📚 پوشاندن زینت دست
•┈┈••✾❀💕✿💕❀✾••┈┈•
📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.
@zoolaleahkam
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_پنجاه_وپنجم
💔 آن روزها حال و روز خوشی نداشتیم.
خانم برادر ایوب تازه فوت کرده بود و محسن،
خواهر زاده ام،
داشت با سرطان دست و پنجه نرم می کرد.
فقط پنج سالش بود،
ایوب طاقت زجر کشیدنش را نداشت.
بعد از نماز هایش از خدا می خواست هر چه درد و رنج محسن است به او بدهد.
💜تنها آمدم تهران تا کنار خواهرم باشم.
چند وقت بعد محسن از دنیا رفت.
ایوب گفت:
"من هم تا چهل روز بیشتر پیش شما نیستم"
بعد از فوت محسن،
ایوب برای روزنامه مقاله انتقادی نوشت، درباره کمبود امکانات دارویی و پزشکی اسمش را گذاشته بود:
"آقای وزیر.....محسن مرد...."
💚مقاله اش با کلی سانسور در روزنامه چاپ شد.
ایوب عصبانی شد.
گفت دیگر برای این روزنامه مقاله نمی نویسد.
از تبریز تلفن کرد:
"شهلا...حالم خیلی بد است، تب شدید دارم."
هول کردم: "دکتر رفتی؟"
_ آره، می گوید توی خونم عفونت است. می دانی درد پایم برای چی بود؟
گیج شدم،
ارتباط تب و عفونت و درد پا را نمی فهمیدم.
_ آن ترکش کوچکی که از پایم رد شده بود،
آلوده بوده، حالا جایش یک تومور توی پایم درست شده.
💛گفت می خواهد همانجا به دکتر اجازه دهد تا غده را دربیاورد.
گفتم:
"توی تبریز نه، بیا تهران."
با ناله گفت: "پدرم را درآورده، دیگر...طاقت... ندارم."
التماسش کردم:
"همه برای دوا و دکتر می آیند تهران، آن وقت تو از تهران رفتی جای دیگر؟ تو را به خدا بیا تهران." 😓
💔 درگیر مراسم محسن بودم و نمی توانستم بروم تبریز
التماس هم فایده نداشت،
رفت اتاق عمل...
بین عمل مسئول بیهوشی سهل انگاری کرد و به عصب پایش چند ساعت خون نرسید.
تومور را خارج کردند،
ولی عصب پایش مرد.
بعد از آن ایوب دیگر با عصا راه می رفت.
🌸 پایی که حس نداشت چند باری باعث شد سکندری بخورد و زمین بیفتد.
شنیده بودم وقتی عصب حسی عضوی از بین می رود،
احساس آدم مثل خواب رفتگی است.
آن عضو گز گز می کند.
سنگینی می کند و آدم احساس سوزش می کند.
اعصاب ضعیف ایوب این یکی را نمی توانست تحمل کند... 😭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
@zoolaleahkam
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_پنجاه_وششم
🌸 زهرا آمده بود خانه ما،
ایوب برایش حرف می زد.
از راحت شدن محسن می گفت،
از جنس دردهای محسن که خودش یک عمر بود تحملشان می کرد.
از مرگ که دیر یا زود سراغ همه مان می آید.
💕توی اتاق بودم که صدای خنده ی ایوب بلند شد و بعد بوی اسفند،
ایوب وسط حرف هایش مزه پرانی کرده بود و زده بود زیر خنده
زهرا چند بار به در چوبی زد و اسفند را دور سر ایوب چرخاند:
"بیا ببین شهلا، بالاخره بعد از کلی وقت خنده ی داداش ایوب را دیدیم.
هزاااار ماشاالله، چقدر هم قشنگ میخنده.
💜 چند وقتی می شد که ایوب درست و حسابی نخندیده بود.
درد های عجیب و غریبی که تحمل می کرد،
آن قدر به او فشار آورده بود که شده بود عین استخوانی که رویش پوست کشیده اند.
مشکلات تازه هم که پیش می آمد می شد قوز بالای قوز ..
💙جای تزریق داروی چرک خشک کن خیلی وقت بود که چرک کرده بود و دردناک شده بود.
دکتر تا به پوستش تیغ کشید،
چرک پاشید بیرون چند بار ظرف و ملحفه ی زیر ایوب را عوض کردند ولی چرک بند نیامد.
دکتر گفت نمی توانم بخیه بزنم، هنوز چرک دارد.
💚با زخم باز برگشتیم خانه.
صبح به صبح که چرکش را خالی می کردم،
می دیدم ایوب از درد سرخ می شود و به خوردش می پیچد.
حالا وقتی حمله عصبی سراغش می آمد
تمام فکر و ذکرش آرام کردن درد هایش بود.
می دانستم دیر یا زود ایوب کار دست خودش می دهد.
آن روز دیدم نیم ساعت است که صدایم نمی زند.
هول برم داشت.
ایوب کسی بود که "شهلا،شهلا" از زبانش نمی افتاد. صدایش کردم....
ایوب........؟
جواب نشنیدم. 😦
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
@zoolaleahkam
🌐مسابقه امام شناسی
🔰ویژه اشنایی نسبت به امام زمان( عج)
🔸پیامبر اسلام(ص):
مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة؛ "هر کس بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است"
سوال اول 1🙏حدیث زیر فرمایش کدام معصوم است؟ در حیرت دوران غیبت فقط کسانیکه بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مانوس باشند
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
الف امام جعفر صادق علیه السلام
ب امام جواد علیه السلام
ج امیر المومنین علیه السلام
2⃣سوال دوم ۲ 🙏 توصیه های آیت الله بهجت جهت بیمه امام مهدی عج کدام موارد است؟
الف یاد شبانه روزی امام مهدی عج
ب شناخت و عمل
ج هر دو مورد
3⃣سوال سوم : یاران خاص امام مهدی عج در عصر حاضر چند حلقه هستند که همیشه در کنار حضرت هستند؟
الف ۲ حلقه
ب ۱ حلقه
ج ۴ حلقه
4⃣سوال چهارم: از وظایف مهم منتظران در زمان غیبت کدام مورد است؟
الف شناخت ادیان
ب شناخت علائم حتمی ظهور
ج شناخت آیات و روایات مهدوی
5⃣ سوال پنجم نشانه های حتمی پیش از قیام قائم کدام موارد است
الف یمانی . سفیانی . کشته شدن نفس زکیه . فرو رفتن زمین . صدای آسمانی
ب . هرج و مرج و آشوب جهانی
ج همه موارد
🌸🦋🌸🌸🌸🌸🦋
✅ ترتیب جواب ها را به ایدی زیر بفرستید
@Elham_mirzaei
⏰مهلت مسابقه تا پایان روز چهارشنبه ساعت ۶
ان شالله از بین کسانی که جواب صحیح را فرستاده اند قرعه کشی میشود و طبق قرعه
💰💰 به 10نفر شارژ هدیه ۲۰۰۰ت اهدا میشود 😍🎁(از طرف حامی مسابقه)
🔺👌بزرگوارانی که دو شماره همراه دارند فقط با یک شماره شرکت کنند💐
🔺👌دوستان حتما سوالات را بخوانند و بعد خودشان جواب دهند هدف یادگیری هست
☑️👌تحقیق از اینترنت هم اشکالی ندارد
🔰عزیزانی که از طرف خودشان تمایل به پرداخت جایزه به شرکت کنندگان دارد به پی وی بنده مراجعه کنندجوایز شارژ می باشد و از ۲ هزار تومان شروع میشود💐
و من الله توفیق🌹
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸
@zoolaleahkam
#پرسش_و_پاسخ
✍ رابطه با یک دختر نامحرم اگر یک رابطه سالم و بدون سوء ظن باشد و تصمیم به ازدواج داشته باشند آیا اذن پدر لازم است؟
✅پاسخ: این گونه روابط که همواره با بیم افتادن به گناه - هر چند به صورت تدریجی - همراه است #حرام است، همچنانکه #شوخی کردن و وارد شدن در گفته های غیر اخلاقی و عاشقانه قبل از عقد حرام می باشد . و برای ازدواج اذن پدر یا جد پدری دختر (حتی به احتیاط واجب نسبت به دختری که در شؤون زندگانی خود از پدر و مادر مستقل است) لازم است .
🔴 پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی #سیستانی
•┈┈••✾❀💕✿💕❀✾••┈
📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.
@zoolaleahkam
📚 حجاب نزد کودک ممیز🧐
•┈┈••✾❀💕✿💕❀✾••┈┈•
📣ما را در نشر احکام الهی یاری کنید.
@zoolaleahkam
#احکام_ازدواج
دختر و پسر نامحرم شرعا نمیتوانند به بهانه آشنایی بیشتر و ازدواج با هم ، قوانین محرم و نامحرمی را کنار بگذارند و با هم راحت باشند.‼️
احکام نگاه 👀- لمس یکدیگر - ارتباط کلامی عاشقانه - خلوت کردن در یک مکان در مورد آنها هم مثل سایر افراد جاری میشود.👌
در واقع تحقیق کردن مجوزی برای ارتکاب گناه نمی شود🌾 و تحقیق باید همراه با عفت و حیا انجام شود.🍁
🙏🌷🙏🌷🙏🌷
@zoolaleahkam
❤️ بسم رب الشهدا ❤️
#شهید_ایوب_بلندی
#قسمت_پنجاه_وهفتم
🌸 کنار دیوار بی حال نشسته بود.
خون تازه تا روی فرش آمده بود.
نوک چاقو را فرو کرده بود توی پوست سینه اش و فشار می داد.
فورا آقای نصیری همسایه پایینیمان را صدا کردم.
بچه ها دویدند توی پذیرایی و خیره شدند به ایوب
می دانستم زورم نمی رسد چاقو را بگیرم.
می ترسیدم چاقو را آن قدر فرو کند تا به قلبش برسد.
💔 چانه ام لرزید.
ایوب جان......
چاقو....را ....بده...به ...من...آخر چرا .....این کار را....می کنی؟
آقای نصیری رسید بالا، مچ ایوب را گرفت و فشار داد.
ایوب داد زد: "ولم کن....بذار این ترکش لعنتی را دربیاورم....تو را....به خدا شهلا....."
💘 بغضم ترکید.
"بگذار برویم دکتر"
آقای نصیری دست ایوب را از سینه اش دور کرد.
ایوب بیشتر تقلا کرد.
"دارم میسوزم، به خدا خودم می توانم، می توانم درش بیاورم.
شهلا....خسته ام کرده، تو را خسته کرده."
❤️ بچه ها کنار من ایستاده بودند و مثل من اشک می ریختند.
چاقو از دست ایوب افتاد.
تنش می لرزید و قطره های اشک از گوشه چشمش می چکید.
قرص را توی دهانش گذاشتم. لباس خونیش را عوض کردم.
زخمش را پانسمان کردم و او را سر جایش خواباندم.
💖 به هوش آمد و زخم تازه اش را دید. پرسید این دیگر چیست؟
اشکم را پاک کردم و چیزی نگفتم.
یادش نمی آمد و اگر برایش تعریف می کردم خیلی از من و بچه ها خجالت می کشید. 😔
💝صبح هدی با صدای بلند خداحافظی کرد.
ایوب با چشم هدی را دنبال کرد تا وقتی در را به هم زد و رفت مدرسه
گفت:
"شهلا، هیچ دقت کرده ای که هدی خیلی بزرگ شده؟"
هدی تازه اول راهنمایی بود خنده م گرفت.😄
آره خیلی بزرگ شده،
دیگه باید براش جهیزیه درست کنم."
خیلی جدی نگاهم کرد.
_ "جهیزیه؟ اصلا، آن قدر از این کاسه و بشقابی که به اسم جهاز به دختر می دهند بدم میاید.
به دختر باید فقط کلید خانه داد که اگر روزی روزگاری مشکلی پیدا کرد، سرپناه داشته باشد."
+ اووووه، حالا کو تا شوهر کردن هدی؟ چقدر هم جدی گرفتی!"
💓 دستش را گذاشت زیر سرش و خیره شد به سقف
_ "اگر یک روز پسر خوب ببینم، خودم برای هدی خواستگاریش می کنم"
صورتش را نیشگون گرفتم
+ "خاک بر سرم، یک وقت این کار را نکنی. آن وقت می گویند دخترمان کور و کچل بوده"
خنده اش گرفت😀
"خب می آیند می بینند.
می بینند دخترمان نه کور است و نه کچل. خیییلی هم خانم است"
می دانستم ایوب کاری را که میگوید "میکنم"، انجام می دهد.
برای همین دلم شور افتاد نکند خودش روزی پا پیش بگذارد. ☺
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید....
@zoolaleahkam
صبحت بخیر مولای من
⚘سلام اے همه هَستیَم،
تمام دلم
سلام اے ڪه به نامت،
سرشته آب و گلم
سلام حضرت دلبر،
بیا و رحمے ڪن
به پاسخے بنوازے
تو قلب مشتعلم..⚘
🏝باهزاران عشق و ارادت سلام🏝
السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ والجان
🦋🌸🦋🌸🦋🌸
@zoolaleahkam