در برخى کتاب ها به نقل از پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-آمده است:
هركس در شب بيست و چهارم ماه رجب چهل ركعت نماز-در هر ركعت سورهى «حمد» یک بار و آيهى آمَنَ اَلرَّسُولُ یک بار و سورهى اخلاص «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» یک باربخواند،
خداوند متعال براى او هزار عمل نيك مىنويسد و هزار گناه او را مىزدايد و هزار درجه او را بالا مىبرد و هزار فرشته از آسمان فرود مىآيند
و دست به سوى آسمان بلند كرده و بر او درود مىفرستند و نيز خداوند متعال، سلامت دنيوى و اخروى را به او عطا مىكند و گويى كه شب قدر را درك كرده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 هر شب ندا می آید ...
الشهر شهری، والعبد عبدی، و الرحمة رحمتی...
💎 موعظه ای تکان دهنده از مرحوم آیت الله حق شناس (ره)
قدرشناسی از فرصت بی نظیر #ماه_رجب
@zoohoornazdike
عبد الغفار خویی
☀️درقبرستان دارالسّلام شیراز قبریست معروف به: قبرِسرباز امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف؛ که با گذشتِ بیش ازشصت سال ازعمرِش؛هنوز گذرزمان نتوانسته طراوتش را ازبین ببرد، در حالی که تمام قبرهای اطراف آن با گذشت زمان فرسوده؛متروکه وقدیمی شده اند.
آری؛این قبر متعلق به جوانی است اهل خوی؛که درزمان رضاخانِ ملعون به خدمتِ سربازی فراخوانده میشود ولی بادرست عمل کردن به دستورات خداوندمتعال؛ وفرمایشاتِ قرآن واهلبیت علیهم السّلام موردِ لطف وعنایاتِ عجیبِ آقاامام زمان علیه السّلام ومادرشان حضرت فاطمه صلوات اللّه وسلامه علیها قرارگرفته والگوی زیبا وکم نظیری برای همه شیعیان وخصوصاجوانان میگردد.
مردمِ متدیّن واصیلِ شیراز؛اورا بنام سربازِگمنام می شناسندوبرسرِ قبرِ او حاضرشده؛عرضِ حاجت میکنند وماجرای زندگیِ این سربازِ گمنامِ امام زمان علیه السّلام، دربین ایشان معروف است.
📚 نویسنده ی کتاب مسجد مقدس جمکران؛آقای عبدالرّحیم سرافراز شیرازی سرگذشت زندگی ایشان را اینگونه نقل می کند:
🌾درزمان مرحوم حاج شیخ محمّدحسین محلّاتی(جدّ مرحوم آیت الله حاج شیخ بهاءالدّینِ محلّاتی)
شخصی با لباس کهنه ویک کوله پشتی وارد مدرسه خانِ شیراز(که جزء مدارِسِ حوزه علمیّه بوده)می شود و از خادمِ این مدرسه علمیّه؛اطاقی می خواهد.
خادم به او می گوید: باید از مدیرِاصلیِ مدرسه درخواستِ اتاق بکنی ومن کاره ای نیستم.
🌾 مدیرِمحترمِ مدرسه هم در برابرِ درخواست آن شخص می گوید:
اینجا مدرسه ی علمیّه است و تنها به طلبه های علوم دینی؛اتاق وحجره می دهیم. اوهم می گوید: این را میدانم ولی در عین حال؛عاجزانه از شما اتاقی می خواهم که فقط چند روزی دراینجا بمانم و زود زحمت را کم کنم.
🌾مدیرِمدرسه ناخودآگاه؛به اراده الهی دربرابرِ درخواستِ این شخصِ تازه وارد؛ تسلیم میشود ودستور میدهد که به او اتاقی بدهند؛ تا او استفاده کندو در رفاه باشد.
بالاخره مهمانِ تازه وارد؛داخلِ اتاق میشود و درب حجره را به روی خود می بنددو با کسی هم رفت و آمد نمی کند.
🌾ازطرفی خادم مدرسه هم طبق معمول، شبها درِ مدرسه را قفل می کرده وخودش هم بعداز سرکشی به اطراف وداخل مدرسه؛ برای استراحت به اتاقش رفته و می خوابیده است.
ولی همه روزه صبحِ بسیارزود، که از خواب بر میخواسته؛مشاهده میکند که در باز است!!!
پیرمردِ خادم شبِ بعد با دقّتِ بیشتر درِ حوزه علمیه را قفل میکند ولی بازهم؛فرداصبح با درِ باز مواجِه میشود.
این جریان تاسه روز ادامه پیدامیکند و
بالاخره متحیّر وسرگردان میگردد (چون بجز خودش ومدیرِ مدرسه،کسی کلیدنداشته).
🌾او به ناچار،قضیه را به مدیرِ مدرسه می گوید.
مدیرهم به خادمِ مدرسه میگوید:
امشب در را قفل کن و کلید را نزد من بیاور؛ تا خودم قضیه را پیگیری کنم.
اللّه اکبر!!!!
فرداصبح باز هم مدیر می بیندکه،درِ مدرسه باز است و کسی از مدرسه بیرون رفته است...
وهمگی بخاطر اینکه این اتفاق از شبی که آن شخصِ تازه وارد؛ به مدرسه آمده؛ افتاده است به او مظنون می شوند.
خلاصه موضوع را پیگیری میکنندومتوجه می شوندکه درست است؛و کسی که بدونِ داشتنِ کلید،شبها از مدرسه بیرون می رود همان شخصِ تازه وارداست....
🌾مدیرِمدرسه با خودش می گوید:
حتمادر کارِ این مرد؛ِسِرّی هست ولی موضوع را نزد خود مخفی نگه می دارد.
او روزها نزدِ آن شخص رفته و به او اظهار علاقه می کند و از او می خواهد که لباسهایش را به او بدهد تا آنها رابرایش بشوید و
تقاضامیکندکه با طلاب رفت و آمد کند،
اما او از همه اینها اِبا می کند(قبول نمیکند)و میگوید من نمیخواهم مزاحم کسی بشوم وبرای انجامِ کارهایم نیز به کسی نیازی ندارم.
🌾مدتی بر این مِنوال می گذرد تا اینکه یک شب، خودِاین شخص؛ آقای محلاتی ومدیرِمدرسه رابه حجره اش دعوت می کند و به آنها می گوید:
🌾چون عمر من به آخر رسیده، قصه ای دارم برای شما نقل می کنم؛فقط خواهش میکنم مرا درمحلّ خوبی دفن کنید.
او قصّه زندگی اش را اینگونه تعریف میکند:
🌷اسم من عبدُالغفّار؛مشهور به مشهدی جونی؛اهل خوی و سرباز هستم.
🌾من وقتی که در ارتش خدمت سربازی را می گذراندم،یک روز؛بخاطرِ کاری پیش فرمانده مان رفتم وتقاضایم را گفتم.
افسرِ فرمانده ما که خودش مسلمان نبودومیدانست من شیعه هستم؛شروع به جسارت وبی احترامی نمود ومرا تحقیر میکرد.
🌷در آخر هم؛نه تنها کارم را راه نینداخت بلکه باکمالِ بی شرمی؛به حضرتِ فاطمه زهراءسلام اللّه علیها؛جسارت بی احترامی کرد.
🌾منهم که تاآن لحظه سکوت کرده بودم؛ناگهان از خود بی خود شدم ودنیا پیش چشمم تیره وتارشد.
گفتم تاالان هرچه به خودم بی احترامی کردی وتحقیرم کردی؛تحمل کردم اما حالا که به سروَرِزنانِ دوعالم و مادرِسادات؛حضرت زهراء سلام اللّه علیها،جسارت کردی دیگر تحمل نمیکنم.
خونم به جوش آمدوچون کنارِدستم چاقویی بودو من و او باهم تنها بودیم؛آن کارد را برداشتم ودر شکمش فرو بردم واو را کشتم.
🌷 لح
لحظه ای به خود آمدم که
کار از کار گذشته بود و با جنازه نَحسِ او؛ روبرو شدم.
به طرزِ عجیب و معجزه آسایی از اتاق فرمانده بیرون رفتم و پابه فرار گذاشتم.
وقتی از سربازخانه خارج شدم؛پیش خانواده ام رفتم و از آنها خداحافظی کردم و هرچه پرسیدند:کجا میروی؟چیزی نگفتم و فقط حلالیّت گرفتم و از آنها جداشدم.
از خوی فرار کردم و بسمت مرز ایران وعراق رفتم.
از مرز گذشتم و به کربلا رفتم...
مدتی در شهرِکربلاء ماندم سپس به نجف اشرف وبعد به کاظمین و سامراء رفتم ومدتها در جوارِ امامان علیهم السّلام بودم.
من بسختی روزگار میگذراندم اما از اینکه در جوارِ حرمهای امامانِ عزیزعلیهم السّلام هستم؛ خوشحال و راصی بودم.
تا اینکه باخبرشدم؛رضاخان سرنگون وپادشاهی درایران جابجا شده؛اوضاعِ کشور ومراکزِ نظامی هم نابسامان و آشفته است.
به این فکر افتادم که به ایران برگردم ودر وطنِ خودم ودر شهرِمشهد؛کنار قبر مطهّرِحضرت امام رضا علیه السلام بقیه عمرم را بگذرانم.
الحمدللّه از مرزِ جنوبی واردِ ایران شدم؛ازمرز گذشتم و مشکلی برایم پیش نیامد.
بسمت مشهد حرکت کردم امادر راه که،به شیرازرسیدم به دلم افتاد که چند روزی در جوارِ حضرت شاهچراغ علیه السّلام بمانم.
خلاصه همانطور که میدانید؛در این مدرسه اتاقی گرفتم و حالاهم مشاهده می کنید که مدتی است در اینجاهستم.
فقط بگویم که:از طرف بی بی دوعالم حضرت زهراء(سلام اللّه علیها)لطف و عنایاتِ زیادی به من شده است.
ازجمله اینکه:
آخرهای شب وقتی برای تهجّد ونمازِشب بلندمی شدم ومی خواستم ازمدرسه بیرون بروم ؛
می دیدم قفلِ درِ مدرسه برای من باز می شود!!!
در این مدّت؛ کنارِکوهِ قبله می رفتم و نماز صبح را پشتِ سرِ حضرت ولیِّ عصر، امام زمان (عج اللّه تعالی فرجه الشریف ) میخواندم.
من برای اهلِ این شهر خیلی متأسّف بودم که چرا از این همه جمعیّت فقط پنج نفر برای نماز؛پشت سرِ امام زمان علیه السّلام حاضرمی شوند؟؟؟!!!!
درهرصورت من بزودی ازدنیا میروم و خواهشمندم زحمتِ کفن و دفنِ مرا بعهده بگیرید!!!
آقای حاج شیخ محمّد حسین محلاّتی و مدیرِ مدرسه به ایشان می گویند:
نه؛ انشاءاللّه بلا دور است و شما حالاحالا زنده می مانید؛خصوصاکه سِنّی هم ندارید.
او در جواب می گوید: نه غیر ممکن است که فرمایشات امام زمان؛حضرت ولی عصر (روحی فداه ) صحیح نباشد،چون همین امروز به من فرمودند که :
تو امشب ازدنیا می روی.
بالاخره وصیتهایش را میکند ملحفه ای روی خودش می کشد وروی زمین می خوابد و بیش از لحظه ای طول نمی کشد که از دنیا می رود .
چنان آرام؛مثلِ اینکه سالهاست از دنیارفته!!!!!
فردای آن روز مرحوم آقای حاج شیخ محمّد حسین محلاّتی به علمای شیراز جریان را می گوید و مرحوم آقای حاج شیخ مهدی کجوری و خود مرحومِ محلاّتی اعلام می کنند که باید شهر تعطیل شود ومردم با تجلیل فراوان،جنازه عبدالغفّار را تشییع کنند.
بالاخره او را در قبرستان دارالسلاّم شیراز ، طرف شرقیِ چهار طاق دفن می نمایند و الان قبرِ آن بزرگوار مورد توجه خاصِّ مردمِ شیراز است و حتّی از او حاجت می خواهند و مکرّر علما و مراجع تقلید مثل مرحوم آیه اللّه محلاّتی به زیارت قبر او می رفتند.
این قبر،در قبرستان شیراز معروف به قبرِ سرباز؛قبرِتوپچی و یا مشتی جون است.
آری......
امامِ غایب از نظرِما ،که همه جا هست واعمال ما را؛یعنی ریز ودرشتِ اعمالمان را و همه اعمالمان را؛ می بیندومی داند؛
از مادرِمان برما مهربانتر است وهوایِ مارا دارد.
آنقدر دوستمان دارد که مادرانِ مان را یارایِ چنان مهری نیست...
مطمئن باشیم که هرقدمی برایش برداریم؛هزاران برابر جبران خواهدکرد وهرجا صدایش کنیم به فریادمان خواهدرسید.
کاش عبدالغفّار بِشَویم برایش....
کاش شیفته و دلبسته و دلسپرده و سرسپرده اش باشیم...
آنگونه که مالکِ اشتر، میثمِ تمّار،ابوذر ومقداد،برای امام خودشان بودند...
ایکاش همیشه بیادش باشیم و فداییِ راه خودش و مادرِعزیزش باشیم......
کاش برگردیم.😔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقبره
عبد الغفار خویی ( ملقب به سرباز امام زمان)
# یا زهرا
#یا صاحب الزمان
@zoohoornazdike
1_65372123.mp3
962.6K
بخوان دعای فرج، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
@zoohoornazdike
#سلام_امام_زمانم
عالم بہ عشق روے تو بیدار میشود
هر روز عاشقان تو بسیار میشود
وقتی سلام می دهمت در نگاہ من
تصویر مهربانی تو تڪرار میشود
#اللهم_عجل_لولیك_الفرج
@zoohoornazdike
••وعده ما هر روز صبح دعای عهد••
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خاطره شهید سلیمانی از شهادت حمید باکری
♦️ماجرای شهادت حمید باکری را از زبان شهید حاج قاسم سلیمانی بشنوید.
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | ظهور نزدیک است‼️
❇️ سخنان شنیدنی سید حسن نصرالله دربارهی نزدیکی ظهور...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یا زهرا
#یا مهدی
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي...
💬 سلام بر تو در هر صبح و شام (که بر مصیبت کربلا گریه میکنی)...
📚 مفاتیح الجنان، زیارتِ آلِ یاسین.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️ روز نوزدهم چلّه زیارت آل یاسین به نیّت فرج (جمعه)
⏳ ۲۱ روز مانده به نیمه شعبان (آخرین جمعهی قرن)
#استوری
#تا_همیشه_سلام
💠💠💠
✅کانال رسمی مسجد مقدس جمکران:
@jamkaran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آیا میدانید یمن تا به حال ٣ مرتبه توسط رژیم صهیونیستی مورد حمله توسط #بمبهای_اتمی_تاکتیکی_نوترونی قرار گرفته؟
🔸 قدرتهای جهانی (شیطانی) نقش یمن در ظهور را متوجه شدهاند.
🔥شیطان ظهور را حس کرده است.
💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪَ الْفَرَجـ 💚
#یا زهرا
#امام_زمان
@zoohoornazdike