و نداشتم
نشتم روی زمین شروع کردم به حرف زدن
بابا رضا هم بین حرفام هیچی نگفت
وقتی حرفام تمام شد شروع کردم به گریه کردن
بابا رضا اومد جلو و بغلم کرد : بابا جان تو الان واسه چی داری گریه میکنی،واسه اینکه نمیتونه بچه دار بشه...
- نه بابا جون اصلا بچه برام مهم نیست...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 #نگاه_خدا💗
قسمت80
بابا رضا: پس واسه چی ناراحتی
- قلبش بابا
اگه زبونم لال یه طوریش بشه من چیکار کنم
بابا رضا: دخترم عمر دست خداست ،تو باید از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری
( بابا با حرفاش آرومم کرد )
- بابا جون از دستم ناراحت نیستین...
بابا رضا: چرا اولش بودم ولی وقتی همه ماجرا رو گفتی میبخشمت...
( بابا رضا رو بغل کردم و بوسیدمش)
تو بهترین بابای دنیایی...
رفتم تو اتاقمو تا صبح نخوابیدمو داشتم فکر میکردم صبح که آفتاب دراومد لباسمو پوشیدمو رفتم پایین ...
مریم: سارا جان کجا میری؟
- سلام مریم جون دارم میرم خونه امیر اینا
مریم: صبحانه نمیخوری؟
- نه میریم اونجا با امیر صبحانه میخورم
مریم با لبخند: برو عزیزم
توی راه رفتم گل فروشی و یه شاخه گل مریم گرفتم رفتم خونه امیر اینا زنگ درو زدم ناهید جون درو باز کرد
- سلام ناهید جون....
ناهید: سلام مادر اتفاقی افتاده؟
- نه با امیر کارداشتم خونه است؟
ناهید:اره ولی دیشب حالش خوب نبود دم صبح خوابید( الهی بمیرم براش )
در اتاقشو باز کردم دیدم خوابیده رفتم کنارش نشستم و دستمو گذاشتم روی قلبش
یه دفعه بیدار شد
گل و گرفتم جلوم : تقدیم باعشق
امیر لبخندی زد:
سلام تو اینجا چیکار میکنی؟
- خوب اینجا خونمه...
امیر : چه طوری از خوابت زدی اومدی حالا
- اخ من چقدر بدبختم که همه میدونن من خوشخوابم ...
خوابم نبرد اومدم کنار عشقم بخوابم...
( هر دومون کلاسمونو کنسل کردیم تا ظهر پیش هم بودیم،بعد باهم بعد ناهار رفتیم بیرون)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نگاه_خدا 💗
قسمت81
از اون روز دیگه زندگیمون عوض شد یا امیر میاومد خونمون یا من میرفتم خونشون بدون امیر نمیتونستم زندگی کنم از بابا خواستم که عقد و عروسیمونو باهم بگیره که هرچه زودتر بریم زیر یه سقف کلاسارو یه خط درمیون میرفتم ،روزا با مریم جون میرفتم خرید جهیزیه شبا هم با امیر میرفتیم بیرون و خوابیدن میرفتیم خونشون بابای امیر یه آپارتمان ۱۰۰ متری نزدیک خونشون برامون خرید
خیلی قشنگ بود دلم میخواست هر چه زودتر بریم سر خونه زندگیمون وسیله هامو بچینم ،
صبح بیدار شدیم با امیر قرار بود بریم واسه لباس عروس بگردیم امیر هیچ وقت به خاطر حجابم اعتراض نکرده بود واسه همین چون طلبه هم بود دلم میخواست لباسی انتخاب کنم که اون شب کنار همه راحت باشم واسه همین خیلی گشتیم تا یه لباس باحجاب پیدا کردیم
رفتم داخل از فروشنده خواستم لباس و بده تا پرو کنم دلم میخواست اولین نفری که منو با این لباس میبینه امیر باشه امیرو صدا زدم درو باز کردم...
امیر: خیلی قشنگ شدی بانوی من
( منم ذوق مرگ شدم با این حرفش)
قرار شده بود عقدمونو تو گلزار شهدا بگیریم بعدش همه شام بریم تالار ،بدون هیچ اهنگ و بزن و برقصی(خیلی ساده و معنوی)
البته خانواده من مذهبی بودن و با خوشحالی قبول کردن ولی خانواده امیر خیلی سخت راضی شدن مخصوص مادر امیر...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 #نگاه_خدا 💗
قسمت82
دو روز مونده بود به عروسیمون که جهیزیه مونو بردیم چیدیم
همه چیزی اون طوری که دلم میخواست اتفاق افتاد شب قبل عروسی من رفتم خونه .امیر هم رفت خونشون تو اتاقم دراز کشیده بودم که مریم اومد داخل
مریم : میتونم بیام داخل...
- بله بفرمایین
مریم اومد جلوم نشست و اشک تو چشمام حلقه زده بود
مریم : ای کاش مادرت اینجا بود...
- مریم جون مادرم همیشه بامنه هر کجا ،هر لحظه ،شما هم کمتر از مادر نبودین برام
( بغلش کردم ) مریم جون خیلی دوستتون دارم
صبح شد و امیر اومد خونمون در حالی که من هنوز خواب بودم
امیر : سارای من،سارا جان بیدار نمیشی؟
- نمیشه یه کم دیگه بخوابم ،دیشب تا صبح نخوابیدم...
امیر: یعنی من تا حالا عروسی ندیدم که روز عروسیش تا لنگ ظهر خوابیده باشه..
-(چشمامو نیمه باز کردمو نگاهش کردم) مگه شما جز اسفالت و تسبیح چیزه دیگه ای هم میبینین برادر...
امیر : بله که میبینیم شما کجاشو خبر داری
- عع یه نمونه اشو بگین ماهم فیض ببریم برادر
امیر: هووووممم بزار فکر کنم - اوووو پس نمونه خیلی داری ،از قدیم میگفتن از نترس که هایو هو دارد ،از آن بترس که سر به تو دارد ،داره به تو میگه هااا...
امیر: استغفرلله ،پاشو پاشو خواستم خوابت بپره یه چی گفتم ،من میرم پایین تو هم زود بیا - اررررره جون خودت ،تو گفتی و من باور کردم،باشه برو...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنام یکــــــتا خالــق هستی...
💌هر روز ایمانت را بیشتر از ترسهایت کن. این راز زندگی آرام است.
کسی که در زندگی
به نیرویی بالاتر از نیروهای زمینی اعتقاد دارد. محال است، احساس شکست کند،نمیگویم، مزه شکست را نمیچشد. شکست هم مانند پیروزی جزوی از زندگی است، اما وقتی به نیرویی مافوق نیروی جهان اعتقاد داری، همه چیز برایت معنا و مفهوم دارد،
می دانی، اگر در ظاهر هم شکست بخوری،این شکست مقدمهایست
برای پیروزی
برای رشد
برای رها شدن
برای دل کندن و بزرگ شدن.. 🌱
💚کسی که ایمان به وجود خدا دارد
محال است ناامید شود.
نمیگویم خسته نمیشود، اشک نمیریزید، اما اشکهایش را روی دامن خداوند میریزد و فقط از او کمک میخواهد.
و خداوند وقتی کسی با تمام ضعفش به او پناه ببرد و ایمان بیاورد با تمام قدرتش و تمام امکاناتش به کمک او میآید.
💌و این راز آرامش انسانهای باایمان در طول تاریخ و در دل مشکلات است.
💌إذ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ
💚(به یاد آرید) هنگامی که استغاثه و زاری به پروردگار خود میکردید، پس دعای شما را اجابت کرد که من سپاهی منظم از هزار فرشته به مدد شما میفرستم.
سوره انفال آیه 9🌼
🌿🌺﷽🌿🌺
👈 هر آهنگی رو گوش نکنید :
حالم بده,حالم بده←حالتو بد میکنه...
👈 واژه های منفی استفاده نکنید!
نگو دستت درد نکنه←بگو زحمت کشیدی...
نگو خسته نباشی←بگو خدا قوت...
نگو غم آخرت باشه←بگو ان شاالله شاد باشی،بقای عمر شما...
نگو خدا بد نده←بگو سلامت باشی،خدا شفات بده...
نگو تاپ تاپ عباسی خدا منو نندازی←بگو تاپ تاپ عباسی...چقدر خدا تو نازی...
نگو ما که شانس نداریم←بگو ان شاالله خدا کمکم میکنه...
⬅️ ضمیر ناخوداگاه فقط واژه ها رو میشناسه... موج مثبت بده....
یکی از قوانین دنیا اینه که هروقت میخوای فکر مثبت کنی فکر منفی مقابله ومخالفت میکنه....
تو هم بافکر منفی مخالفت کن تا همه افکارت ورفتارت مثبت بشه...
⬅️ سرنوشت : آنچه در سر، نوشته شده است...
فکرت رو عوض کن زندگیت عوض میشه.... وقتی شما یک واژه رو چندین بار تکرار میکنی فکرت درهمان جهت رشد میکند...
👈 فکر باور را تولید میکند و باور حصول امر را موجب میشود....
لبریز شو از فکر مثبت تا منفی های زندگیت حذف یا کم بشن....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا شکرت واسه صدای اذون
صدای نقارهخونه
واسه صدای گنجشکها
بوی نون تازه
واسه بارون
واسه خوردن چای کنار کسایی که دوستشون داریم.
واسه خاطرات قشنگ گذشته
واسه همه چیزایی سادهای که تو زندگی لذت میبریم، اما یادمون رفته تا الان شکر کنیم 💚
خدایا شکرت
#معجزه_شکرگزاری
💞﷽ 💞
#قرآن_صبح
✨ثواب قرائت و تدبّر در آیات قرآن کریم امروز را هدیه میکنیم به حضرت صاحب الزمان(عج) وان شاء الله برای تعجیل درفرج وعاقبت بخیرشدنمان در تمام لحظات زندگی.
💫#انتشارش_با_شما👇
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم📿
#نَشـــــــر=صَــــدَقِه جاریِه📲
┄┄┅┅┅❅⏰❅┅┅┅┄┄
پرهیزگار 456_۲۰۲۴_۰۱_۰۱_۰۸_۲۹_۴۹_۵۱۸.mp3
1M
💞﷽ 💞
قرائت و ترجمه صفحه 456
💫#انتشارش_با_شما👇
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم📿
#نَشـــــــر=صَــــدَقِه جاریِه📲
┄┄┅┅┅❅⏰❅┅┅┅┄┄
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ علی الحُــسین
و علی علی بن الحُسین
وَ عــــلی اُولاد الـحـسین
و عَـــلی اصحاب الحسین
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون میکند و عمر را طولانی میگرداند و بلاها و بدیها را
دور می کند.
#اللهم ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم.
‹🕊 قرار_مهدوی
‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بیحضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد!
اللّهم عجل لولیک الفرج 💔
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 آماده ظهور باش!...
🎙 حجت الاسلام و المسلمین #عابدینی
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«خدا عجله نداره»
👤 استاد #رائفی_پور
♥️ یکی از ویژگیهای #امام_هادی ایجاد ارتباط قلبی با ایشونه...
🔅 تا نفهمیم امام زمان نداریم خدا امام زمانی رو نمیفرسته!
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علیالنقی
صفا گرفتم از صفای تو🖤
یا علیالنقی
فدای بیرق عزای تو🖤
#شهادت_امام_هادی(ع) 🥀
#بر_شیعیان_جهان_تسلیت_باد🏴
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
#روایتی دلنشین از امام هادی (ع)
#امام هادی
#امام زمانم
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2