eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
17.5هزار ویدیو
70 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
••|🌼💛|•• برگرد نگاه کن قسمت41 – خب، خیلی اشتباه کردم. عجله کردم با کمی درایت می‌تونستم به هدفم برسم و پدر و مادرمم از خودم راضی نگه دارم. ولی من افتاده بودم رو دنده‌ی لج و هر چه زودتر میخواستم به خواسته‌ام برسم. حالا که چند سال گذشته با خودم میگم کاش یه کم احساساتم رو کنترل میکردم. الان تو شرایطی هستم که اگه شوهرم رو از دست بدم واقعا آواره میشم. برای هم دردی گفتم: –انشاالله خوب میشه، فکر منفی نکن. اشکهایش را پاک کرد. –میگه توی پاهاش خیلی ضعف داره درست نمی‌تونه راه بره، امیر زاده وارد حیاط شد و رو به ساره گفت: –خانم به نظر من همین امروز ببریدش بیمارستان و آمپولاش رو تزریق کنید. البته قبلش هم دارو و هم آمپولش رو به دکتر نشون بدید. شماره کارتتون رو هم برای خانم حصیری بفرستید ایشون برای من می‌فرستن منم هزینه‌ی تزریق رو براتون کارت به کارت می‌کنم. از روی چهارپایه بلند شدم. ساره شروع به تشکر کردن کرد ولی امیر زاده زود از خانه بیرون رفت و منتظر شنیدن حرفهای ساره نشد. او هم رو به من کرد و بارها و بارها تشکر کرد و در آخر هم گفت: –تلما جان تو که چیزی نخوردی. همان لحظه امیر زاده سرش را از در حیاط به داخل کشید و گفت: –خانم، من و ساره هر دو نگاهش کردیم. نگاهش را با مهربانی به من داد و گفت: –من تو ماشین منتظرتونم زودتر بیایید. خدایا، کاش می دانست که با این حرفش با من چه کار کرد. در لحظه احساس کردم پاهایم سست شد همانطور که ساره در مورد ضعف شوهرش می‌گفت، من هم حرکت کردن برایم سخت شد.احساس کردم دیگر توان راه رفتن ندارم. گویی ویروس کرونا با تمام توان به تمام اعضای بدنم حمله‌ور شده بود و به طور مهلکی می‌خواست کارم را تمام کند. سستی پاهایم برایم آنقدر جانکاه شده بود که احساس می‌کردم توان‌کشیدن بدنم را ندارد. چرا امیر زاده فکر مرا نکرد؟ چقدر راحت صدایم کرد خانم. سختر از همه‌ی کارها این بود که آشوب درونم را باید می‌پوشاندم و وانمود می‌کردم که آب از آب تکان نخورده. نـویسنده لیلافتحی‌پور https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
••|🌼💛|•• برگرد نگاه کن قـسمت 42 سوار ماشین که شدم از آینه نگاهم کرد. –شماره کارتش رو گرفتید؟ –نه، فراموش کردم. –الان ازش بگیرید چون باید زودتر شوهرش رو ببره بیمارستان، حالش زیاد خوب نیست. –دستپاچه گوشی‌ام را از کیفم درآوردم. –الان بهش پیام میدم. –لطفا بهش زنگ بزنید ممکنه سرش گرم باشه و پیامتون رو نبینه، شما هم بهش تاکید کنید که زودتر برن بیمارستان. وقتی شماره کارت را گرفتم امیرزاده گوشه‌ایی پارک کرد و از طریق گوشی‌اش پول را واریز کرد بعد دوباره راه افتاد. – من شما رو میرسونم به همون ایستگاه مترو نزدیک خونتون. –نه ممنون، من رو جلوی کافی‌شاپ پیاده کنید خودم میرم، شما زحمت نکشید. به اندازه کافی امروز اذیت شدید. از آینه نگاهم کرد. –اذیت؟ بعد لبخند زد. –تا باشه از این اذیتها... نگاهم را به طرف خیابان کشیدم. حرفش باعث شد نفس کم بیاورم این ماسک لعنتی هم تشدیدش می‌کرد. ماسک را روی صورتم جابه‌جا کردم و شیشه را تا آخر پایین کشیدم. –شما ماسکتون رو دربیارید. تحمل کردن این ماسکها سخته، اگه می‌بینید من ماسک دارم از روی احتیاطه، چون ممکنه مبتلا شده باشم. از آینه با دهان باز نگاهش کردم. –خدا نکنه. خندید. –انشاالله که چیزی نیست ولی احتیاط لازمه بعد کمی پنجره را پایین کشید و زمزمه کرد. –شیشه رو پایین بدم که هوا در جریان باشه بهتره. با استرس گفتم: –آقای امیر زاده رفتین خونه حتما آب نمک هم قرقره هم استنشاق کنید. نوشیدنیهای گرم هم بخورید. یک نگاهش از آینه به من و یک نگاهش به خیابان بود. چشمهایش می‌خندیدند. دستش را بر روی چشمش گذاشت. –رو چشمم. ماسکم را که باز کردم. ناله کردم. –این کرونا دیگه از کجا پیداش شد. انگار قصد رفتنم نداره. امیر زاده گفت: –بیماری که باعث مرگ و میر بشه تو همه‌ی دوره های تاریخی بوده، به نظر من ما نباید زیاد بهش فکر کنیم، باید زندگی خودمون رو داشته باشیم ولی خب با رعایت ملاحظات بیشتر. کشور ما تو هر دوره ایی درگیر یه چیز بوده دیگه، مثلا دوران جنگ مگه مردم چیکار کردن، اونجور که من شنیدم و خوندم اکثر مردم کمک حال همدیگه بودن. بالاخره گذشت. الانم همینه، دیر یا زود این مریضی هم از بین میره، ما فقط باید هوای همدیگه رو بیشتر داشته باشیم. آهی کشیدم. –نمیدونم زمان جنگ مردم چطوری بودن؟ ولی الان بعضی‌ها اصلا رحم ندارن، تا می‌تونن از موقعیت سواستفاده میکنن. سرش را به علامت تایید تکان داد. –آدمهای زالو صفت تو همه‌ی دورانها بودن و هستن و خواهند بود. مادر منم گاهی ناراحت میشه و میگه زمونه‌ی بدی شده مردم به هم رحم نمیکنن، در حالی که قدیم هم همینطور بوده، هم آدمهای بد بودن هم خوب. فقط فرقش اینه که قدیم مردم بیشتر از مشکلات و زندگی همدیگه خبر داشتن فرصت بیشتری برای کمک داشتن ولی الان اینطور نیست. الان اگر فکر میکنیم رحم و مروت کم شده، شاید چون سبک زندگیها خیلی تغییر کرده. نـویسنده لیلافتحی‌پور https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
بسم الله الرحمن الرحیم ارحم الراحمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی الحُــسین و علی علی بن الحُسین وَ عــــلی اُولاد الـحـسین و عَـــلی اصحاب الحسین ✍امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون می‌کند و عمر را طولانی می‌گرداند و بلاها و بدی‌ها را دور می کند. ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمانم بخیر و خوشی🌿 قطعا روزی خواهد رسید که ما مهدی‌مان را خواهیم دید...
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
1_5914478953.mp3
8.21M
طلوع می کند خورشید و‌‌ آغاز می شود روزی دیگر دل من اما بی تاب تر از همیشه حسرت دیدار روی ماهتان را آه می کشد قرار دلهای بی قرار آرامش زمین و‌زمان! دریاب مرا مولای مهربان صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ظهور
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای حاجت، روزهای سه شنبه این عمل را انجام دهید . از کرامات شهید سید مجتبی صالحی خوانساری حتما ببینید🥺 ‌‌ اولین شهیدی که ما در این کانال چله شهدایی را با این شهید شروع کردیم سه تا سوره یس نذر شهید کنید و سه شنبه اول یک یس و سه شنبه دوم یک یس و سه شنبه سوم یک یس و ان شاء الله در اخرین سه شنبه حاجت روا شوین بسیار زیباست وارد شوید👇 با لینک نشر دهید https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا