eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
69 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
💠رمـــــان 💠 _کجایی تو مهیا کنار سارا نشست _رفتم وضو بگیرم مریم مُهری به طرفش گرفت _نباید تنها میرفتی اونجا خیلی خلوته _تنها نرفتم با داداشت رفتم نرجس به طرفشان برگشت _با شهاب رفتی؟ _بله مشکلی هست؟ با صدای مکبر سر پا ایستادن مهیا آشنایی با نمازجماعت نداشت و فکر میکرد که با نماز فردا فرقی میکند دوست نداشت جلوی نرجس از مریم بپرسد...زیر چشمی به مریم نگاه میکرد و حرکاتش را تکرار میکرد بعد از نماز سر سفره نشستد... و در کنار بازیگوشی دخترا نهار را صرف کردند...بعد از نهار کنار مزار شهدا رفتند... بعد از خواندن فاتحه به بیرون مسجد رفتن ..به طرف راوی رفتند که داشت صحبت مـیکرد ...همه روی خاک کنار هم نشستند مهیا سرش را روی شانه ی مریم گذاشت 🎙آی شهدا دست ما رو بگیر …بی سیم هایی که شما میزدید و بی سیم هایی که ما الان میزنیم خیلی تفاوت داره... شرمنده ایم بخدا …همت همت مجنون.... حاجی صدای منو میشنوید... همت همت مجنون... مجنون جان به گوشم... حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر... محاصره تنگ تر شده … اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی….خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند...اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند….خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم.... ولی انگار دیگه اثری نداره …عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمیده....، بوی گناه می ده.... همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان....فکر نمیکنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم …. حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه.... ولی کو اخوی گوش شنوا…حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه…….همش میگیم برادر نگاهت ….کو اونایی که گوش میدن...حتی میان و به این نوشته های ماهم میخندن.... چه برسه به عملش..... حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه.... کمک میخوایم حاجی …….به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند...داری صدا رو…….همت همت مجنون…….حکایت ما الان اینه،ولی کار ما از بیسیم زدن گذشته،.... کاش یه تیکه سیم می موند باش سیم خودمونو وصل کنیم.... به شهدا ولی افسوس که همه رو خودمون قطع کردیم.... ولی بازم امیدمون به خودشونه. یه نگاهی به خودتون بکنید و راهتون رو عوض کنید... .بخدا پشیمون میشید..شهدا شرمنده... دستمون رو بگیرید مهیا قطره ی اشکی که بر روی گونه اش نشسته بود را پاک کرد..باخود میگفت که این همت کیه که این همه اسمش رو میگن...شانه های مریم میلرزیدن.... سرش را برداشت با بلند کردن سرش چشم هایش با چشم های شهاب گره خوردند چشم های شهاب سرخ شده بودن. شهاب زود چشم هایش را دزدید راوی صحبت هایش را تمام کرد... شهاب فراخوان داد که همه جمع بشن و،او بالای یک بلندی رفت _خواهرا لطفا گوش کنید زیارت همگی قبول باشه ..الان تا ساعت ۴ وقتتون آزاده... ساعت چهار همه باید سوار اتوبوس ها بشن .التماس دعا همه از هم متفرق شدن... مهیا مشغول عکس گرفتن شد ...با دیدن چند قایق در آب که سیم خاردار اطرافش را محاصره کرده به سمتش رفت که با صدای شهاب سرجایش ایستاد _خانم رضایی حواستونو جمع کنید نمیبینید زدن خطر انفجار مین _خب من باید برم یکم جلوتر میخوام عکس بگیرم _نمیشه اصلا مهیا اهمیتی نداد و به راهش ادامه داد شهاب هر چقدر صدایش کرد نایستاد شهاب ناچار بند کیفش را کشید _خانم رضایی لطفا، اونجا خطرناکه _ولی من این عکسارو لازم دارم شهاب استغفرا... زیر لب گفت _باشه دوربینو بدید براتون میگیرم _مین برا من خطر داره برا شما نداره _خانم رضایی لطفا دوربینو بدید مهیا دوربین را به شهاب داد ...شهاب آرام آرام جلو رفت مهیا داد زد _قشنگ عکس بگیرید سید... ‌👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
💠رمـــــان 💠 بعد نماز و شام همه برای شرکت در رزمایش آماده شدند.... چون هوا سرد بود همه با خود پتو برده بودند ...سرو صدای دخترا تمام محل رزمایش را فرا گرفت... با شروع رزمایش و صحبت های مجری همه ساکت شده اند رزمایش بسیار عالی بود وتوانست اشک همه را دربیاورد ..بعد رزمایش شهاب به دانش آموزان تا یک ساعت اجازه داد که در محوطه باشند تا بعد همه به خوابگاه بروند... شهاب توی اتاق دراز کشیده بود که محسن کنارش نشست _چته؟ _هیچی خسته ام _راستی فک نکن ندونستم برا چی رفتی عکس گرفتی _خب بهت گفتم برا.... _قضیه شناسایی نبود دختره ازت خواست عکس بگیری نه ؟ شهاب تا خواست انکار کنه محسن‌ انگشتش را به علامت تهدید جلویش تکان داد _انکار نکن شهاب سرش را تکان داد _آره اون ازم خواست محسن لبخندی زد _خبریه شهاب؟؟چفیه با ارزشتو میدی‌بهش. به خاطرش میری وسط میدون مین... شهاب نگذاشت محسن ادامه بدهد _اِ درست نیست پشت سر دختر از این حرفا گفته بشه _ما که چیزی نگفتیم فقط گفتیم اینقدر با خودت درگیر نباش آسون بگیر شهاب نگاهش را به جای دیگری سوق داد خودش هم متوجه کلافه ایش شده بود وقتی مهیا را با چادر دید برا چند لحظه به او خیره شده بود و چقدر عذاب وجدان و احساس گناه میکرد به خاطر این کارش.... مهیا ومریم در محوطه نشسته بودند که چندتا دانش آموز دور ور شان ایستاده بودند باهم در حال گپ زدن بودند... دانش آموزا وقتی دیدن مهیا با آن ها شوخی می کرد و میخندید بیشتر جذبش شدند یکی از دانش آموزا از مهیا پرسید _ ازدواج کردید مهیا جون؟ مهیا ادای گریه گردن را درآورد _نه آخه کو شوهر مریم با خنده محکم بر سر مهیا زد _خجالت بکش رو به دخترا گفت _جدی نگیرید حرفاشو، خل شده یکی از وسط پرید و گفت _پس ما فکر کردیم اون برادر بسیجیه شوهرته مهیا با تعج به مریم نگاه کرد _وی مریم شوهر پیدا کردم مهیا چادرش را بر سرش کشید و شروع به خندیدن کرد _عزیزم کدوم برادر منظورت دختره اطرافش را نگاه نکرد _آها اون اونی که بیسیم دستشه مریم و مهیا همزمان به شهابی که بیسیم به دست بود نگاه کردند... مریم شروع کرد به خندیدن ...مهیا نمی دانست که چرا گونه هایش سرخ شده بود ولی خودش را کنترل کرد _واه بلا به دور ختر زبونتو گاز بگیر مریم که از خنده اشکش درآمده بود روبه مهیا گفت _دلتم بخواد داداشم به خوبی دخترا با کنجکاوی پرسیدند _اِ خانم این داداشته؟ _آره عزیزم حالا چرا فکر کردید داداشم شوهر این خلوچله مهیا ضربه ای به پهلوی مریم زد..یکی از دخترا که ظاهر خوبی نداشت وآدامسی در دهانش بود و تند تند آن را می جوید گفت _من از صبح زیر نظرش گرفتم خیلی حواسش به شوما بود مهیا با حرفش گر گرفت... اما با لحن شوخی سبیل های فرضیش را تاباند _چی گفتی شوما آبجی؟؟ ناموس منو زیر نظر داشتی؟ با این کار مهیا همه دختر ها با صدای بلند شروع به خندیدن کردند..مریم اشک هایش را پاک کرد _بمیری دختر اشکمو دراوردی شهاب به دخترها اخمی کرد _لطفا آروم خانم ها مهیا سرش را پایین انداخت ...مریم زیر گوشش با لحن شیطونی زمزمه کرد _از کی داداش من ناموس شما شده بود مهیا لبش را گاز گرفت و سرش را پایین انداخت _شوخی بود مریم خندید _بله بله درست میگی مهیا از جایش بلند شد _من برم به مامانم زنگ بزنم _باشه گلم
💠رمـــــان 💠 _وای... این چه وضعشه! آخه چرا آدم رو کله‌ی سحر بیدار میکنید؟؟ دانش آموزان هم مهیا را همراهی کردند و شروع کردن به غر زدن... _خواهرا! لطفا ساکت؛ خواهرا ساکت! همه ساکت شدند و به شهاب خیره شدند. یکی از دانش آموزان با صدای بلند گفت. _برادر!برای چی از اول صبح بیدارمون کردی؟!؟ _این قوانین این پادگانه. شما وقتی میخواستید بیاید اردو؛ باید در مورد قوانینش هم سوال می‌پرسیدید! دختره ایشی زیر لب گفت. _این مهیا جون گفت خیلی بداخلاقه، باورش نکردم!!! شهاب سرش را بلند کرد و با تعجب به مهیا نگاه کرد!...مهیا ضربه ی محکمی به پهلوی دختر زد. _عزیزم!هر چی که بهت میگم رو که نباید با صدای بلند بگی! بقیه دخترها شروع به خندیدن کردند _بسه دیگه... خواهرهایی که نماز خوندند؛ به سمت سلف حرکت کنند. صبحونشون رو میل کنند. بعد همه توی محوطه جمع بشند تا کلاس های آموزشی شروع بشه. همه به سمت سلف رفتند.مهیا با دیدن صبحانه با صدای بلند گفت _حلوا شکری؟!؟ دخترها سرهاشان را جلو آودرند و با دیدن حلوا شکری؛ شروع به غر زدن کردند...مهیا به سمت میز آخر سالن رفت... مریم و سارا و نرجس آنجا نشسته بودند. نرجس با آمدن مهیا سرش را برگرداند و اخم هایش را درهم‌کشید. مهیا هم نشست و ادای نرجس را درآورد که سارا زد زیر خنده... خنده هایی که با چشم غره ی مریم ساڪت شدند. بعد از صبحانه همه به طرف محوطه رفتند. دخترها به پنج گروه تقسیم شدند. استادها که شهاب، محسن، نرجس، مریم و سارا بودند؛ گروه ها را به قسمت هایی از محوطه بردند؛ وآموزش های خاصی را به آن ها آموزش دادند. مهیا کنار بقیه دخترها نشسته بود و جک تعریف می کردند؛ که شهاب با چند اسلحه به طرفشان آمد. مهیا با لحن با مزه ای گفت: _یا حضرت عباس!!! همه ی دخترها شروع به خندیدن کردند. شهاب با تعجب نگاهی به آنها انداخت. _چیزی شده؟! _نه سید بفرمایید. شهاب اسلحه را از هم جدا کرد و با توضیح دوباره آن را بست. ـــ خب 4نفر بیان اینجا اسلحه هایی که من باز کردم رو ببندند. ۴نفر که یکی از آنها مهیا بود؛ به طرف اسلحه‌ها رفتند. مهیا زودتر از همه اسلحه اش را بست. شهاب پشتش به مهیا بود. مهیا اسلحه را به سمت دانش آموزان گرفت و ادای تیراندازی را درآورد.دخترها هم خودشان را روی زمین می انداختند. شهاب با تعجب به دخترها که پس از دیگری خودرا روی زمین می انداختند، نگاه کرد. وقتی به پشت سرش نگاه کرد؛ با ژستی که مهیا گرفته بود، قضیه را فهمید. لب هایش را در دهان فرو برد تا لبخندی که اصرار بر نشستن بر لبانش می کرد دیده نشود! _تموم کردید خانم رضایی! مهیا بله ای گفت. شهاب اسلحه هارا گرفت ...و بعد از ختم صلواتی به سمت گروه بعدی رفت...
بسم الله الرحمن الرحیم اله الا الله الملک الحق المبین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدتان مبارک بابای امام رضا🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی الحُــسین و علی علی بن الحُسین وَ عــــلی اُولاد الـحـسین و عَـــلی اصحاب الحسین ✍امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون می‌کند و عمر را طولانی می‌گرداند و بلاها و بدی‌ها را دور می کند. ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال عجیبی دارد این روزهای من...😔 گـیر کرده ام؛ بین ساعتی که بدون شما نمیگذرد و عمری که بدون شما باسرعت میگذرد...😭 کجایید آقای من؟ امام زمانم بخیر و خوشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بی‌حضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد! اللّهم عجل لولیک الفرج 💔 صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چهل روز گذشت... 📌😭آقا سید... 📌😔بازهم رانت‌خوران و مفسدین به صف شده‌اند... 📌🤲اما دل‌ها دست خداست؛ برایمان آبرو بگذار...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏰ یک دقیقه از عمر شما! 🔺حقیقتِ تلخ ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
💥زاکانی انصراف داد زاکانی: 💥تا پایان زمان قانونی رقابت ماندم اما تداوم راه شهیدرئیسی مهمتر است. 💥از جلیلی و قالیباف می‌خواهم وحدت کنند و مطالبه بحق نیروهای انقلاب را بی پاسخ نگذارند و مانع از تشکیل دولت سوم روحانی شوند. 💥از مردم عزیز و هواداران سپاسگزارم و از ملامت‌ها نمی‌هراسم. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
☑️بیانیه علیرضا زاکانی درباره انصراف از کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری 💢بسم الله الرحمن الرحیم ‏"يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللَّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَيُحِبّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرينَ يُجاهِدونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَلا يَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ ۚ ذٰلِكَ فَضلُ اللَّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ ۚ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ" 💢‏"ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی‌رساند؛) خداوند جمعیّتی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد می‌کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می‌دهد؛ و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست." (مائده ۵۴) 💢‏مردم عزیز ایران! ‏اینک که به لحظه سرنوشت ساز انتخابات چهاردهمین دوره ریاست‌جمهوری نزدیک می‌شویم با تمام وجودم که سرشار از عشق و محبت و خاکساری نسبت به شماست، نکاتی را محضر شما عرض میکنم: 💢‏همانطورکه دیروز در اجتماع عظیم و صمیمی جمعی از شما در میدان امام حسین (ع) اعلام کردم و بارها نیز گفته بودم اگر خود را اصلح نمی‌دانستم حرام بود بیایم و بمانم؛ تا آخرین ساعات و لحظات قانونی، برای اعلام مواضع، کارنامه و سوابق و نیز برنامه‌های خود برای گره گشایی از زندگی مردم و پیشرفت کشور تلاش ومجاهدت نمودم. 💢‏در زمان ورود به صحنه انتخابات و تا قبل از موعد رای‌گیری، صلاحیت سه وجهی است: "دانایی، توانایی و سلامت" و هرچه به لحظه انتخاب شما مردم عزیز نزدیک می‌شویم شاخص مهم دیگری کامل‌تر شده، اضافه می‌شود که همانا "امکان رای‌آوری" است. 💢‏اکنون و پس از پایان زمان تبلیغات رسمی و قانونی بر من مسجل شده است بنابر مصلحت و حکمت الهی، ویژگی چهارم در برادران دیگری از جبهه انقلاب متجلی است و این بار سنگین از دوش من برداشته شده و به شرط نیت خالص، اجر چهارسال خدمتگزاری نصیبم خواهد شد؛ خدا را شاکرم و شاهد می‌گیرم که تا سحرگاه امروز کوچکترین تردیدی برای ادامه مسیر نداشتم: 💢‏دوش وقتِ سَحَر از غُصّه نجاتم دادند ‏واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند 💢‏هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد ‏که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند ‏و چه دولتی بالاتر از رضایت الهی و چه عزتی برتر از شکستن خویش در برابر خداوند، خاکساری در برابر مردم و صبر در برابر جور و جفای دشمنان و ملامت و سرزنش‌ها؛ 💢‏از دو نامزد دیگر جبهه انقلاب، برادران عزیزم آقایان جلیلی و قالیباف می‌خواهم برای وحدت و انسجام تلاش کنند و مطالبه بحق نیروهای انقلاب را بی‌پاسخ نگذارند و مانع تشکیل "دولت سوم روحانی" شوند و ان شاءالله پس از پیروزی هریک از ایشان، تلاش کنند بر مدار حق و دفاع از حقوق مردم بایستند و همکاران خود را طبق فرمایش رهبر معظم انقلاب از عناصر معتقد به آرمانهای انقلاب و افراد پاک‌دست انتخاب کنند. 💢‏از مردم عزیزمان هم می‌خواهم عذر این خادم کوچک خود را به دلیل کاستی های احتمالی در زمان رقابت‌های انتخاباتی پذیرا باشند و از میان نامزدهای انقلابی در صحنه رقابت، همچنان که رهبری فرمودند به اصلح رای دهند 《و اصلح آن کسی است که در درجه‌ی اوّل به مبانی این انقلاب و این نظام اعتقاد قلبی و واقعی داشته باشد؛ «عَلیٰ بَصیرَةٍ» و «عَلیٰ یَقینٍ» به این راه اعتقاد داشته باشد. و دوّم اینکه کارآمد باشد؛ شب و روز نشناسد، دنبال کار باشد، توانایی داشته باشد برای کار کردن؛ از عناصر خوب و همکاران خوب استفاده کند.》 💢‏ان شاءالله پس از تعیین رئیس جمهور نهم، برنامه‌ها و پيشنهادات خود را برای اداره بهتر کشور بدون کوچکترین چشم‌داشت در اختیار او قرار خواهم داد، تحقق آنها را مطالبه خواهم کرد و از هم‌اکنون برای موفقیت او و سربلندی ایران عزیز دعا می‌کنم. 💢‏لازم است مراتب قدردانی و سپاس خویش را از خانواده صبورم و نیز از تمام عوامل اجرایی و نظارت در امر انتخابات بویژه شورای محترم نگهبان، وزارت کشور و رسانه ها بویژه صداوسیما، رقبای انتخاباتی، شورای اجماع نیروهای انقلاب، علما، بزرگان و دلسوزان جبهه نیروهای انقلاب و نیز تمام اعضای ستادهای انتخاباتی ام در سراسر کشور، ستادهای جبهه تحولخواهان انقلابی، ستادهای مردمی و تمام کسانی که اندک لطفی به حقیر داشتند اعلام نمایم. 💢‏بقای عمر شریف رهبر عزیزتر از جانم تا ظهور امام زمان(عج) و سربلندی ملت شریف ایران بویژه خانواده شهدا و ایثارگران و تداوم راه شهیدرئیسی عزیز را از خداوند متعال خواستارم. ‏و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 📊 چرا جلیلی در شرایط کنونی، اصلح محسوب می‌شود؟ | نــام : مـــهدے(عج) ســن :۱۱۹۰ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌧 ماجرای «سفارش دلسوزانه خدا در مورد فرعون» به حضرت موسیٰ در شرح آیه «نَبِّئ عِبَادِي أَنِّي أَنَا ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيم» | منبع : جلسه ۱۶ از مبحث شرح زیارت ال یاسین نــام : مـــهدے(عج) ســن :۱۱۹۰ در فــراق اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد" https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 سالروز ولادت باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بر تمام مسلمین جهان مبارک باد.
💠از امام صادق (ع) سؤال شد : ❓در انتخاب حاکم، بین دونفر مردد هستیم 🔸چه کنیم ؟ امام فرمودند: ؛ ؛ و را انتخاب کنید... 🔸گفتند : اگر به تشخیص نرسیدیم ... 💠امام فرمودند : ببینید افراد به کدامیک مایلند 🔸گفتند : اگر نفهمیدیم..... 💠امام فرمودند: بنگر مخالفان ما کدام‌را بیشتر می‌پسندند؟؟؟!! او را کنار بگذار، و ببین کدام بیشتر آن ها را خشمگین می‌کند. 📚اصول کافی،جلد ۱ ، ص ۶۸ 🍃🌺🍃
اطلاعیه شماره ۸ ستاد انتخابات کشور ستاد انتخابات کشور: 🔹️آقای علیرضا زاکانی نامزد انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری انصراف خویش را به وزارت کشور اعلام نموده­ است. 🔹️لذا اسامی نامزدهای انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری به شرح زیر می­ باشد: آقای مسعود پزشکیان- فرزند محمد علی- کد نامزد ۲۲ آقای مصطفی پورمحمدی- فرزند حسین- کد۳۳ نامزد آقای سعید جلیلی- فرزند محمدحسن- کد۴۴ آقای محمدباقر قالیباف-فرزندحسین- کد نامزد ۷۷ ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
هدایت شده از خبرگزاری بسیج زنجان
به عشق علی (ع) خانم ک.ح از ابهر خبرگزاری بسیج زنجان @basijzn