eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
69 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ۵۰ فصل دهم: آقای معلم قسمت اول جرئت نمی‌کردیم در خانه حرف از جنگ و جبهه بزنیم؛ فوری دعوا راه می‌انداخت. اخلاق تند رجب دست همه آمده بود. کم پیش می‌آمد بچه‌های مسجد و جهاد جلوی در خانه بیایند. مراعات حالم را می‌کردند که رجب به ما سخت نگیرد. همسایه‌ی دل‌سوزی داشتیم. می‌دانست بعد از امیر زندگی بر من سخت می‌گذرد. آمد جلوی در خانه و گفت: «حاج‌خانوم! علی آقا که ان‌قدر دوست داره خدمت کنه، یه پیشنهاد خوب براش دارم. شاید کمی از حال و هوای جبهه بیاد بیرون، حاجی هم آروم بشه. اگه موافق باشید، می‌تونم هماهنگ کنم بره نهضت معلم بشه؛ کم از جهاد نیست، ثواب هم داره.» فکرش را نمی‌کردم علی فوری این پیشنهاد را قبول کند. دوره آموزشی نهضت را به‌سرعت گذراند و معلم یکی از مدارس محله شد. خیلی کارش را دوست داشت. اولِ صبح قبل از اینکه از خانه بیرون برود، به من سرمشق می‌داد. تا شب فرصت داشتم تکالیفم را انجام بدهم. سخت‌گیر نبود و با حوصله غلط‌هایم را اصلاح می‌کرد. کم‌کم بدون کمک کسی توانستم نوشته‌ها را خودم بخوانم. روز معلم یکی از شاگردانش پانصد تومان هدیه به علی داد. عصر آمد خانه، پول را داد به من و گفت: «مامان خانوم! این پول رو ببر به این آدرسی که بهت میگم. یه خونواده نیازمند هستن که دختر مجرد تو خونه دارن. درست نیست من برم جلوی در خونه‌شون...» پول را گرفتم و سرش را بوسیدم. گفتم: «تو کِی ان‌قدر بزرگ شدی علی جان؟!» صورتش از خجالت سرخ شد. عرق پیشانی‌اش را پاک کرد و برای نماز رفت مسجد. مدتی بعد از شهادت امیر، بچه‌های مسجد یکی بعد از دیگری به شهادت می‌رسیدند. علی گوشه‌گیر شده بود و کمتر حرف می‌زد، خنده به صورت این پسر نمی‌آمد. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 @madadazshohada
قسمت۵۱ فصل دهم: آقای معلم قسمت دوم چند روزی از صحبت ما گذشت. نشسته بودیم سر سفره شام که علی خبر شهادت پسر یکی از فامیل‌ها را داد و نامه‌ای را که برای پدرش نوشته بود، خواند: «پدر عزیزم! مرا ببخش که بدون اجازه شما رفتم جبهه؛ ولی این را بدان به سن تکلیف رسیده بودم و امام خمینی تکلیف جهاد را بر عهده ما گذاشته بود...» کلی حرف‌های زیبا و عاشقانه خطاب به پدر و مادرش نوشته بود. علی با شور و هیجان نامه را می‌خواند. خیال می‌کرد پدرش این‌ها را بشنود، دلش نرم می‌شود. رجب غذایش را تمام کرد، از پای سفره بلند شد و رفت به تماشای اخبار نشست. علی کنار سفره وا رفت. چشمک زدم، که عیب ندارد، امیدت به خدا باشد. خم شد طرف من و گفت: «مامان خانوم! گفتی کمکم می‌کنی، حالا وقتشه.» گفتم: «تا آخر شب صبر کن.» خواب رجب سنگین شد. به علی گفتم: «علی جان! مگه شما معلم نهضت نیستی؟! به بابات میگیم قراره اردو بری و چند روزی تهران نیستی. باقیش هم خدا درست می‌کنه. منم از فردا تو گوش بابات می‌خونم داری میری اردو و حواسش باشه.» گل از گلش شکفت. دست و صورتم را بوسید. می‌خندیدم، اما دلم داشت زار می‌زد برای آن روزی که رجب متوجه شود. هر روز از اردوی علی برای رجب می‌گفتم. واکنش خاصی نشان نمی‌داد. دو سه روز بعد علی را صدا زد و درباره اردوی مدرسه پرسید. هرچه می‌گفت، علی سرش را تکان می‌داد و با بله و نه جواب می‌داد. رجب کلافه شد و گفت: «زبون نداری؟! خیلی خب! پاشو برو. یه هفته بیشتر نشه.» فامیل‌های رجب از شهرستان آمده بودند. مشغول ریختن چای بودم که علی با عجله وارد خانه شد. چشمش که به میهمان‌ها افتاد، جلوی در ایستاد. با دست به من اشاره کرد که: «وقت اعزامه، من رفتم.» از ترس رجب دنبالش نرفتم. آن‌قدر هول بود و عجله داشت که با دمپایی رفت! ماندم خانه و دلم را به بدرقه‌اش فرستادم. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙
قسمت ۵۲ فصل دهم: آقای معلم قسمت سوم علی مرتب نامه می‌فرستاد و من هم جوابش را می‌دادم. کنار اسمش یک جان می‌نوشتم و هزار بار از دوری‌اش جان می‌دادم. از اینکه بعد از رفتنش چه بر من گذشته یک کلمه هم نمی‌نوشتم. می‌گفتم: «پسرم! خیالت راحت، نگران من نباش! بابات منو اذیت نمی‌کنه، با نبودنت کنار اومده...» فقط خدا می‌دانست همین چهار خط دروغ را با چه مصیبتی مخفیانه می‌نوشتم و برای علی می‌فرستادم. یکی از نامه‌ها برگشت خورد و به دست رجب رسید. نامه را پرت کرد طرف من و گفت: «با همین حرفای عاشقونه بچه‌ی منو فرستادی جلوی گلوله؟! علی جان! علی جان! درد و علی جان!» در جوابش گفتم: «می‌دونی چرا نوشتم علی جان؟! هروقت با عشق میگم علی جان، شیطون یه قدم ازم دور میشه.» کار هر روز ما همین بود؛ بحث و دعوا. بعد از شش ماه علی به خانه برگشت. بال درآوردم و دور پسرم چرخیدم. اسپند برایش دود کردم، قربان‌صدقه‌اش رفتم. رجب هم انگار یوسف گم‌شده‌اش را پیدا کرده بود، سر از پا نمی‌شناخت. علی را بغل گرفت و به سینه‌اش چسباند. دلم برایش سوخت. گفت: «علی جان! دیگه بهت نمیگم نرو. پسرم! یواشکی نرو.» علی نشست و برایم از روز اعزام تعریف کرد: «مسئول پایگاه مقداد اعلام کرد اعزام کنسله. راه برگشت نداشتم؛ چون اگه بابا می‌فهمید، معلوم نبود چه اتفاقی میوفته. تا صبح توی خیابونای تهران راه رفتم. گیج خواب بودم؛ مثل بی‌خانمان‌ها کنار خیابون خوابم برد. صبح خودم رو به راه آهن رسوندم و رفتم منطقه.» علی بعد از چند روز همراه دوستانش به مشهد رفت؛ زیارت امام رضا (علیه‌السلام). طبق قولی که داده بود، محرم برای مداحی هیئت برگشت تهران. وسط حیاط مسجد ایستادم. علی شال مشکی عزا را روی سرش انداخته بود. به طرفم آمد و گفت: «مامان خانوم! التماس دعا داریم. سیستم صوت هیئت خرابه. یا علی بگو و یه کمکی برای ما جمع کن.» به همه رو زدم، اما پول زیادی جمع نشد. به علی گفتم: «بریم پیش شوهرخاله‌ت، آقای ایمانی، دست به خیره.» سوار موتور شدیم. بچه‌ی همسایه جیغ و داد راه انداخت که منم ببرید. چهار پنج ساله بود و هم اسم امیرم. با اجازه مادرش روی باک موتور نشست و همراه ما آمد. در مسیر یک‌دفعه علی سرش را برای چند ثانیه پایین انداخت و چشمانش را بست. موتور داشت راه خودش را می‌رفت. ترسیدم، داد زدم: «علی! چی‌کار می‌کنی مادر! الان تصادف می‌کنیم. چرا چشمات رو بستی؟» - مامان خانوم! بذار از کنار این دختر دبیرستانی‌ها رد بشیم، باز می‌کنم. نمی‌خوام چشمم بهشون بیفته. - قربون چشم پاکت برم. درد و بلات به سرم مادر! مراقب امانت مردم باش که جلوت نشسته. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان 037.mp3
3.6M
🔵جهاد مالی چگونه است ؟ ۳۷ 🎤سخنران استاد شجاعی صوتی فوق‌العاده تاثیر گذار
بسم الله الرحمن الرحیم ذالجلال و الاکرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از قشنگترین ذکرهایی که خوندم این بود: “ الحمدلله كما هو أهله “ خدایا شکر هر چقدر سزاوارشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی الحُــسین و علی علی بن الحُسین وَ عــــلی اُولاد الـحـسین و عَـــلی اصحاب الحسین ✍امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون می‌کند و عمر را طولانی می‌گرداند و بلاها و بدی‌ها را دور می کند. ارزقنا کربلا
اَللّهُمَّ طالَ الاْنْتِظار أینَ صاحِبُنا أینَ إمامُنا این چشم‌ها فقط با دیدنت عاقبت بخیر می‌شوند...💚 امام_زمانم بخیر و خوشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بی‌حضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد! اللّهم عجل لولیک الفرج 💔 صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 از قاسم به مردم عزیز ایران والله والله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ استاد آیت الله عبدالقائم شوشتری رحمه‌الله علیه 💥یاد امام زمان یاد خداست 💥 بهترین کار در نیمه شعبان 💥از هر طریق مُبَلِغ امام زمان باشیم 💥چه شود به همدیگر بشارت ظهور بدهیم ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2ا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی
خبر رسیده که آقایمان پدر شده است پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است جوانِ خوش قد و بالای خانۂ لیلا برای سید و سالارمان ثمر شده است خصایصش شده تلفیقی از نبی(ص) و علی(ع) چهارقل به لبِ هر که با خبر شده است (ع) 🌼 اللهم عجل لولیک الفرج🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت حضرت علی اکبرعلیه السلام وروزجوان مبارک باد💐💐💐
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
ماه ملک منظره باخ اکبره باخ اکبره باخ #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)❣️✨ #روز_جوان_مبارکباد❣️
💠 ظهور نیازمند ۳۱۳ جوان علی اکبری ▫️ جوانان یکی از مهم ترین عناصر حیاتی تمدن ها هستند و تمدن ظهور برای برپایی و شکوفایی خود نیازمند تربیت ۳۱۳ جوان علی اکبری است. 🔷🔶💠🔶🔷 ولادت حضرت علی اکبر(علیه السلام) و روز جوان بر همه جوانان ایران زمین مبارک باد🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «خیلی نامردیم» استاد 🔴 نیمه‌شعبان رو فقط برای جشن و شادی نبینیم، با اضطرار و استغفار در این شب مهم فرج امام زمانمون رو از خداوند بخواهیم... و سعی کنیم افراد بیشتری رو به این مسیر دعوت کنیم... 🔗 لینک ثبت‌نام محل برگزاری و مشاهده مراسم در شهر خود👇 🌐 mahdiaran.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبری از دل دلتنگم بگیرید حضرت سلطان💔❤️ های امام رضایی ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2ا