🔴پوستر جالب از قدرتنمایی ایران و اخراج آمریکا و انگلیس و موشای صهیونی از منطقه که در شبکههای اجتماعی عربزبان پربازدید شد
🔺کاریکاتور معنادار از معادلات جدید بین الملل
🔻هر کشور به شکل نماد خودش
اژدها : چین
خرس : روسیه
شتر : سعودی
یوزپلنگ : ایران
لاشخور : آمریکا
روباه : انگلیس
موش : اسرائیل
فقط ایران 😎🇮🇷✌️
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴هشت توصیه امام هشتم برای روزهای آخر شعبان
🌕 اباصلت (سلام الله علیه) میگوید: در آخرین جمعه شعبان خدمت امام رضا علیهالسلام رسیدم. فرمود:
🔹 ای اباصلت، بیشترِ ماه شعبان سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان است، پس در روزهای باقیمانده کوتاهیهای روزهای گذشته را جبران بکن و باید به آنچه برایت مهم است اقدام کنی:
1⃣ زیاد دعا کن
2⃣ زیاد استغفار کن
3⃣ زیاد قرآن تلاوت کن
4⃣ از گناهانت به درگاه خدا توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی
5⃣ هر امانتی که گردنت هست ادا کن
6⃣ تمام کینههایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن
7⃣ هر گناهی که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن...
8⃣ و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو:
🔴 اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ
🔹 خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز
📚 عیون اخبار الرضا علیه السلام ج۲ ص۵۱
📚 بحارالانوار ج ۹۴ ص۷۳
#امام_زمان
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین جمعهی سال است، کجایی آقا؟
مرغ دل بی پر و بال است، کجایی آقا؟
از پریشانی احوال جهان فهمیدم...
زندگی بی تو محال است، کجایی آقا؟!
غروب جمعه ی غمگین 😔
#دلتنگی
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غـروب دلگـیر شلمچہ
آخرین جمعهے سال ...
خبری از آقا و این سال هم بدون خورشید عالم سپری شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افزایش حضور شیاطین جن و شیاطین انس، در زمین😱
💫 علامت واضح #آخرالزمان !
استاد #شجاعی
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
⚠️تست بیداری
⁉️از جمعهی گذشته تا این جمعه، چقدر دنبال #امام_زمان ارواحنافداه بودیم و سعی کردیم اعمال و رفتارمان طوری باشد که امام زمانمان را شاد و راضی کند؟!
چقدر سعی کردیم به امام زمانمان برسیم؟
١٠ درصد؟
پس ١٠ درصد بیدار هستیم.
٢٠ درصد؟
٢٠ درصد بیدار هستیم.
۵٠ درصد؟
۵٠ درصد بیدار هستیم.
١٠٠ درصد؟
خوش به حالت. صددرصد بیدار هستی.
❓حالا انصافاً یک درصد هم بیدار هستیم؟!
🚫هرچه میخواهیم میگوییم. هر کار دلمان خواست انجام میدهیم. با هر که خواستیم مینشینیم.
🚫هوای نفس خود را جلو انداختهایم و داریم دنبال آن میرویم و توجیه هم میکنیم!
میپرسند: تو چرا این حرف را زدی؟
- میبایست بزنم.
- چرا این #غیبت را کردی؟
- خواستم دلم خنک شود!
- چرا با فلانی بد تا کردی؟
- حقّش بود!
💯#شیطان ما را در یک زندان اسیر کرده که جز اینها را نمیفهمیم.
🌹استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
مبشرات بزرگان در مورد نزدیکی ظهور
🌥 بشارت هفتم: بشارت آیت الله بهجت(ره) درباره زنده بودن سفیانی در حال حاضر
💡 آری، سفیانی هست!
✅ آیت الله بهجت(ره):
▫️ مرحوم مقدسی مشهدی در عتبات از خدا خواسته بود که بفهمد آیا سفیانی(۱) (الان در دنیا) هست یا خیر.
در کاظمین در وسیله نقلیه، عربی که کنار او نشسته بود، وقت پیاده شدن به او فرمود:
🔸 آری، سفیانی هست!
▫️ این داستان پیش از پنج شش سال قبل واقع شده است.(۲)
⬅️ در محضر بهجت، ج۲، ص۶۳
💡۱. خروج سفياني يكي از علايم قطعي ظهور است كه در سال منتهي به ظهور اتفاق مي افتد. سفیانی یکی از بزرگترین دشمنان امام زمان (عج) در هنگام ظهور است.
💡۲. البته حضرت استاد مدظله نیز این جریان را بیش از ۱۰، ۱۵ سال قبل (از سال ۱۳۸۳ که سال چاپ اول این جلد کتاب بوده) فرمودهاند. بنابراين، اين ماجرا حدودا بين سال های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۸ (هجری شمسی) رخ داده است و در سال ۱۴۰۱ سفیانی حداقل سنی بیش از ۳۵، ۴۰ سال دارد.
🏷 #امام_زمان_عج #امام_زمان #بشارتهای_ظهور #بشارت #ظهور #سفیانی #آیت_الله_بهجت
🤲 برای من دعا کنید!
❇️ حضرت غائب عجلاللهتعالیفرجهالشریف دارای بالاترین علوم است، و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است.
⚠️ با اینهمه، به هرکس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرف شده، فرموده است:
🔸 برای من دعا کنید!
⏳ درحالیکه مرده را زنده میکند، خود در زندانِ وسیع (عرصه گیتی) به سر میبرد، اما در مورد خود حق ندارد، هر چند برای دیگران مخصوصاً در امور فردیه عنایت خاصی دارد، اما امور اجتماعیه که مربوط به خود آن حضرت است، خیر!
🕯 خدا کند ارتباط شیعه و اهل ایمان با امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف قوت بگیرد، تا در جای صبر، صبر و تحمل کنند.
❇️ این حدیث از طریق عامه نیز وارد شده است که حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود:
📜 «أَفْضَلُ أَعْمالِ أُمتِی، إِنْتِظارُ الْفَرَجِ؛
📃 برترین اعمال امت من، انتظار فرج است»(١)
⬅️ در محضر بهجت، ج۲، ص۲۹۹
١. عیون اخبارالرضا، ج۱، ص۳۹؛ کمالالدین، ص۶۴۴؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۳۱۸.
#امام_زمان_عج #سخن_بزرگان #آیت_الله_بهجت #دعا #ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨امام زمــــان «علیه السلام»
وقتی تصمیم میگیری شما
بهش ملحق بشی
بری تو چادرش
اصلاً
کاری با
گذشته ای تو
نداره ...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان ( عج الله ) رو میشه دید ؟
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-صاحبزمانی..
بازکردهامهواتویارجمکرانی💙
💚✾⃟⇐ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صبحت_به_خیر_مولای_من
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
#تلنگر
میگن ..
همش دنبال این نباش که چی ثواب داره ..!
اول دنبال این باش که چی گناهه ..
تا بویِ گناه رو نشناسی؛
کیسهیِ ثوابهات سوراخ میمونه رفیق"
گرفتی چی شد که!•
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
#تلنگرانه
همسرفرعون!
تصميمگرفتڪہعوضشہ؛وشُدیڪـےاززنانوالاۍبھشتے🕊 ...
پسرنوح!
تصميمـےبراۍعوضشدننداشت
غرقشدوشُددرسعبرتےبراۍآیندگان🕳...
اولےهمسريڪطغيانگربود...!
ودومـےپسـریڪپيامبــر....!
براۍعـوضشدنهيچبھانھای
قابلقبولنيست🙃✋🏻
اينخۅدتهستےڪہتصميممۍگيرۍ
عوضبشے!
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
گفتمخدایا:
ازبیناونهمہگـناهیکہکردم
کدومرومیبخشۍ(:؟
گفت:
اناللّٰھیغـفرالذنـوبجمیعـا...
همشو!
توفقطبیـا(:
#تلنگر ⚠️
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت32 یکی یکی میاومدن و به امیر و سارا تبریک میگفتن منم صبر کردم که
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت 35
بلاخره مجلس تمام شد و همه یکی یکی خداحافظی کردن و رفتن
به همراه مامان واسه بدرقه مهمونا به حیاط رفتیم دم در ایستاده بودم که چشمم به رضا افتاد
از صبح رضا رو ندیده بودم
چقدر خوش تیپ شده بود
حرصم گرفته بود از اینکه امیر در عرض یه هفته ازدواج کرد
ولی من الان چند ساله که منتظرم تا بیاد
تو فکر خودم بودم که دستی نشست روی شونه ام برگشتم نگاه کردم ،معصومه بود
- خدا نکشتت ترسیدم
معصومه: میخواستی با چشمات کسی و نپایی تا متوجه حضور من باشی
چیزی نگفتم و ازش جدا شدم رفتم داخل خونه
دیدم هیچ کس تو خونه نیست یه نفس راحتی کشیدمو رفتم سمت اتاقم
لباسامو درآوردم که لباس راحتی مو بپوشم که یه دفعه صدای باز شدن در اتاق و شنیدم
یه دفعه جیغ کشیدم : نیااااا داخل
از پشت در صدا اومد: نمیری تو دختر منم سارا
-درد بگیری داشتم سکته میکردم
سارا وارد اتاق شد تو دستش یه ساک بود
لباسمو عوض کردمو روی تختم دراز کشیدم
- اینجا چیکار میکنی ؟
سارا: اومدم اینجا لباسمو عوض کنم
- سارا جان ،اتاق امیر یه چند متر اون طرف تره ،اشتباه اومدی
سارا: میدونم ،امیر تو اتاق بود نتونستم لباسمو عوض کنم ،اومدم اینجا ،حالا سوالات تمام شد لباسمو عوض کنم
با حرفش زدم زیر خنده
بعد از عوض کرد لباسش
اومد کنارم دراز کشید
- وااا ،سارا ؟
سارا: میگم آیه ،نمیشه امشب و کنار تو بخوابم
یعنی منفجر شدم با حرفش
سارایی که تو دانشگاه از جواب دادن و پرویی زبون زد بود الان خجالت میکشه
بلند امیرو صدا زدم
-امییییییر امییییییر امیییی
سارا دستشو گذاشت روی دهنم : خیلی بیشعوری
یه دفعه در اتاق باز شد و امیر اومد داخل و هاج و واج نگاه میکرد...
ساراهم که دستش روی دهنم بود و کنارم دراز کشیده بود با دیدن امیر لبخند زد و نشست
امیر: چی شده؟
- داداشم بیا دست زنتو بگیر ببر تو اتاقت
یه دفعه سارا یه نیشگونی به پهلوم گرفت
گفتم: آییییی
بعد از چند لحظه سارا بلند شد و همراه امیر رفت بعد از رفتنشون فقط میخندیدم
تو فکر اینکه الان با ۶ متر فاصله کنار هم میخوابن خندم میگرفت...
از شدت خستگی زیاد نفهمیدم کی بیهوش شدم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت36
باصدای سارا بیدار شدم
با دیدنش تعجب کردم
- چی شده ؟ اینجا چیکار میکنی ؟
سارا: هیچی بیدار شدم حوصله ام سر رفت اومدم پیش تو
- امیر کجاست؟
سارا: خوابه ؟
- خوب تو مگه مرض داشتی بیدار بشی دختر ،برو بگیر بخواب
سارا: میگم امیر همیشه اینقدر میخوابه ؟
- مگه ساعت چنده؟
سارا: ۱۱
خندم گرفت
سارا: چرا میخندی ؟
- شرط میبندم دیشب تا صبح امیر بیدار بود و نگات میکرد
سارا: واااا نه بابا
- من داداشمو میشناسم ،از اینکه مستقیم نگات کنه خجالت میکشید واسه همین تا صبح بیدار بوده
سارا: تو داشتی به کی نگاه میکردی که تا الان خوابیدی کلک
- پاشو برو بیرون صبحانه تو بخور منم میام
سارا: باشه ،زود بیا
بعد رفتن سارا بلند شدم تختمو مرتب کردم رفتم سرویس دست و صورتمو شستمو رفتم سمت آشپزخونه
کسی تو خونه نبود
از پنجره نگاه کردم سارا بیرون روی تخت نشسته داره صبحانه میخوره
بافتمو پوشیدم روسریمو سرم گذاشتم رفتم بیرون
- چرا اومدی اینجا
سارا: نمیدونم یه دفعه با دیدن شکوفه های درختا دلم خواست بیام اینجا
نشستم کنارش مشغول صبحانه خوردن شدم
- راستی مامان کجاست؟
سارا: گفت میره خونه زن عمو
- آها
در خونه باز شد و امیرم اومد سمت ما
امیر: سلام
- سلام شاه دوماد
سارا: سلام صبح بخیر
- صبح چیه ،ظهره بابا ،نپوسیدی امیر ؟
امیری چیزی نگفت و کنارم نشست و مشغول خوردن صبحانه شد
- منم چند تا لقمه خوردم و سردی هوا رو بهونه کردمو رفتم داخل خونه...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت37
روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم واسه امتحان فردا درس میخوندم
که یه دفعه صدایی از داخل حیاط شنیدم
بلند شدم و پرده اتاق و کنار زدم دیدم امیرو رضا داخل حیاط کنار حوض نشستن ،دارن میگن و میخندن
چقدر دلم برای خنده هاش تنگ شده بود
سارا: به به ،چشم چرونی تو روز روشن
برگشتم نگاهش کردم: یه جوری میگی چشم چرونی که اینگار رفتم توی خونه شون توی اتاقش بهش زل زدم...
سارا: حالا هر چی ،درکل اسمش همینه
- به جای این کارا بشین درستو بخون فردا امتحان داریم
سارا:آخ آخ یادم ننداز،هیچی تو مخم نمیره ،اصلا این هاشمی انگار بلد نیست چه جوری تدریس کنه ....
- خنگ بودن خودت و تقصیر هاشمی ننداز
سارا: چی شده که حالا طرفدارش شدی
- من طرفدار حرف حقم ،درسته اخلاقش صفره ولی تدریسش عالیه ، راستی یه چیز بگم شاخ در میاری
سارا: نگفته شاخم دراومده ،چی شده؟
- امیرو هاشمی با هم دوستن
سارا: چی میگی؟ از کجا میدونی؟
- امیر روز عقدتون اومد دانشگاه دنبالم که هاشمی رو میبینه و کلی با هم بگو و بخند میکنن ،تازه جالبش اینه که امیر میگه هاشمی خیلی شوخ طبعه
سارا: من که باور نمیکنم
- فک کنم به خاطر اینکه ابهتش پیش دانشجوها کم نشه اینقدر سیاستی باشه
سارا: نمیدونم ،حالا بیا بریم ناهار و آماده کنیم
- تو برو من میام
بعد از رفتن سارا دوباره برگشتم پرده رو کنار زدم دیدم کسی تو حیاط نیست
اه سارا گندت بزنن که مثل شوهرت خروس بی محلی با شنیدن صدای اذان رفتم وضو گرفتم و برگشتم توی اتاقم سجاده مو پهن کردم و شروع کردم به خوندن نماز بندگی بعد از خوندن نماز رفتم سمت آشپز خونه مامان در حال کشیدن برنج داخل دیس بود
- مامان ،کجا رفتی؟
مامان: خونه عموت بودم
- آها
صدای باز شدن در خونه رو شنیدم از آشپز خونه رفتم بیرون ببینم کیه
دیدم بابا اومده رفتم نزدیکش
- سلام بابا جون ،روز تعطیلی هم باید کارکنین؟
بابا: سلام بابا، مشتری زنگ زد ،باید میرفتم
همین لحظه سارا و امیر هم از اتاقشون اومدن بیرون
سارا: سلام آقاجون
بابا: سلام دخترم
#گامهای_عاشقی💗
قسمت38
بعد همه باهم رفتیم سمت آشپز خونه
سارا هم پشت سرم میاومد
یعنی چپ میرفتم همرام میاومد ،راست همرام می اومد کلافه ام کرده بود
وسیله ها رو روی میز گذاشتیم
همه نشستن منم رفتم پیش بابا بشینم که سارا هم اومد کنارم نشست
- سارا جان ،من امیر نیستمااا ،امیر اونجا نشسته برو پیشش بشین
چیه مثل آهنربا هر جا میرم میای دنبالم
سارا قرمز شدو چیزی نگفت
مامان: عع آیه ،چیکارش داری ،بزار راحت باشه
- مامان جان ،آدم در کنار شوهرش باید راحت باشه نه کنار خواهر شوهرش
با گفتن این حرف امیر زد زیر خنده
- کوفت ، مگه جوک گفتم میخندی ؟
بشقاب سارا رو گرفتم گذاشم کنار بشقاب امیر
- سارا جان پاشو برو پیش امیر بشین
سارا یه نگاهی به بابا کرد
- بابا جان سارا داره نگاهتون میکنه ،اجازه میخواد...
بابا خندید و چیزی نگفت
ولی با خنده بابا سارا بلند شد و رفت کنار امیر نشست بعد از خوردن ناهار با سارا ظرفا رو شستیم و بماند که حین ظرف شستن چقدر فوحش نثارم کردبعد ازظرف شستن رفتم سمت اتاقم ،سارا هم رفت اتاق امیر تمرکزمو گذاشتم روی درسم که فردا گند نزنم جلوی هاشمی
نفهمیدم کی زمان گذشت و غروب شد
در اتاق باز شد سارا وارد اتاق شد
- جایی میخواین برین
سارا: اره میخوایم بریم خونه ما
- چه زود ؟ لااقل چند روزی بودی!
سارا: کیف و کتابمو نیاوردم ،باز چند روز دیگه میام
-باشه ،به خانواده سلام برسون ،درستم بخون فردا آبروت نره
سارا خندید : باشه ،چشم
- در ضمن ،شیرینی هم یادت نره ،کل دانشگاه فهمیدن تو شوهر کردی ،نیاری پوستت و میکنن
سارا: چشم،باز دستور دیگه ای نداری ؟
- چرا ،شبم زود بخوابین که فرداصبح دیر نکنین
سارا: لووووس ،خداحافظ
- به سلامت
اولین شبی بود که امیر خونه نبود ،و خونه سوت و کور شده بود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
-
فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ(صافات۸۷)🌸
پس گمانتان به پروردگار جهانیان چیست؟
یادته چقدر به خدا گفتیم
خدایا فقط همین یه بار و خدا نه فقط
همون یه بار بلکه صدها بار بعدش هم
هوامونو داشت.
پس اینقدر بیخودی غصه نخور🌸