eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
17.5هزار ویدیو
70 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
کاندیداتوری جلیلی قطعی شد 🔹دیشب ۴ نفر از نمایندگان مشهد (پژمان‌فر، ظهوریان، اخلاقی و نخعی‌راد) با حضور در دفتر سعید جلیلی نماینده رهبر انقلاب در شورای‌عالی امنیت ملی از او برای حضور در انتخابات ریاست‌جمهوری ۸ تیر دعوت کردند. 🔹این جلسه حاکی از تصمیم قطعی سعید جلیلی برای حضور در انتخابات بوده است. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
12.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به عالم گر تهیدستی به درگاه رضا رو کن کز این در هیچ کس با دست خالی برنمی گردد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
ادامه قسمت هفتم نمونه ای از استغاثه اقوام گذشته استغاثه قوم حضرت یونس و قوم حضرت ادریس از جمله این
قسمت هشتم: 🔹استغاثه قوم حضرت ادریس پیامبر علی نبیناو آله و علیه السلام به دلیل ازار و اذیت پادشاه وقت که قصد قتل حضرت ادریس را داشت و نداشتن هیچ حامی و بی توجهی مردم، این پیامبر از بین مردم رفت و غایب شد، سپس از خداوند خواست تا درخواست نکرده خداوند برای قومش باران نازل نکند. از مخفى شدن ادریس درغار بیست‏سال گذشت و حتى یک قطره باران نیز بر آن سرزمین‏نبارید. زندگانى مردم سخت‏ شد،. مردم گفتند: بدبختى ما به‏سبب نفرین ادریس(ع)است. به درگاه خداوند رفتند; از گناهان خوداستغفار کردند، سپس استغاثه کرده و خاک ندامت‏بر سرریختند. خداوند توبه آنان راپذیرفت و ادریس را به شهر بازگرداند. مردم در پیشگاه او توبه‏کردند و او در میان قومش بازگشت و باران با دعاى ادریس به شهر باریدن گرفت. 🔹استغاثه قوم حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام: حضرت موسی نیز از ترس کشته شدن و قدر ناشناس بودن امتش از میان انها غایب شد، مردم وقتی دچار سختی و عذاب شدند، از غفلت خود پشیمان شده، نزد عالم بزرگ عصر خود رفتند و چاره جویی کردند، او آنها را توصیه کرد که استغاثه کنند و پس از چهل صبح استغاثه و ضجه و ناله خداوند بقیه غیبت را بخشید و به حضرت موسی امر فرمود که برای نجات قوم خود اقدام کند. توجه فرمایید طبق فرمایش امام صادق علیه السلام غیبت حضرت موسی به پایان نرسیده بود و هنوز از آن دوره ۱۷۰ سال باقی مانده بود که خداوند در اثر استغاثه بنی اسرائیل بقیه غیبت را بخشید و حکم ظهور حضرت موسی را صادر فرمود.. نکته مهم اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرمایند: آنچه در بنی اسرائیل اتفاق افتاد نعل به نعل برای امت من هم اتفاق می افتد، یعنی اگر ما هم آنطور استغاثه کنیم زمینه ظهور مولایمان فراهم می شود هر چند عمر غیبت به پایان نرسیده باشد. چنانچه امام صادق علیه السلام نیز در حدیث معروف استغاثه با صراحت به این موضوع می پردازند. خلاصه اینکه، بسیاری از پیامبران دیگر نیز در اثر بی توجهی قوم خود و خطر جانشان از میان مردم غایب شدند و بعد از توبه و استغفار قوم و سپس استغاثه ان ها خداوند دستور ظهور ان پیامبر را صادر فرمود. چند مورد ذکر شده نمونه مصداقی این مطلب است. در واقع خداوند توسط این جریان ها که برای اقوام گذشته اتفاق افتاده و مسیری که انها را به مقصد رسانده، به ما فهمانده است که تنها راه جاره برای ظهور ، توبه و استغاثه همگانی مردم است.                                       ادامه دارد
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
قسمت هشتم: 🔹استغاثه قوم حضرت ادریس پیامبر علی نبیناو آله و علیه السلام به دلیل ازار و اذیت پادشاه
قسمت نهم: در بحث استغاثه، اهمیت استغاثه، روش استغاثه، دعای استغاثه و اینکه برای تعجیل در ظهور راه و چاره ای جز استغاثه نیست و احادیثی که در این رابطه صادر شده، مطرح شد همچنین مطلب مهمی که گفته شد این بود که در دعا و استغاثه، درخواست ظهور فقط به نیت خلاصی مولای غریب و مظلوممان از زندان غیبت باشد و اینکه ان حضرت به حق خودشان که حکومت جهانی ست دست پیدا کنند، نه اینکه دعا به منظور نجات ما و برخورداری از نعمات الهی باشد چون ما غفلت کردیم، امام خود را رها کردیم، به او پشت کردیم و مستوجب این عذاب هستیم، بنابراین نیت استغاثه باید رسیدن امام به حق خود باشد که به این موضوع نیز مفصل خواهیم پرداخت. و اما دو شخصیت در اسلام هستند که توسل به انها مورد توجه بیشتر خداوند و اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرد و در استجابت دعا بسیار موثر است. حضرت زهرا و حضرت ابوالفضل علیهمالسلام. روایت معروفی است که پیامبر صلوات الله علیه و اله می فرمایند : إنَّ الرَّبَ يَرضي لِرِضا فاطمة و يَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطمة"(1)؛ همانا خداوند با خشنودي فاطمه خشنود و با ناراحتي فاطمه ناراحت مي‌شود. بحارالانوار، ج ۴۳، ص۴۴ بنابراین اگر می خواهیم گام موثری در جهت تعجیل در فرج برداریم باید با توسل به یکی از این دو بزرگوار، به استغاثه و ضجه و انابه برای درخواست ظهور بپردازیم.                   ادامه مطلب بزودی.....  
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
قسمت نهم: در بحث استغاثه، اهمیت استغاثه، روش استغاثه، دعای استغاثه و اینکه برای تعجیل در ظهور راه و
قسمت دهم وقتی خداوند بر امتی غضب کند امامشان را از بین انها می برد. و طبق فرمایش پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله خداوند به رضایت حضرت زهرا سلام الله علیها راضی می شود و به غضب آن حضرت غضب می کند، بنابراین عامل غیبت خشم و غضب خداوند است. پس ما راهی نداریم جز توسل به حضرت صدیقه طاهره علیهالسلام، زیرا کاری که با اولاد طاهرین آن حضرت کردیم، از غفلت و کوتاهی و بی توجهی..... مورد غضب ایشان واقع شدیم و خشم خداوند برانگیخته شد. اگر ان حضرت به امر ظهور راضی شوند و این امر را امضا بفرمایند، خداوند هم راضی می شود که غضب را از ما بردارد و وعده ظهور را محقق فرماید. پس ما توبه و استغاثه و دعای خود را به نیابت از ابوالفضل العباس علیه السلام و با توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها انجام می دهیم تا به نتیجه برسیم. به نیابت از اقا ابوالفضل العباس علیه السلام زیرا آن حضرت بزرگترین یار امام زمانش بود و درد کسی را که بخواهد امامش را یاری کند خوب می فهمد، از طرفی آن حضرت باب الحوائج است و صدور حاجت از این در بسیار به اجابت نزدیک می شود، مگر به نیابت از آن حضرت درخواست فرج مقبول شود. و نکته مهم دیگر اینکه درخواست فرج تنها به نیت نجات امام زمانمان از بند غیبت باشد وگرنه ما خودمان نزد حق تعالی آبرویی نداریم و با ظلمی که به امام زمانمان کرده ایم جایگاهی نداریم که بخواهیم درخواست فرج کنیم. پس بطور جدی در دعاها و استغاثه ها بخصوص بطور جمعی این دو نکته را در نظر می گیریم و ان حضرات را نزد خداوند متعال واسطه قرار می دهیم تا خداوند با وساطت ایشان و بخاطر احقاق حق مولایمان امر ظهور را محقق فرماید وگرنه ما با ظلم عظیمی که داشته ایم مستحق هیچ ترحمی نیستیم. مهم👇👇👇 و بدانید، بدانید کسانی که در این امر کوتاهی کنند در لحظه لحظه جنایات، فسادها، جنگ ها، کشتار و ظلم هایی که در جهان اتفاق می افتد شریکند، زیرا به دلیل غیبت مولاست که این فجایع رخ می دهد. و بدانید، بدانید کسانی که برای ظهور دعا کنند یا گامی بردارند در تمام ثوابی که انبیا و اولیای الهی داشته اند شریکند و در اجر هدایت آنها سهم دارند. در پاداش تحقق آرزوی ائمه اطهار علیهم السلام و در انتقام خون آنها شریکند و در هر کار خیری که در هرکجای جهان اتفاق می افتد، سهیمند، زیرا با تحقق ظهور تمام این اهداف محقق می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴یه دستور فوق العاده برای رفع استرس و اضطراب و افسردگی🤌 🔰بنده این روش رو بارها به بیماران گفتم و خیلی سریع ابراز رضایت و بهبودی کردند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
جدال عشق و نَفس🍁 پارت 32 نمیدونستم الان کجاس و داره چیکار میکنه. تموم عکسا و فیلمایی که مهراب از می
🌸🌸🌸🌸🌸 🍁جدال عشق و نَفس🍁 پارت 33 --رمزش ۸۰ ۸۰ فعلاً یه دوتومن موجودی داره. اما سعی میکنم تا جایی که امکان داره از بابا پول بگیرم و واست بفرستم. --نه نیازی نیست من خودم کار میکنم. --قبول نکنی ناراحت میشما مائده! --آخه.. --آخه نداره داشته باش واسه نی نی سیسمونی بخر. --میثم برگرده بهت برمیگردونم. --انشاﷲ که آقا میثمم برگرده. بهار رفت و منم رفتم سرکار. شیفتم از ساعت۳ بعد از ظهر تا ۹شب بود. جدیداً ایستادن زیاد واسم سخت بود اما چاره ایم نداشتم...... بهار همون روز باهام تماس گرفت و بهم گفت ۵۰۰دیگه واسم واریز کرده. با اینکارش خیلی شرمنده شدم اما چاره ای نبود. فردای اون روز رفتم چند تیکه از سیسمونی بچمو خریدم و موجودی کارت بهار تموم شد. وسایل بچه رو با ذوق واسش چیدم و واسه ناهار پیتزا سفارش دادم...... نزدیک یکماه بود که هر روز یه مبلغی به کارت بهار واریز میشد و منم با خیال اینکه بهار داره بهم کمک میکنه از پولش استفاده میکردم. یه روز صبح با صدای آیفون از خواب پریدم. از ترسم چادر سر کردم و رفتم خودم در رو باز کردم. با دیدن یه مرد چهل پنجاه ساله همراه با دوتا افسر خانم و آقا متعجب گفتم --سلام بفرمایید. --سلام خانم تَدین؟ --بله. --مائده ی تَدین؟ --بله چیزی شده؟ خانمه گفت --خانم شما بازداشتی. متعجب گفتم --به چه جرمی؟ مرده با عصبانیت گفت --فکر کردی من مثه دخترم خرم که کارتشو گرفتی مفت مفت پول منو خوردی؟ --ببخشید من متوجه منظورتون نمیشم. --بریم بازداشگاه متوجه میشی....... نشسته بودیم رو صندلی تا تکلیف پرونده مشخص بشه. سرهنگی که اونجا بود برگشت سمت من --خانم شما از این آقا کلاه برداری کردین. --نه به جون بچم. من اصلاً این آقارو نمیشناسم. --بله نبایدم بشناسی بدبخت بهار. کنجکاو گفتم --شما پدر بهار هستین؟ پوزخند زد --بفرما جناب سرهنگ تا اسم بهار به ذهنش خطور کرد بوی پول به دماغش خورد یادش اومد من کیم. بله دختر جون پدر بهارم. --ولی قضیه اصلاً اونجوری که شما فکر میکنید نیس. با عصبانیت فریاد زد --پس قضیه چجوریه؟ با فریادش درد خفیفی رو شکمم حس کردم. سرهنگ با عصبانیت گفت --چه خبرته آقا مگه وضعیت این خانومو نمیبینی؟ خانم قاسمی این خانمو فعلاً ببرین بازداشگاه تا تکلیف مشخص بشه. --ولی آخه جناب سرهنگ من اصلاً این پولو به اختیار خودم نگرفتم دوستم به عنوان قرض بهم داد. --بفرمایید خانم مشخص میشه. همین که پام رسید به بازداشگاه نشستم رو زمین و شروع کردم هق هق گریه کردن --خدایا دیگه بسه دیگه نمیتونم! بدبختی دیگه نبود تو سرنوشت من بنویسی؟ مگه من چیکار کردم؟ از بس گریه کردم یه گوشه خوابم برد و با صدای کسی که اسممو صدا میزد پریدم بالا --خانم تدین بفرمایید شما آزادید. بلند شدم و یه خانم منو برد پیش همون سرهنگ. --دخترم خدا خیلی دوست داشت که پات از این ماجرا خلاص شد. خداروشکر همسرتون اومدن. با ذوق گفتم --همسرم؟ جدی میگید؟ لبخند زد --بله. --میشه بگید الان کجاس؟ --گفتن بیرون منتظرتونن بفرمایید. بدون هیچ تشکری دویدم بیرون و اطرافو نگاه کردم ولی اثری از میثم نبود. پیش خودم فکر کردم شاید رفته باشه خونه ی خودمون. سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه ی خودمون ولی اونجام نبود. پکر برگشتم خونه ی مامانم و نشستم رو مبل. به قدری تو شوک بودم که نمیدونستم باید چیکار کنم. با خودم گفتم شاید کاری واسش پیش اومده ببینه من خونه نیستم میاد خونه مامان. بلند شدم قورمه سبزی درست کردم و وسطای کارم آیفون زنگ خورد. جواب دادم یه آقایی گفت میخواد کنتر آبو چک کنه. همین که در رو باز کردم زیر شکمم درد شدیدی احساس کردم و جلو چشمام تار شد دیگه چیزی نفهمیدم...... با احساس خستگی زیاد چشمامو باز کردم و به اطراف نگاه کردم فهمیدم بیمارستانم. ولی سوأل اینجا بود که کی منو برده اونجا؟ با دیدن مردی که پشت به من نشسته بود رو صندلی ذوق زده گفتم --میثم! ولی وقتی برگشت تموم ذوقم پرید با دیدن مهراب میشه گفت اشهدمو خوندم. چشمک زد و خندید --سلــام چطوری مائی فراری؟ اخم کردم --شما اینجا چیکار میکنی؟ بلند شد و اومد نشست لب تخت --نترس کاریت ندارم. سرشو انداخت پایین و اروم گفت --حق داشتی فرار کنی منم بودم همین کارو میکردم. با ذوق برگشت سمتم --بچه چطوره؟ یه جوری میگه بچه انگار باباشه. --خداروشکر. لبخند زد --دیگه نمیزارم تنها بمونی. ای خدا یه تیر بخوره تو سر این من راحت شم. --ببخشید فکر نمیکنم زندگی شخصی من به شما ربطی داشته باشه؟ دوتا شناسنامه از جیبش درآورد و گرفت سمتم شیطون خندید --یه نگا بهشون بنداز. با دیدن اسمم تو شناسنامه ی مهراب بهت زده گفتم --این دیگه چیه؟ --چاره ای جز این نداشتیم. خندید.....