🔴 در حوالی غروب روز جمعه ، حتما دعای سمات را بخوانید .
🔵 دعایی که بسیار مهم است و پر توجه از طرف علما ، تا جایی که یکی از معدود آثار عارف بزرگ سید علی آقا قاضی رحمت الله علیه که تنها اثر چاپ شده ایشان هم می باشد تفسیر این دعای مهم است، در دو سال آخر عمر خود آن را شروع کردند و فقط یک سوم آن را شرح دادند و به رحمت خدا رفتند.
🟢 در این دعا #اسم_اعظم خدا وجود دارد ، به همین خاطر در استجابت دعا بسیار موثر است.
#امام_زمان
#روز_جمعه
#اعمال_منتظران
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
منتظر دل سوخته
غروب جمعه ست دوباره
ما تو حساس ترین و مهم ترین جمعه های تاریخ هستیم
مواظب باش فقط تماشاچی نباشی،عهد کن بیای تو میدان،عهد ببند برای حضرت و ظهور حضرت کاری کنی
غروب جمعه بهترین زمان برای این کاره
هر جایی که هستی،هر شغلی که داری،هر مقدار که از خدا عمر گرفتی برای رضایت حضرت قدم بردار
فقط بیننده نباشیم
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨زیبا دعا کنید تا زیبا حاجت بگیرید....
🕊 از امام رضا علیه السلام هر چه میخواهید، بخواهید...
#استادپناهیان
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ از دور تند خبرهای آخرالزمان به هیچ وجه غافل نشوید؛
در لحظههای حساسِ تصمیم دچار خطا خواهید شد.
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع:جلسه ۱۶ از مبحث صهیونیسم شناسی در قرآن
نــام : مـــهدے(عج)
ســن :۱۱۹۰ در فــراق
اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد"
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🟢 مردم کوفه با امام حسین آزمایش نشدند، چون هنوز امام حسین به کوفه نرسیده بود و آنها هنوز حضرت را درک نکرده بودند.
🔶 بلکه آنها با نایب امام یعنی حضرت مسلم آزمایش شدند و چون در این آزمایش مردود شدند وقتی امام حسین رسید، مقابل او هم ایستادند.
🔷 ما در زمان غیبت با نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امتحان میشویم و وقتی حضرت آمد دیگر وقت امتحان نیست، بلکه اگر در اطاعت از نایبش امتحان پس داده باشیم یار او خواهیم بود انشاءالله. اما اگر نسبت به منویات نایبش کوتاهی کنیم در یاری از امام زمان هم کوتاهی خواهیم کرد.
🔶 لذا شهید سلیمانی فرمود: شرط عاقبتبهخیری ارتباط دلی و قلبی و حقیقی با امام خامنهای است. هر کس صدای نایب امام زمان را نشنود صدای امام زمان را نخواهد شنید.،،،جهاد تبیین، بصیرت افزایی ،امر به معروف ونهی از منکر واجب است
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نطق شجاعانه و جنجالی زهرا شیخی نماینده مجلس:
دیگر چه میخواهند بر سر انقلاب بیاورند؟ حجاب را به قربانگاه مصلحت اندیشی خود برده اند، مافیاهای خودرو و مسکن و دارو و دلار و طلا را به جان مردم انداخته اند...
دزدان سرگردنه زیادی را در مصادر قدرت قرار قدرت قرار داده اند، جریان نفوذ همه جا رخنه کرده، آنها به راحتی بر روی قله ها نشسته و سربازان انقلاب رابه حاشیه برده اند...!!!؟
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
♦️#پویش لغو تعطیلی شنبه / عدم اجرای تعطیلی یهودی در کشور
با توجه به اینکه گلوبالیست جهانی به بهانه جهانیسازی و نفوذ گسترده در اقتصاد جهانی قصد دارد یک روز واحد که از قضا آن روز، روز تعطیلی یهودیان است را در کشور های جهان تعطیل کند.
تنها در چند کشور مسلمان شنبه تعطیل نبود که این اتفاق در حال انجام است. ابتدا در امارات این اتفاق افتاد و الان هم هدف ایران است
شما هم برای درخواست لغو تعطیلی شنبه در لینک زیر امضای خود را ثبت کنید 👇
https://farsnews.ir/hossein_agha_javadi/1715761127450387501
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴میگه دیدی دوبی رو مسخره کردی به سر خودتم آمد؟!
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
رمان سجاده صبر💗قسمت107 کار دکتر که تموم شد، فاطمه تشکر کرد و بعد از چند دقیقه با سهیل از اتاق خارج
رمان سجاده صبر💗قسمت108
هر روز بار فاطمه سنگین تر میشد و مسئولیتش بیشتر، شبی نبود که برای بچه توی شکمش قرآن نخونه یا باهاش حرف نزنه، روزی نبود که براش دعای عهد نذاره و باهاش از مسئولیتش نگه، تا جایی که جا داشت ریحانه رو هم توی برنامه هاش شرکت میداد، از خدا میگفت، از هدف زندگی، از آینده ای که خیلی هم دور نیست، گاهی وقتها از ریحانه میخواست برای برادرش حرف بزنه و ریحانه دهنش رو میذاشت روی شکم مادرش و جوری که فکر میکرد مادرش نمیشنوه برای اون بچه به دنیا نیومده حرف میزد، خیلی وقتها سهیل اینکار رو میکرد و با پسری که زندگی رو به همسر دوست داشتنیش برگردونده بود حرف میزد. و بالاخره اون روز رسید.
همه توی سالن انتظار بیمارستان منتظر بودند، ساعت دقیقا 1 و ده دقیقه بعد از ظهر بود که زهرا خانم به موبایل سهیل زنگ زد، سهیل که توی نمازخونه بیمارستان بود با عجله گوشی رو برداشت:
-بله
+سلام مادر، بهت تبریک میگم، همین الان پسرت رو دیدم، خدا ایشالله برات حفظش کنه، صحیح و سالم و تپل مپل
سهیل شکری کرد و گفت:
- فاطمه چی؟
+هنوز نیاوردنش اما میگن حالش خوبه.
سهیل تشکری کرد و گوشی رو قطع کرد، سرش رو روی مهری که روش یا حسین بزرگی نوشته بود گذاشت و :
-اللهم لک الحمد، حمد الشاکرین... اللهم لک الحمد، حمد الشاکرین ... اللهم لک الحمد، حمد الشاکرین ... خدایا ازت ممنونم. حالا منم و عهدم ... قبولم کن ...
چشم توی چشم هم بودند، سهیل با لبخندی بر لب و چشمهایی مهربان و فاطمه با رنگ و رویی زد، اما چشمهایی که از خوشحالی و هیجان برق میزد، آروم بودند و ساکت، انگار نگاههاشون با هم حرف میزد... بالاخره فاطمه به حرف اومد: باورم نمیشه سهیل! ... اصلا باورم نمیشه سهیل خندید و چیزی نگفت، فاطمه دوباره گفت:
+سهیل، تو و کربلا ؟!
سهیل نفس پر حسرتی کشید و به آرومی از ته دل گفت:
-خودمم باورم نمیشه ... من و کربلا ؟!
+ای بی وفا، بدون من میخوای بری؟
سهیل دستش رو روی صورت همسرش گذاشت و شروع کرد به نوازش کردنش و گفت:
-قول میدم یک روز چهارتایی با هم بریم ... این فقط ادای یک نذره
فاطمه که از نوازش همسرش لذت میبرد نفس آرومی کشید و گفت:
+تو نذر میکنی و اون وقت خدا خودش با دستای
خودش اسباب و وسایل ادای نذرتو جور میکنه؟!!!... عجیبه!!!... خاص شدی ها سهیل ...
سهیل لبخندی زد و نفس عمیقی کشید، به علی کوچولو رو که روی تخت کنار فاطمه خوابیده بود نگاهی کرد و بعد هم در حالی که با انگشت اشارش صورت ظریف علی رو نوازش میکرد گفت:
-خاص نشدم، این زیارت مال من پنیست، مال یک آدم خاصه ...
فاطمه مشتاق گفت:
+یعنی چی؟
-یعنی میخوام نائب الزیاره یک آدم خاص بشم
+کی؟
سهیل سرش رو بالاآورد و با شیطنت گفت:
- این یک رازه
فاطمه ابرویی بالا انداخت و گفت:
+اون آدم هر کی که هست خیلی خاصه که خدا اینجوری زیارتش رو جور کرد ...
یک کاروان بخواد بره کربلا ، بعد آقای اصلانی هم پول دستش بیاد و ثبت نام کنن، یکهو یک هفته مونده به رفتن، آقای اصلانی مریض بشه و نتونه بره، هیچ کس هم نتونه به جای خودش بفرسته، بعد تو همون زمان یک پول گنده از یکی از باغدارها به دستت برسه، بعد حالا یکهو آقای اصلانی و خانم بچهاش بیان دیدن علی، همین جوری از دهنش بپره که همچین اتفاقی افتاده، تو بگی پاسپورتت رو گم کردی والا میرفتی بعد یکهو پاسپورتت از تو کشوی کمد پیدا بشه و اسم بنویسی و تایید بشی و حالام فردا بخوای بری!!! باور میکنم که همه اینها کار یک نفر بیشتر نیست ... خود امام حسین
رمان سجاده صبر💗قسمت109
سهیل که احساس خاصی داشت، احساس کرد قلبش از حرکت ایستاد، سریع پلک زد تا اشکهای چشمش نیومده خشک بشن، دلش نمی خواست جلوی فاطمه گریه کنه ... برای اینکه بحث رو عوض کنه رو کرد به فاطمه و گفت:
-از این که تنهاتون بذارم ناراحت نمیشی؟
فاطمه با خنده و شیطنت گفت:
+ چرا، راست میگی ما رو هم با خودت ببر
سهیل با ناراحتی گفت:
-اگه میشد که میبردمتون، تو که فعلا نمی تونی درست حسابی راه بری، چه برسه به این سفر؟!
علی رو هم که نمی تونیم ببریم ...
فاطمه با خنده گفت:
+ شوخی کردم بابا، برو به سلامت ، امام حسین اگه بخواد مارم میطلبه، فعلا واسه شما دعوتنامه اومده، مدیونی اگه منو دعا نکنی ها
سهیل دستش رو به نشانه فکر زیر چونش گذاشت و گفت:
-مثلا چی دعا کنم واست؟
فاطمه بدون فکر فورا گفت:
+ دعا کن خدا بالاخره قسمتم کنه و لاغر بشم
سهیل که خندش گرفته بود گفت:
-باز شروع شد... بابا تو همین جوری تپل هم خوبی...
بعد هم صورت فاطمه که در حال خندیدن بود رو عاشقانه بوسید ...
*
وقت رفتن بود و کوله بار سفر آماده، سهیل و فاطمه بی تاب بودند، هم بی تاب دوری از هم، هم بی تاب کربلایی که سهیل آماده و فاطمه حسرت به دل زیارتش بودند ... نگاههاشون به هم بود و دستهاشون توی دستهای هم ...
+سهیل
-جان سهیل
فاطمه اجازه داد اشکهاش مهمون گونه هاش بشن ... از اشک ریختن جلوی سهیل خجالت نمیکشید ... لبهاش رو باز کرد ...
-خوش به حالت ... منتظرتم که دست پر برگردی ...
سهیل که چشم در چشم همسرش بود لبخندی زد و سری به تایید تکون داد...
انگار دل کندن سخت بود، آروم دستش رو بالا آورد و روی گونه فاطمه کشید ...
-فاطمه
فاطمه لبخندی زد و گفت:
+جان فاطمه
-به خاطر همه چیز ازت ممنونم
فاطمه خندید ... سهیل عاشقانه به خنده فاطمه نگاه کرد و گفت:
-این زندگی، این آرامش، این خوشبختی ...
چند لحظه مکث کرد و ادامه داد:
- این سفر ... این احساس ... همش خواست خدا بود، که بدون صبر تو محقق نمیشد...
فاطمه چند لحظه ای سکوت کرد و گفت:
+و این صبر بدون عشقت به من و زندگیمون محقق نمیشد ...
سهیل به صورت خیس فاطمه نگاه کرد، اینجا دیگه حرفی برای گفتن نبود، فقط یک چیز میخواست ... لبهاش رو روی لبهای فاطمه گذاشت و عاشقانه همدیگر را بوسیدند ...
*
سهیل سوار ماشین شد و حرکت کرد ... و فاطمه از همون لحظه به سهیل حسرت می خود که کاش جای اون بود و الان توی مسیر زیارت پسر فاطمه(س) ...
💗رمان سجاده صبر💗
قسمت110
بیست سال بعد ...
+ کاش باهامون می اومدی سهیل
سهیل لبخند تلخی زد و گفت:
- کربلا رفتن لیاقت می خواد خانم ...
ما رو که راه نمیدن
علی که مشغول جا به جا کردن چمدونها بود، در کاپوت ماشین رو باز کرد و گفت:
حالا مامان هیچی ... شما که خیلی زودتر از ماها رفتین کربلا و ما تازه داره قسمتمون میشه، پس لیاقتش رو زودتر از ما داشتین
سهیل به پسر رشیدش نگاه تحسین برانگیزی کرد و گفت:
-من برای خودم نرفتم، رفتم نائب الزیاره کس دیگه ای بشم که اون لیاقتش رو داشت ... میبینی که ۲۰ ساله هر سال دارم از خدا میخوام یک بار دیگه قسمتم کنه برم و از طرف خودم آقا رو زیارت کنم، اما نمیشه، حالام که شما سه تا بی معرفت دارین میرین و من بازم جا موندم ...
ریحانه که چادرش رو مرتب میکرد فورا پرید بغل باباش و بوسیدتش و گفت:
+الهی فداتون بشم بابا، اینجوری نگین دیگه ... دلمون میگیره
سهیل صورت دختر زیباش رو بوسید و گفت:
-نه بابا جون، شوخی کردم، شماها با خیال راحت برید به سلامت ... برای منم دعا کنید
ریحانه دوباره پدرش رو بوسید و سوار ماشین شد، علی هم سوار شد و دنده عقب گرفت تا از پارکینگ بره بیرون، فاطمه نگاه آرومش رو به سهیل دوخته بود، سهیل که چشمش به چشمهای فاطمه گره خورده بود گفت:
-اینجوری نگام نکن فاطمه ... دلتنگیم از همین الان شروع میشه
+دوست دارم به اندازه این یک هفته ای که نیستیم نگات کنم ...
سهیل دستهای فاطمه رو توی دستاش گرفت و گفت: فاطمه، گل شمعدونی زندگی من ... دیدی این بارم کربلایی شدی و من باز هم جا موندم؟ ... دیدی باز هم طلبیده شدی و من موندم و ....گرچه خودم دلیلش رو میدونم ...
سهیل اشک میریخت و فاطمه با لبخند موهای سهیل رو نوازش داد و گفت:
+یار مرا، غار مرا، عشق جگر خوار مرا ...
-میبینم که یار و غارت شده حسین فاطمه(س) ! ...
بعد هم دو دستش رو دو طرف صورت سهیل قرار داد و صورتش رو نگه داشت و گفت:
+ میدونی فرق من و تو چیه؟ ... من مثل اون آدمیم که تا تشنم شد خدا بهم یه استکان آب داد، سیراب نشدم فقط عطشم از بین رفت ... اما تو
مثل اون آدمی هستی که تشنش شد و خدا بهش آب نداد، تشنگی بی تابش کرد و خدا بهش آب نداد، از تشنگی له له زد و باز هم خدا بهش آب نداد ... از تشنگی آب رو از یاد برد و خالق آب رو صدا زد و ... بعدش رو هم که خودت میدونی... سیراب شد ...
سهیل منظور فاطمه رو خوب فهمید، اشکهاش رو پاک کرد و پیشونی همسرش رو بوسید ...
***
توی فرودگاه بودند، سهیل با ریحانه و علی خداحافظی کرد و سخت در آغوششون گرفت ... بعد هم نوبت به یارش رسید، یار دوست داشتنیش، عاشقانه در آغوشش گرفت و بوسیدتش و ...
فاطمه، ریحانه و علی از پله ها بالا رفتند ... سوار هواپیما شدند ... و پرواز کردند به سوی کربلا ...
و سهیل ماند و ۲۰ سال حسرت برای گرفتن اجازه ورود به کربلا ... و تشنگی دیدار یار ...
با خودش زمزمه کرد:
دود این شهر مرا از نفس انداخته است به هوای حرم کرب و بلا محتاجم...
💠پایان💠
پایان هایی را در زندگی تلخ یا شیرین تجربه خواهیم کرد.اما مهم ان است که ما زندگی را چطور میبینیم،اگر زندگی را محل گذر ببینیم پایان هم برایمان شیرین خواهد شد اما وقتی پایان راه را به بدی تعبیر کنیم زندگیمان هم تلخ می شود.
پایان زندگی هاتون شیرین.☺️🌹
رمان دیگر رو هم در کنار هم به پایان رسوندیم
🍁🍁🍁🍁
😔هرگاه نـا امید شدید
این آیہ را زمزمہ ڪنید:
😔《وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ》
ڪارم را به خدا مےسپارم،
خداوند بیننده بندگان است ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ علی الحُــسین
و علی علی بن الحُسین
وَ عــــلی اُولاد الـحـسین
و عَـــلی اصحاب الحسین
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون میکند و عمر را طولانی میگرداند و بلاها و بدیها را
دور می کند.
#اللهم ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡💫السلام علیک
🤍💫یا اباصالح مهدی
🧡💫این عشقِ آتشین،
🤍💫زِ دلم پـاک نمی شود
🧡💫مجنون به غیـر
🤍💫خـانهی لیلا نمی شود
🧡💫بــالای تــخــتِ
🤍💫یوسفِ كنعان نوشته اند
🧡💫هــر یــوســفــی
🤍💫كه یوسفِ زهرا نمی شود
🧡💫الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم.
‹🕊 قرار_مهدوی
‹🕊عجل علی ظهور