سوالی که زیاد میپرسند👇
🌹🌹آيا عرق جنب نجس است؟
عرق ممكن است كه از راه حلال و يا حرام باشد. منظور از عرق جنب از حلال آنست كه شخص با همسر خود جماع نمايد و يا در خواب محتلم شود، اگر عرق نمايد اين عرق پاك است. اما اگر عرق شخص از راه حرام باشد، مثلا از راه استمناء و يا نزديكي در ايام حيض يا از راه لواط و زنا معاذ الله؛ بیشتر فقها فرموده اند اين عرق نيز پاك است و جايي را نجس نمي كند اما نبايد با آن نماز خوانده شود.
📲 کانال زلال #احکام👇
https://eitaa.com/zoolaleahkam
📝سوالات شرعی خود را به ایدی ما بفرستید👇
@talabehpasokhgo9
🌸🦋🌸🦋🌸
بیوگرافی حضرت زهرا س.m4a
4.4M
بیوگرافی حضرت فاطمه( س)
🎙استاد حاج اقا مرادی
☘🌸☘☘🌸☘🌸
@zoolaleahkam
#تفاوت_وضوى_زن_و_مرد
💬سوال:
آيا وضوى زن و مرد تفاوت دارد⁉️⁉️
✅پاسخ:
📝همه مراجع: در واجبات وضو تفاوتى ندارد؛
@zoolaleahkam
💠 چند ويژگى نمازهاى مستحبى 💠
1⃣تمام نمازهاى مستحبى را مى توان آهسته يا بلند خواند.
2⃣نمازهاى مستحبى را نمى توان به جماعت خواند، مگر نماز باران و نماز عيد فطر و قربان.
3⃣همه نمازهاى مستحبى را مى توان ايستاده يا نشسته يا در حال حركت خواند.
4⃣شك در تعداد ركعات، نماز را باطل نمیکند
5 در نمازهاى مستحبى سوره واجب نيست.
6 هيچ يك از نمازهاى مستحبى اذان و اقامه ندارند.
〰〰〰〰〰
توضيح المسائل محشى، ج ۱، ص ۶۴۸.
عروة الوثقى، ج ۱، ص ۶۰۱.
🦋🌸🦋🌸🦋🌸
📲 کانال زلال #احکام👇
https://eitaa.com/zoolaleahkam
📝سوالات شرعی خود را به ایدی ما بفرستید👇
@talabehpasokhgo9
🌸🦋🌸🦋🌸
سلسله داستان های در خصوص حضرت فاطمه (ع).m4a
1.78M
حضرت فاطمه( س)
🔰داستان اول :در فکر دیگران و برای دیگران
🎙استاد حاج اقا مرادی
☘🌸☘☘🌸☘🌸
☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️
🌺☘️🌺
☘️🌺
🌺
⁉️سؤال:حکم اپیلاسیون عورت زن توسط خانم دیگر ی که این کار شغل اوست چیست؟
✏️جواب: نگاه به عورت دیگری، خواه برای زائل کردن مو باشد یا چیز دیگر جایز نیست، ولی زایل کردن موهای زیر بغل و مانند آن، به وسیله ی هم جنس مانعی ندارد.
🦋🌸🦋🌸🦋🌸
📲 کانال زلال #احکام👇
https://eitaa.com/zoolaleahkam
📝سوالات شرعی خود را به ایدی ما بفرستید👇
@talabehpasokhgo9
🌸🦋🌸🦋🌸
با سلام💐
قرعه کشی این هفته مسابقه امام شناسی انجام گرفت و تعدادی طبق قرعه منتخب شدند💐💐
برندگان جهت دریافت شارژ خود به پی وی بنده مراجعه کنند(( در صورت عدم مراجعه بنده مسئولیتی ندارم))
@talabehpasokhgo9
طبق لیست گروه اسامی( درایتا و تلگرام)
عدد ۲ بهرامی
عدد۱۶ مردعلی
عدد۳۰ پامیلی
عدد ۲۳ طالبی
عدد ۲۷ عصمتی
عدد ۳۸ زاهدی
عدد۴۴ عباس یوسفی
عدد ۵۱ شجاعی
عدد ۶۶ س حسنی
عدد ۷۹ ن قویدل
لطفا دعا گوی حامی مسابقه باشین💐💐
صدا ۰۰۳.m4a
2.67M
امام علی (ع)
🔰داستان اول : توکل یا بی عاری
🎙استاد حاج اقا مرادی
☘🌸☘☘🌸☘🌸
☝️📰 #عکس_نوشت📰☝️
#احکام_وضو
حکم رنگ در اعضای وضو
📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.
🦋🌸🦋🌸🦋
🌹🌿🌹🌿🌹
📖 #بی_تو_هرگز
🌹 شهید سیدعلی حسینی
📌 قسمت چهاردهم
بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون. علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره. اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه. منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه، نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره.
بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش. قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده. همه چیز تا این بخشش خوب بود. اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن، هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد.
پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت. زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش. دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه. مراقب پدرم و دوست های علی باشم یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد.
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زینب و مریم رو دعوا کردم و یکی محکم زدم پشت دست مریم.
نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن. قهر کردن و رفتن توی اتاق و دیگه نیومدن بیرون.
توی همین حال و هوا و عذاب وجدان بودم. هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد. قولش قول بود. راس ساعت زنگ خونه رو زد. بچه ها با هم دویدن دم در و هنوز سلام نکرده،
- بابا، بابا، مامان، مریم رو زد.
علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد. اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم. به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود. خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد.
تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن. اون هم جلوی مهمون ها و از همه بدتر، پدرم.
علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت. نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت،
- جدی؟ واقعا مامان، مریم رو زد؟
بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن و علی بدون توجه به مهمون ها و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه، غرق داستان جنایی بچه ها شده بود.
داستان شون که تموم شد، با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت،
- خوب بگید ببینم، مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد.
و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن و با ذوق تمام گفتن، با دست چپ.
علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من. خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید و لبخند ملیحی زد،
- خسته نباشی خانم. من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام.
و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها. هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود. بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن. منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین. از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود. چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد.
اون روز علی، با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد. این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد و اولین و آخرین بار من.
این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم. دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم. هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟
اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت. عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود. توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون.
پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد. دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم. علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود.
بعد از کلی این پا و اون پا کردن، بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد. مثل لبو سرخ شده بود،
- هانیه، چند شب پیش توی مهمونی تون، مادر علی آقا گفت، این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه.
جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم. به زحمت خودم رو کنترل کردم.
- به کسی هم گفتی؟
یهو از جا پرید،
- نه به خدا، پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم.
دوباره نشست. نفس عمیق و سنگینی کشید.
- تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم.
با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم.
- اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید، هر کاری بتونم می کنم.
گل از گلش شکفت. لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد.
توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود، موضوع رو غیرمستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن. البته انصافا بین ما چند تا خواهر، از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود. حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود. خیلی صبور و با ملاحظه بود، حقیقتا تک بود. خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت.
اسماعیل، نغمه رو دیده بود. مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید. تنها حرف اسماعیل، جبهه بود، از زمین گیر شدنش می ترسید.
♦️ادامه دارد...
@zoolaleahkam
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آیا خانم ها با گرفتن مهریه خودشان واجب الحج می شوند؟
🌸🦋🌸🌸🦋🦋🌸
📲 کانال زلال #احکام👇
https://eitaa.com/zoolaleahkam
📝سوالات شرعی خود را به ایدی ما بفرستید👇
@talabehpasokhgo9
🌸🦋🌸🦋🌸
⁉️خانمهایى که براى مجلس عروسى و مانند آن آرایش مىکنند؛ آیا جایز است به جاى وضو تیمم کنند
📚همه مراجع
✏️ خیر، باید موانع وضو را برطرف کنند و وضو بگیرند.
📲 کانال زلال #احکام👇
https://eitaa.com/zoolaleahkam
📝سوالات شرعی خود را به ایدی ما بفرستید👇
@talabehpasokhgo9
🌸🦋🌸🦋🌸